🔹فیشهای ورزش بانوان
🔸مقام معظم رهبری
https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=25984&npt=12
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 52 👇 آخر هفته بود و خالم بعد از چهار سال زندگی
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 53👇
ایام امتحانات روزای جون کندن و مصیبت دانشجوهاست.
البته به جز اونایی که همیشه صندلی جلو میشینن!
اونقدری که طول سال درس خوندن که دیگه امتحان باشه نباشه فرقی نداره!
ولی نه. خوب که فکر میکنم واسه اون ها سخت تره!!
نمونش فائزه! درس خوندن توی ذاتشه!
خدا نکنه امتحان هم باشه که دیگه هیچ!
اونوقت از 24 ساعت، 25 ساعتش سرش توی کتابه!
حالا جدای از رو مخ بودن یا نبودن امتحان، به نظرم همین که کلاس ها رو تعطیل میکنن دمشون گرم!
من یکی که همیشه کلی کار عقب افتاده دارم که دلتنگ یه وقت آزادن!
فردا دانشگاه نداشتم و گوشی برای شنیدن درس نبود.
رفتم توی گوشی و بعد یه کم بازیگوشی و بازی با گوشی خوابم برد..
خخخخ... اگه مسخره بود ببخشید!
یه کمی وسوسه شدم با گوش و گوشی و بازیگوشی و بازی با گوشی جمله بسازم!
اون شب دیر خوابیدم ولی صبحش از خجالت خودم در اومدم و تا لنگ ظهر توی رختخواب بودم!
بعد مدت ها با خیال راحت تخت خوابیده بودم.
اگه نگید چه قدر حاشیه میزنه، باید بگم زیاد خوابیدم ولی زیاد حال نداد!
نمیدونم چر ا ولی انگاری هیچی خواب شب نمیشه.
اصلا یه انرژی دیگه ای به آدم میده!!
شاید واسه همینه دکترا میگن حتما ساعت 22 تا 2 رو خواب باشید که واسه بدن خیلی مفیده.
ممنونم که این ذهن پر از هیجان من رو تحمل میکنید!
نمیخوام از این شاخه به اون شاخه بپرما!
خودش میره!
ادامه 👇👇👇
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 53👇 ایام امتحانات روزای جون کندن و مصیبت دانشجو
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐ادامه قسمت 53 👇
یکی دو تا چک هم برای بابا و خاله بود که باید امروز تا بانک میبردمشون.
یه نیمچه وکالتی برای اینجور کارا ازشون دارم و گاهی کمکشون میکنم.
البته الان فقط میخواستم چک ها رو بزنم پای حساب.
حدود ساعتای 11 بود که آماده رفتن شدم.
شلوار چسب کتون طوسیم که قدش راحت تا ساق پام میرسید رو با یه شومیز حریر سفید گل دوزی شده پوشیدم.
یه مانتو صورتی کوتاه جلو باز هم تنم کردم و شال طوسی رنگم رو نصفه نیمه روی سرم انداختم.
موهام رو از پشت سر آزاد بیرون ریختم و از جلو هم آبشاری گذاشتم بیرون باشن.
ست شال و شلوارم با این مانتو خیلی قشنگ میشد.
البته قشنگی از خودمه و الا این لباسا بدون من هیچن!
چند دقیقه ای به آرایش دست و صورتم رسیدم و زیاد طولش ندادم.
کیف قرمزم رو روی دوشم انداختم و با نیم بوت های پائیزی اسپورت همرنگ کیفم ستش کردم.
و بالاخره با برداشتن سوئیچ ماشین از خونه زدم بیرون...
هووووف!
این همه ماشین کی تولید شده!
جای پارک که هیچ! سوزن هم مینداختی به زمین نمیرسید!
400 ، 500 متری تا بانک فاصله داشتم!
ریسک نکردم و همونجا ماشین رو پارک کردم..
از مجبوری توی این هوای همیشه آلوده تهران باید قدم میزدم.
تموم نمیشد هر چی میرفتم!
صدای بوق و سر و صدایی بود که از ماشین ها میومد!
هیچ وقت فکر نمیکردم 400 متر ایییین همه باشه!
حتما امروز باید این کار رو انجام میدادم..
دیگه معلوم نبود کی فرصت کنم بیام..
بالاخره پام به بانک باز شد..
جالب اینجا بود که یه فرش قرمز البته کثیف هم انداخته بودن جلوی در!
مثل پرنسس ها وارد شدم.
ساعت از 12 رد شده بود.
خوشبختانه دیر نرسیدم.
نوبت گرفتم و روی صندلی نشستم!
برا پارک ماشین که شانس نیاوردم ولی خوشبختانه جای نشستن راحت پیدا شد!
باید منتظر میموندم تا این شماره های بی جون من رو برسونن به اون باجه دار با جون!.
پای راستم رو مدام روی زمین میزدم و منتظر گذر ثانیه ها بودم
نگاه های مریض چلغوزهای توی بانگ رو به روی خودم حس میکردم... دختر ندیده ها!
توی حال خودم بودم که چشمم به برگه نوبتم افتاد!
یااا خدااا! چند باری خوب نگاه کردم ولی اشتباه نمیکردم!
1 ساعت تا تعطیلی بانک مونده بود و 34 نفر جلوتر از من توی صف بودن!
یعنی چون فردا تعطیل رسمی هست اینقده شلوغه!
اینطوری که امروز نوبتم نمیشه!
باید از حس پلیسیم استفاده میکردم.
بلند شدم و بازرس بازی در آوردم.
دور و بر بانک رو میگشتم ببینم نوبتی چیزی پیدا میشه که زودتر از نوبت من باشه، برش دارم یا نه.
داشتم مثل این دیوونه ها بانک رو متر میکردم که از بخت بلندم پیرمردی رو دیدم که نوبت میفروخت!
خیالم راحت شد. ازش خریدم و دوباره سر جام نشستم.
حالا 34 تا شده بود 4 تا.
بانک 5 تا باجه داشت ولی چه مرضی بود که فقط دوتاش فعال بود نمیدونم.
ده دقیقه ای نشستم... شمارمو که صدا کرد به سمت باجه رفتم.
روی صندلی جلوی باجه نشستم.
منتظر بودم که بگه بله خانم بفرمایید در خدمتم و از اینجور حرف ها و من بنالم که چه کار دارم
ولی اصلا حواسش به من نبود..
یه خانم 30 ، 40 ساله بود که لباسای سورمه ای بانک تنش بود.
فر قبلی رفته بود ولی انگاری هنوز کارای اون رو داشت انجام میداد..
اوهومی کردم و گفتم:
- ببخشید خانم یه دوتا چک داشتم.
فقط یه لحظه نگام کرد و گفت:
- یه لحظه اجازه بدید چشم...
همین. و به کارش ادامه داد.
منتظرش نموندم و رفتم سراغ کیفم تا چک ها رو آماده کنم.
چند تا چک سفید امضا بود که 2 تاش رو باید قیمت میزدم و پشت نویسیشون میکردم.
بی هوا تپش قلبم بالا رفت...
✍️مجتبی مختاری
🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355
═ೋ❅📚❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
محبت درمانی (9).mp3
8.4M
🔸فاصله دو اندیشه در مورد زن 🔸
🔸از زمین تا آسمان🔸
🟢 زن مبدأ همه خیرات است. مانهضت خودمان را مرهون زن ها میدانیم. بانوان رهــــبر نهضت ما هستند.ما دنباله ی آنان هستیم. من شما زنان را به رهــبری قبول دارم و خدمتگزار شمایم.
زنان انسانساز هستند. اگر زنهای انسان ساز از ملتها گرفته شوند، ملتها منحط خواهند شد.
🎬 امام خمینی (ره)
……………………………
🔴 هیچ کسی نمیتواند در من تاثیر بگذارد، چه برسد به یک زن!
زنان هرگز یک کار بزرگ انجام ندادهاند!
شما زنان هرگز میکــل آنژ یا باخ نداشته اید.شما حــــتی یک آشــــپز بزرگ نداشته اید.شما جز خودتان هیچ چیز با ارزشی برای عرضه ندارید. هــــیچ چــــیز! 😶
🎬 محمدرضا پهلوی در مصاحبه با فالاچی۱۳۵۲
#زن_در_دوران_پهلوی
═ೋ❅🌹❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از اعضای فعال و بزرگوار کانال دانشگاه حجاب خیلی وقتها زحمت میکشن کلیپهای زبان اصلی با موضوع عفاف و حجاب رو ترجمه و زیرنویس میکنن و برامون میفرستن🍀
تازگی هم زحمت این کلیپ رو کشیدن☺️👇