eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🕌 ♨️چرا در گناه میگیم به تو ربطی نداره؟ 🎙 حجة الاسلام محمد رضا هاشمی 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
✊🏻 #زن_زندگی_آزادی_شعار_اسلام 🔺 #زن 💢 حدیثی تکان دهنده از امام رضا (ع) خداوند برای هیچ چیز دیگر
✊🏻 💢 این یکی از آیات فوق‌العاده قرآن در تکریم انسانه جان هر انسان بیگناه، برابر با جان همه انسانهاست... 💥«نشر حداکثری»💥 🌺 @Hejabuni 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
4⃣ قسمت چهارم 📢دوره آموزشی رایگان 🎉 🎙 دکتر داوودی نژاد ═ೋ❅☕️❅ೋ═ @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝شعر آزادی شوم ✍ شاعر : اعظم عیدی منش ❣یکی از اعضای خوب دانشگاه حجاب 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣به این مدل اعتراضم انتقاد دارم ... 🗣منم به آزادی بیان اعتقاد دارم ... 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم این روزا که در مورد رفراندوم قدری بحث میشه، خوبه که دست به مهره یه حرکت بزنیم... در
🔴به روز باشیم خواستیم بازی تیم ملی رو نگاه کنیم. نمی دونم سرود ملی رو واقعا واسه هدف خاصی نخوندن یا نه مثل مسابقات قبلی همینجوری نخوندن... ولی اگه واسه هدف و نیت خاصی نخوندن، باید گفت اصلا شما فکر کردین کی هستین؟! به مهارت خودتون مغرور شدید؟! تا دعای این مردم شما رو حفظ نکنه با بورکینافاسو هم نمیتونید بازی کنید چه برسه با انگلیس!!! البته اگه نیت خاصی نبود که اگه هزار تا گل هم بخورن بازم مهم نیست و برای ما قهرمانن... اگر نه که خاک تو سرشون. البته خدا و همه چیزو به خدا واگذار کردیم و می کنیم. 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم خواستیم بازی تیم ملی رو نگاه کنیم. نمی دونم سرود ملی رو واقعا واسه هدف خاصی نخوندن یا
پر گل شدن بازی ایران و انگلیس چندان اهمیتی نداره. بالاخره بازی سختی بود. رقیب قدرتمند بود و تیم ما هم تمرکزی نداشت. اونم بابت فشارهای رسانه ای شدیدی که از مدتها پیش بر اونها تحمیل شده بود. از اون سمت کفتارهای امپراطوری رسانه ای انگلیس خبیث که خیلی‌ها رو دچار خطای محاسباتی کرد. از این سمت هم حمله ی تند برخی تئوریسین های جبهه ی انقلاب به فوتبالیستها که در جرگه ی دفع حداکثری می گنجید نه جذب حداکثری... همه و همه روحیه ی بچه های تیم ملی رو از بین برد و باعث شد که اون اراده ی قوی و همدلی و اتحاد قبلی در این بازی نباشه. به هر ترتیب طبق تحلیل های به دست اومده، صلاح بر این هست که همه پشت بچه های تیم ملی باشیم تا دشمن به اهدافش که شکست اتحاد ماست، دست پیدا نکنه. همه ی دلسوزان نظام میگن درگیر حواشی نشید و یکپارچه برای تبیین همه جانبه کار کنید که باید هندسه ی جهان امروز رو به صورت کاملا شفاف و روشن برای همه ترسیم کنیم. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دانشگاه حجاب
یه گوشه کوچک از بمب انرژی شما همراهای کانال دانشگاه حجاب🌸 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
هدایت شده از دانشگاه حجاب
هدایت شده از دانشگاه حجاب
هدایت شده از دانشگاه حجاب
هدایت شده از دانشگاه حجاب
هدایت شده از دانشگاه حجاب
هدایت شده از دانشگاه حجاب
هدایت شده از دانشگاه حجاب
هدایت شده از دانشگاه حجاب
دانشگاه حجاب
پر گل شدن بازی ایران و انگلیس چندان اهمیتی نداره. بالاخره بازی سختی بود. رقیب قدرتمند بود و تیم ما
🔵 تحلیل یک برانداز از گلهای مهدی طارمی: 👈 کار خودشونه. این کارو کردن که بگن شهدا مقدسن و مادرش براش دعا کرده... اصلا انگلیس هم که طرفدار جمهوری اسلامیه. نشون به اون نشون که ما به بی بی سی میگیم آیت الله بی بی سی. 😱 پس با هم تبانی کردن که فقط طارمی گل بزنه. اونم دو تا... داورم از خودشونه. اینا فکر کردن ما مغز خر نخورده ایم و اینا رو نمی فهمیم. 😂😂 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ۵٠ ستاره سهیل خنده‌کنان، همراه با مایکی از مغازه لوازم التحریری بیرون آمدند. ستاره ک
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 51 ستاره سهیل ستاره می‌دانست اگر حرفی هم بزند، مینو بحث زیبابودن را مطرح می‌کرد و او را حسود نشان می‌داد، یا می‌گفت آدم‌ها آزاد آفریده شده‌ند و برده عقیده کسی نیستند. ستاره این حرف‌ها را در حدی قبول داشت، اما برای لباسی که مینو انتخاب کرده بود، توضیحی نداشت و این به شدت او را از درون می‌سوزاند. نگاه خیره ستاره، به آسمان طلایی نارنجی، دوخته شده بود. انگار دل او هم در حال غروب بود. با این‌که ناامیدی را نفس می‌کشید، اما باد نسبتا خنکی که به خاطر سرعت ماشین به صورتش می‌خورد، حرارت وجودش را کمی‌ فرومی‌نشاند. غرق افکارش بود که صدای ضعیف پیامک گوشی‌، در هیاهوی تند ترانه، مانند تلنگری به گوشش خورد. مینو زیر چشمی نگاهی انداخت. وقتی سکوت ستاره را دید، سرخوشانه پرسید: «کجایی؟ یه چشمک بزن ستاره خانم، ببینیم تو کدوم آسمون سیر می‌کنی! پیام اومد برات، نمی‌خوای چک کنی؟» ستاره بی‌تفاوت، چند لحظه مینو را نگاه کرد، بعد گوشی‌اش را بیرون آورد. چند ثانیه‌ای طول کشید تا به خاطر آورد، پیام از طرف چه کسی است. بعد بدون این‌که چیزی بگوید گوشی را دوباره داخل کیفش انداخت. -کیان بود؟ -نه بابا، دوستم بود. -من می‌شناسم؟ -نه، اصلا تیپش به ما نمی‌خوره. -اوه پس از این رفیق‌ خشک مقدس‌هام داری! - حالا دوستمم نیست فقط یه بار دیدمش، به نظر نمیاد خیلی خشک باشه. بخاطر کارتم که رفتم مسجد، اونجا باهاش آشنا شدم. - راستش اون‌طوری که دلسا تعریف کرده برا همه، انگار مسجدیا پرتت کردن بیرون، موندم چطور با این یکی رفیق شدی؟ بی‌تفاوتی لحنش تبدیل به کینه و نفرت شد: - من یه روز، زهرمو به این دختره‌ی ورّاج می‌ریزم. دهنشو گِل بگیرن، عفریته.. نفس عمیقی کشید. فکر نمی‌کنم، این مثل اونا باشه. -ای بابا، اینا همه‌شون مثل همن، یه چندبار ببینن آرایش کردی و لاک زدی، گشت ارشادشون آژیر می‌کشه. ستاره از تصور فرشته با ماشین گشت ارشاد، با آن روحیه لطیف، خنده‌اش گرفت. -آره، بابا! بخند. چیه کز کردی یه گوشه! تو غمگین که می‌شی، من دلم می‌پوسه. مینو ماشين را قبل از ورود به کوچه متوقف کرد. ستاره، بی‌مقدمه گونه دوستش را بوسید. -دلت نپوسه، بخاطر تو نیست. اتفاقا خیلی بهم خوش گذشت. معمولا دم غروب‌ دلم می‌گیره. مینو آرام ضربه‌ای به بازوی ستاره زد. -عاشق همین اخلاقتم دختر. فکر کنم کیانم حسابی دلش پیشت گیر کرده. -دل من که گیرش نیست.. ولی خب اعتراف وقتایی که بیرونم با تو، کیان، آرش و بچه‌ها حالم بهتره.. -همه‌چی درست می‌شه. من دیگه تنهات نمی‌دارم. تازه قراره با هم یه کار مهمو شروع کنیم. کیان‌هم که هست. با وجود این‌که حرف‌های مینو را تأیید کرد، اما با وارد شدن به خانه، تمام غم و غصه‌های دنیا روی دلش سنگینی کرد. انگار نه انگار که چند ساعت پیش چقدر خوشحال بود. قدم که داخل هال می‌گذاشت، ستاره‌ی بیرون از خانه را نمی‌شناخت. بیرون از خانه که بود، لجاجت عجیبی نسبت به ستاره داخل خانه داشت. بین احساسات ضد و نقیضی گیر افتاده بود. شب، زمانی که سرش را روی بالش گذاشت. لحظه‌ای صورت مردانه کیان و صورت ظریف و باریک هوغود، از جلو چشمانش کنار نمی‌رفت. انگار ذهنش هم عادت کرده بود که اسم مستعار گیلاد را تمرین کند. در ذهنش چندین بار صحبت‌ها و رفتارهایش را مرور کرد. انگار که در حال دیدن صحنه اکشن یک فیلم سینمایی باشد. نبض شیقیقه‌اش را مانند صدای تیک تاک ساعت، زیر پوستش احساس کرد. چشمانش را بست و با فکر این‌که صبح باید به دانشگاه برود، خودش را متقاعد به خوابیدن کرد. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓