eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍒مثال جالب دکتر فرهنگ درمورد حجاب🍒 ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰🖥 موشن گرافی/ زنان تأثیرگذار در واقعه‌ی عاشورا 🔻قسمت اول: ماریه بنت سعد تولیدگر: تهیه و تولید: هنر و رسانه‌ی دفتر تبلیغات اسلامی استان اصفهان ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
👌👌 از چندین استاد شنیدم که زن‌ها خیلی استعدادشون تو رشد در معنویات بیشتر از مردهاست. تو قضیه کربلا خیلی این نمود داره. برخی از زن‌ها تاثیر زیادی در یاری رساندن شوهراشون به امام حسین، داشتن. چندتاشو مثال بزنم 1⃣ ام‌وهب همسر عبدالله‌بن‌عمیر‌کلبی دائم باهمسرش درباره یاری امام صحبت می‌کرد ولی عبدالله بدلایلی جنگ رو به صلاح مسلمین نمی‌دونست تا اینکه سرانجام عبدالله به یاری امام آمد و شهید شد، و ام‌وهب بالای سر همسرش رفت و شهادتش را تبریک گفت، که درهمان لحظه شمر دستور داد و همسرعبدالله رو شهید کردند که تنها زن شهید کربلا شد. 2⃣ نامه امام به زهیربن‌قین رسید، و زهیر از یاری امام اکراه داشت که همسرش به او گفت:《سبحان‌ الله‌! فرزند رسول‌ خدا از تو دعوت‌ مي‌كند كه‌ به‌ ياري‌اش‌ بشتابي‌، اما تو در قبول‌ دعوت‌ او ترديد به‌ دل‌ راه‌ مي‌دهي‌! چه‌ طور مي‌شود كه سخنش‌ را بشنوي‌ و هرچه‌ زودتر خود را به‌ او برساني‌》، بعد از آن زهیر برای یاری امام مصمم شد. 🔻 مثال سوم رو حاج آقامجتبی‌تهرانی خیلی زیبا در روضه حبیب بیان کردند: نامه امام به حبیب‌بن‌مظاهر رسید که گفته بود اگر می‌خواهی مارا یاری کن سریع بیا، همسرش پرسید می‌روی یا نه؟ حبیب گفت نه، من نمی‌توانم بروم! من پیر شده‌ام و کر و فری ندارم؛ چه طور با او راه بیفتم؟ می‌دانی اگر من بروم آن وقت عبیدالله خانه مرا خراب می کند و تو را به اسارت می‌گیرد و می‌برد. همسرش گفت تو برو، بگذار خانه را خراب کند، بگذار مرا به اسارت بگیرد. حبیب باز هم گفت نه، من نمی روم. اینجا بود که همسرش بلند شد، روسری خودش را انداخت روی سر حبیب و به حبیب گفت نمی‌روی؟! پس مثل خانم‌ها در خانه بنشین! بعد گفت خدایا، کاش من مَرد بودم و می توانستم بروم کربلا تا حسین را یاری کنم! حبیب گفت نه، این حرف هایی که زدم، برای این بود که می‌خواستم ببینم تو چه می گویی. من آن چنان هجرتی کنم که تا قیامِ قیامت نامم در تاریخ ثبت شود. ما از این زن‌ها در عصر خودمون کم ندیدیم. مادرانی که فرزندان و همسرانشون رو تشویق میکردن برای شهادت و جنگیدن با دشمن.... همسران شهیدی که مرد زندگیشون رو راهی جبهه‌ها کردن و روزهای سختی رو چه تنها و چه با فرزندانشون سپری کردن. معمولا نقش زن‌ها در این مسائل خوب دیده نمیشه. والبته الان هم که زمان جنگ نیست زن‌ها همینطور هستن.... | ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_چهل_ششم🎬: چهار سال از زمانی که عاطفه ازدواج کرده بود می گذشت، چهار سالی
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: صدای تیز و عصبانی فتانه در گوش روح الله پیچید: به به، می بینم شازده پسر تشریفشون را آوردن و انگار ما را قابل نمی دونن که خبری هم بدن! روح الله کمی نیم خیز شد و سلام کرد و گفت: می خواستم اول کارهای باغ را انجام بدم و سر شب بیام خونه... فتانه که انگار چشمش به دست روح الله بود و چیزی از حرفاش نمی فهمید گفت: این دفترچه بانکی هست دستت؟! و بعد بدون اینکه اجازه صحبت کردن به روح الله را بدهد جلو آمد و در یک لحظه دفترچه را قاپید و همانطور که دفتر را بالا و پایین می کرد گفت: اینو از کجا آوردی؟ به اسم خودته؟ روح الله سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: پس اندازی هست که مادرم برام جمع کرده، توی بانک، الانم بهم داده تا هر چی وسیله احتیاجم هست برا خودم بخرم. چشمان فتانه برقی زد و گفت: عه...چ...چقدر پول داخلش هست؟! روح الله که ذات فتانه را میشناخت و میدانست سواد ندارد و چیزی از عدد و رقم سردرنمی آورد و از طرفی ، دروغ در وجودش راه نداشت، مبلغ واقعی داخل دفترچه را گفت و فتانه که از حرکاتش ذوق زدگی برمی آمد ، در عملی ناباورانه، کنار روح الله نشست و لبخند مهربانی زد و گفت: حالا چی می خوای باهاش بخری؟! روح الله شانه ای بالا انداخت و گفت: نمی دونم، هر چی که برای یه زندگی جم و جور و مجردی لازمه،به اضافه پول اجاره یه خونه کوچولو و نقلی.. فتانه خودش را کمی جلو کشید و دستی به استکان چای گرفت و گفت: ای وای، چاییت سرد شد،بزار برات عوضش کنم و با لحن ملایم و مهربانی ادامه داد: پسر گلم! فردا برو پول را بگیر بیا بده به من، بهترین وسایل را برات میگیرم، آخه مردها خیلی سر در نمیارن از وسایل منزل، ما زنها واردیم هاا روح الله از مهربانی بی سابقهٔ فتانه متعجب شده بود، پس گفت: نه دیگه راضی به زحمت شما نیستم، خودم میرم یه چیزی میخرم خوب.. فتانه خودش را جلو‌کشید و‌گفت: اصلا من فردا شهر کار دارم، باهم میریم پول را بگیر و بعد یه سری وسیله برات میگیرم. انگار فتانه دست بردار نبود و روح الله هم چاره ای جز قبول نداشت و گویی زبان روح الله در مقابل فتانه، قفل شده بود و با خود فکر کرد،شاید دل فتانه تنوع میخواد و برای خرید تنگ شده، پس سری تکان داد و گفت: باشه چشم،فقط زود باید برگردیم شب جمعه است و میخوام داخل مسجد اینجا، دعا کمیل بخونم. فتانه لبخند گل گشادی زد و گفت: ای به چشم! قربون پسر دعا خون خودم بشم.. روح الله نفس کوتاهی کشید و زیر لب گفت: نمردیم و مهربانی فتانه هم دیدیم. فتانه بی توجه به حرفی که شنیده یا نشنیده بود گفت: پاشو، پاشو بریم خونه یه غذایی چیزی بخور ،پاشو ...و روح الله هر لحظه متعجب تر میشد. صبح روز بعد، ماشین بابا محمود دست روح الله بود و این انتهای شگفتی بود، چون فتانه هیچ وقت به روح الله اجازه نمیداد حتی به آن نگاه کند، حالا سوویچ را خودش از محمود گرفته بود و همراه روح الله و مجید راهی شهر بودند. هر سه سوار ماشین شدند و مجید از همان ابتدای سفر اخم هایش را درهم کشیده بود و هر وقت به روح الله نگاه می کرد انگار دشمن خونی اش را میدید. فتانه که صندلی جلو نشسته بود از بین دو صندلی با شوخی لپ مجید را کشید و گفت: داریم با داداش روح الله میریم ددر ددور تو چرا اخم کردی؟! مجید، با انگشت روح الله را نشان داد و گفت : چون از این غول تشن خوشم نمیاد. فتانه لبش را به دندان گرفت و گفت: واه این چه حرفیه پسرم، غول تشن چیه؟! زشته این حرف ،داداش بزرگته خوب مجید خودش را محکم به صندلی کوبید و گفت: خودت میگی بهش غول تشن، چرا تو بگی من نگم؟! فتانه قهقه ای سرداد و با نشان دادن درختان اطراف جاده و وراجی های زیاد حرف را عوض کرد و روح الله خوب میدانست که فتانه ، مجید را جوری بار آورده که به روح الله نه به چشم یک برادر بلکه به چشم دشمن خونی نگاه می کند ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part20_طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن.mp3
20.66M
قسمت 0⃣2⃣ جلسه بیستم : فرجام نبوت ۱ 🌿صفحات ۵۶۴ تا ۵۹۸ ✅ "طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن" اثر حضرت آیت الله خامنه ای ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
تقدیم به مصی پولی‌نژاد در این المپیک، رکورد حضور زنان ایرانی در المپیک شکسته شد. خانم زینب نوروزی هم در کل، سابقه کسب 2 نقره و 3 برنز دارند و برای اولین بار در تاریخ ورزش ایران در رشته قایق دو نفره موفق به کسب سهمیه المپیک شدند. از فلسطین هم حمایت میکنند، ماهم حمایتشون میکنیم 🇮🇷🇮🇷✌️✌️ ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواهران‌؛ سعی کنید‌ سر به‌ زیر‌ باشید اگر با نامحرم‌ زیاد‌ و‌ بی‌دلیل‌ صحبت‌ کنید حیا‌ و‌ عفت‌‌ از‌ دست‌ میرود . - شهید محمد هادی ذوالفقاری🌿! ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872