به بهانه اتفاق تلخ برهنگی در دانشگاه...
✍ محمد صالح مشفقی پور
ابتدا این جریان را بخوانید:
🔸 «شامگاه روز پنجشنبه ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۸ در ایستگاه قطار شهری شیکاگو در حضور جمعی از مردم، زنی مورد تجاوز قرار می گیرد. یکشنبه بعد از آن روز، «نیویورکتایمز» خبر آن را از قول پلیس به چاپ رساند.
👈 نکته مهم در گزارش پلیس آن بود که به جز یک نفر آن هم پس از تمام شدن ماجرا، هیچ کس برای کمک به قربانی از جای خود حرکت نکرد و این به رغم آن بود که این تجاوز در ساعت های پر رفت و آمد روز انجام شد. فریاد زن هم بی پاسخ ماند.
🔸 اندکی بعد کارآگاه مارتین گفت: چندین نفر به آن صحنه می نگریستند و زن از آنها کمک خواست، اما هیچ کس به او پاسخی نداد. جالب آن که تجاوزگر به قربانی خود در همان حال، دستور می دهد که لبخند هم بزند و او هم به اجبار چنین می کند.
🔸 در این میان از جمع حاضرین تنها یک نفر! پس از فریادهای مکرر زن که مورد تجاوز قرار گرفته به خیابان می رود، جلوی ماشین پلیس را می گیرد و از آنان می خواهد تا برای دستگیری آن شخص اقدام کنند.»
جریان بالا، بخشی از مقدمه کتاب مستشرقی آمریکایی/انگلیسی به نام مایکل کوک است.
🔸 او از عدم وجود یک وظیفه در فرهنگ حقوقی غرب برای واکنش به چنین جریان های تلخی، گله می کند...
🔸 در ادامه می گوید: «اما اسلام برعکس، نام و تعالیمی ویژه برای چنین وظیفه اخلاقی گسترده ای دارد. نام آن امر به معروف و نهی از منکر (سفارش به کار نیک و باز داشتن از کار زشت) است...»
🔸 این حادثه باعث جرقه ای در ذهن این شخص می شود به طوری که حدود ۱۵ سال از وقت خود را صرف بررسی و مطالعه ۱۷۰۰ کتاب و مقاله می کند. او موفق به نوشتن جامع ترین کتابی شد که تا کنون درباره امر به معروف و نهی از منکر نوشته شده است.
📍جالب هست که بخش نسبتا زیادی از کتاب خود را به نظرات فقهای شیعه از شیخ کلینی(ره) تا عصر حاضر به ویژه احیاء و ترویج آن به وسیله امام خمینی(ره) و شاگردانش اختصاص داده است.(۱)
🔹 در قضیه برهنگی زنی بی حیا، به هر دلیلی که بوده باشد. بی تفاوتی حاضرین، فیلم برداری و حتی دفاع بعضی ها از این اقدام زشت، نشانه های خطرناکی برای دلسوزان فرهنگِ ایمانی جامعه است.
🔸 متأسفانه دستانی جاهلانه و بعضی مغرضانه تلاش کرده و می کنند که این احساس مسؤولیت اجتماعی را با راه های مختلف در جامعه تضعیف کنند که به عنوان مثال نتیجه اش در سیاست، مشارکت پایین در انتخابات و در عرصه فرهنگ، بی تفاوتی و عادی شدن ناهنجاری هاست.
در حالی که در قرآن، ملاکِ بهترین امت بودن مسلمانان به همین احساس مسؤولیت اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر کردنِ آنان است. (آل عمران،۱۱۰)
🔸 جالب است که به نظر می رسد رسول خدا(ص) در روایتی، یکی از مراحل سیر انحطاط اخلاقی در جامعه را ترک امر به معروف و نهی از منکر می داند.
📍 (کافی، ج۵، ص۵۹)
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب 🇮🇷
شاهزاده ای در خدمت قسمت هشتاد و ششم🎬: فضه شاهد بود که ابوبکر به همراه عده ای از صحابه به نزد عباس آ
شاهزاده ای در خدمت
قسمت هشتاد و هفتم🎬:
چند روز از قضیه ی دست رد زدن عباس بن عبدالمطلب به سینه ی خلیفه ی غاصب می گذشت ، آنها مدتی قضیه را ساکت گذاشتند و فقط به فرستادن قاصدی به درب خانه ی مولا علی، بسنده کردند.
آنها می خواستند تا مردم از یاد ببرند که عباس چه گفت و علی چه کرد ، آنها می خواستند با گذشت زمان و جا افتادن بیعت تازه ی مردم ، بیعت گذشته را که پیامبر(صلی الله علیه واله) برای علی(علیه السلام) گرفته بود از خاطره ها محو کنند ....
اما علی(علیه السلام) باید ،یک بار دیگر حقی را که از آنِ او بود و حکم پروردگار در آن بود را دوباره برملا کند، او می خواست برای آخرین بار حجت را بر اهل مدینه تمام کند و در تاریخ ثبت نماید که علی(علیه السلام) حقش را جار زد اما یاری نیافت تا به کمکشان خلافتی را که غصب شده بود به صاحب اصلی اش برگرداند...
فضه که چندین روز شاهد ماجرا بود و میدید که مولایش سخت به جمع آوری قرآن مشغول است حالا مشاهده کرد که :
بعد از چند روز که قضیه ساکت مانده بود ، علی مظلوم ، از خانه اش بیرون آمد ، درحالیکه قرآن را در یک پارچه جمع آوری و مُهر کرده بود ،داخل مسجد شد .
فضه هم بلافاصله در پی مولایش روان شد ، می خواست ببیند چه می شود و مولایش چه کاری می خواهد بکند، او وارد مسجد شد و دید که ،ابوبکر و جمع زیادی از مردم در مسجد پیامبر(صلی الله علیه واله) نشسته بودند.
علی(علیه السلام) نزدیک محراب مسجد شد و با صدای بلند به طوریکه به گوش همگان برسد چنین ندا برآورد:
«ای مردم، من از زمانی که پیامبر(صلی الله علیه واله) رحلت نموده مشغول غسل او و سپس جمع آوری قرآن بودم تا این که همه ی آن را در یک پارچه جمع آوری کردم، بدانید که خداوند هر آیه ای بر پیامبر(صلی الله علیه واله) نازل کرده در این مجموعه است، تمام آیات را پیامبر برای من خوانده و تأویل آن را به من آموخته است».
علی با این سخنش فهماند که اگر اسلام محمدی را خواهانید ،اگر دین خدا را برمی تابید، پس بدانید کتاب خدا با تمام تفاسیرش که هر حرف آن حکمت و رازی دارد ، پیش من است، اگر می خواهید؛ این گوی و این میدان...ولیّ خدا را دریابید و غاصبان خلافت را رها کنید.
علی گفت، اما صدا از جمع بلند نشد...
مولایمان نگاهی به جمع غافل و پیمان شکن روبرویش کرد و ادامه داد «این کار را کردم تا فردا نگویید، ما از قرآن بی خبر بودیم»و بعد نگاهی معنا دار به جمع کرد و فرمود:« روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش نطلبیدم و حقم را برای شما بیان نکردم و شما را به اول تا آخر قران دعوت نکردم»
علی گفت و گفت و گفت ،اما هیچ یک از دنیا پرستان پیش رویش نفهمیدند که علی همان قرآن است و قرآن همان علیست و بارها و بارها این سخن در کلام پیامبر آمده بود که علی با قرآن و قرآن با علیست ، این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر در بهشت به من برسند و چه بی سعادت بودند این دنیا پرستان بی دین، چه بی لیاقت بودند این مسلمان نماهای مدعی و قرآن را در غربت خود تنها گذاشتند.
در این هنگام که علی(علیه السلام) این سخنان را فرمودند، عمر که در جمع حضور داشت پاسخ داد : ای ابوتراب، آنچه که از قرآن پیش روی ماست ،ما را کفایت می کند و احتیاجی به آنچه ما را دعوت می کنی نداریم!
و علیِ مظلوم ، با شنیدن این سخن ، تنها تر از همیشه وارد خانه شد....و فضه با خود فکر می کرد براستی که :
علی(علیه السلام) تلنگری به جمع زد تا اگر فطرت پاکجویی در آنجا باشد به خود آید....
اما تاریخ شهادت می دهد که آنها به خود که نیامدند هیچ، کینه های درون سینه شان از حقد و حسد که سالیانی دور در آن انبار کرده بودند، به جوش آمد و واقعه ای را رقم زدند که تا قیام قیامت لکه ی ننگش بر دامان بشریت مانده است و غربت و مظلومیت این واقعه، مُهری شد که بر جبین شیعه خورد تا واقعه ها پس از این واقعه پیش آید...تا خوردن سیلی زهراپویان تکرار و تکرار شود.......و گذشتگان چه ظلم عظیمی کردند و چه ظلم عظیمی می کنیم ما، اگر واقعیت این مطلب را به همگان نرسانیم و نگوییم که حق با مادرمان زهراست و حقیقت در ولایت مولایمان علی ع بود و بس...
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
ساکن عراق بود میگفت:
شنیدم که تومان ایران به پایینترین سطح خود در برابر دلار سقوط کرده است. احساس شادی عجیبی کردم و به همسرم گفتم: “این یک فرصت بینظیر است، میروم ارز تبدیل کنم تا در سفر آیندهمان به ایران سود ببریم!”
به صرافی رسیدم، جایی که مملو از جمعیت بود. صرافیای را که میشناختم صدا زدم و گفتم: “عجله کن برایم تبدیل کن، تومان ضربه فنی شد!” اما او با لبخندی آرام پاسخ داد: “بله، اما نوبتت را صبر کن!”
در حالی که منتظر نشسته بودم، مردی پنجاهساله با سیمایی موقر و آرام در کنارم نشسته بود. او تسبیحی از خاک کربلا در دست داشت و چشمانش آرامشی عمیق را نشان میداد. ناگهان قطره اشکی بر گونهی صافش جاری شد و با صدایی آرام اما پر از درد گفت:
“برادر، از حرفت دلم شکست.”
احساس شرمندگی کردم و با تردید پرسیدم: “چرا حاجی؟”
او با چشمانی که حکمت سالها را در خود داشت به من نگاهی انداخت و پرسید: “آیا شیعه هستی؟”
سریع جواب دادم: “بله، قطعاً!”
سرش را با اندوه تکان داد و گفت: “به نظر میرسد که آنطور که باید، در زیارت عاشورا تأمل نکردهای… چگونه میتوانی از سقوط ارزش پول کشوری که پرچمدار تشیع است، خوشحال باشی؟ کشوری که مردمش بهای تحریمها و دشمنیها را به دلیل ایستادگی در برابر استکبار و ظلم میپردازند؟”
لحظهای سکوت کردم، سپس پرسیدم: “این چه ارتباطی با زیارت عاشورا دارد؟”
او با اندوه لبخند زد و گفت: “مگر در زیارت امام حسین (ع) نمیگویی: (من با کسانی که با شما در صلحاند، در صلح هستم و با کسانی که با شما در جنگاند، در جنگ هستم)؟ پس چگونه از ضعف اقتصادی کشوری که در کنار مستضعفان ایستاده، خوشحال میشوی؟ کشوری که خون فرزندانش در عراق، سوریه، یمن و فلسطین برای دفاع از عقیده و مقدسات جاری شده است؟ آیا خون فرمانده سلیمانی را فراموش کردهای، کسی که جانش را فدا کرد تا سرزمینهای ما مورد تجاوز قرار نگیرد و ناموسمان محفوظ بماند؟”
سکوتی سنگین بین همه حاکم شد، گویی کلماتش ما را از خواب غفلت بیدار کرده بود. سپس با صدایی پر از یقین ادامه داد:
“من فقط کالای ایرانی میخرم و از حمایت اقتصاد کشورهایی که به سوی سازش رفتهاند، خودداری میکنم. زیرا هر درهمی که به آنها برسد، به گلولهای تبدیل میشود که بر سر کودکان یمن، سوریه و عراق فرود میآید.”
سرم را پایین انداختم و از شادیای که بیمعنا بود، شرمنده شدم…
تومان سقوط نکرد، بلکه ما در آزمون سقوط کردیم، و تومان ما را شرمنده کرد!
#حسین_دارابی
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 موشن گرافیک| آیا امام حسن علیه السلام مِطْلاق بوده⁉️
🛑 جریانهای معاند همواره شبهه می کنند که مطابق روایات شیعه , امام حسن علیه السلام همسران زیادی می گرفت و آنان را طلاق می داد تا جایی که امیر مومنان بر منبر رفتند و از مردم خواستند که دخترانشان را به همسری امام حسن در نیاورند , زیرا امام حسن فردی پر طلاق و مِطلاق است !!!😱
@Rahnamye_Behesht
👆 پاسخ را در کلیپ فوق ببینید .
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
✍🏻 جرج جرداق نویسنده معروف مسیحی ۲۰۰ بار نهج البلاغه را خوانده ، پشت جلد یکی از کتابهایش چنین نوشته است:
ای علی!
اگر بگویم: تو از مسیح بالاتری ، دینم نمی پذیرد! و اگر بگویم او از تو بالاتر است ، وجدانم نمی پذیرد! نمیگویم تو خدا هستی! ... پس خودت بگو به ما ای علی: توکیستی؟
به جرج جرداق گفتند: شما یک مسیحی هستی و خیلی هم مذهبی نیستی ، چه شد که در مورد حضرت علی (ع) کتاب نوشتی؟
🔻 به گریه افتاد و گفت مرحوم علامه امینی هنگامی که کتاب الغدیر را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد. یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرج جرداق شما یک حقوقدان و وکیل دادگستری هستی، نه شیعه هستی و نه سنی که بگوییم طرفداری میکنی ، کار تو دفاع از مظلوم است. ما با اهل سنت بر سر علی (ع) دعوا داریم ما میگوییم حق با علی است آنها می گویند نه. حالا این چند جلد کتاب الغدیر را به عنوان پرونده مطالعه کنید. تمام مدارک هم از اهل سنت است. من از شیعه چیزی در آن ننوشتهام. شما هم در حد یک وکیل دادگستری قضاوت خود را برای من بنویسید.
جرداق می گوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک وکیل دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته بیانصافی است اگر کمک نکنم بنابراین پذیرفتم. وقتی کتابها را دقیق خواندم دیدم در تاریخ از علی(ع) مظلومتر نمیشناسم و لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری است ، از این مظلوم دفاع کنم و کتاب «الامام علی صوة العدالة الانسانیة» را نوشتم.
🇮🇷#بی_تفاوت_نباشیم
#آمر_خدا_باشیم.
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
هدایت شده از سید احمد رضوی | صراط
🔻 قرآن ما رو منع میکنه به پرهیز از اهانت و توهین و تمسخر و ناسزاگویی به مقدسات کفار، چه برسه به مسلمانان و شیعیان!!!
استدلال هم اینه که وقتی ما به مقدسات اونا (هر چند باطل هستن) توهین و تمسخر کنیم اونا هم به مقدسات ما توهین میکنن
🔻 اینکه ما بخاطر اختلاف نظر یا سلیقه یا گفتمان نسبت به شخصیتی مسلمان، شیعه و ایرانی، کاریکاتوری تمسخر آمیز بکشیم و منتشر کنیم طبیعتاً اونا هم شخصیتهای انقلابی رو مورد تمسخر قرار میدن
🔰 در خانه اگر کس است یک حرف بس است
10.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴
◾️دلم هواى بقیع دارد و غم صادق
■ عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
◾️دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم
■ زنم به سینه که آمد محرم صادق
🏴 شهادت رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق علیه السلام را به محضر امام زمان(عجل الله) و پیروان راستین آن حضرت تسلیت عرض میکنیم.
✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni
بانوان آسمانی
#داستان_دوازدهم 🎬:
شهیده ناهید فاتحی کرجو:
محمد فاتحی همانطور که دست هایش را پشت سرش قفل کرده بود ، مدام طول و عرض اتاق را می پیمود و حرفهای این مرد روستایی در ذهنش اکو می شد : ضد انقلاب ها(گروه کومله) ، مدتی ست دختری را با دست های بسته و سری تراشیده در بین روستاهای کردستان می چرخانند و به همه میگویند این زن «جاسوس خمینی» است.
آن مرد میگوید : بارها و بارها دیدم که این دختر را شکنجه های سخت می دادند و به او می گفتند به خمینی توهین کن، تا آزادت کنیم، اما آن دختر لب باز نمی کرد.
محمد فاتحی با خود گفت : بی شک این دختر، ناهید من است در همین حین صدای هق هق سیده زینب، مادر ناهید بلند شد و گفت: یعنی یک مرد داخل این روستاها پیدا نمیشده که دختر مظلوم من را نجات بدهد؟ بعد جلوتر میاید و خودش را روی پاهای شوهرش می اندازد و میگوید: یک کاری کن مرد....تو که عمری را داخل ژاندارمری سر کردی....من دخترم را از تو می خواهم.
مرد روستایی که حال دگرگون این مادر زجر کشیده را می بیند، با لحنی خفه می گوید: آنها خیلی بی رحم هستند، محال است کسی بر علیه شان حرفی بزند و یا اقدامی کند و جان سالم به در ببرد و بعد با حالت سؤالی رو به پدر خانواده می گوید: آخر چطور این دختر در چنگ اون بی دین های نامسلمان گرفتار شد؟
محمد آه کوتاهی کشید و گفت: اول زمستان بود که ناهید بیمار میشود، می خواهد درمانگاه سنندج برای دوا و دکتربرود، اما رفتن همان و برگشتنی در کارش نبود.
بعد که دیر کرد، همه جا را دنبالش زیر و رو کردیم و متوجه شدیم که ناهید اصلا به درمانگاه نرسیده، انگار بین راه چندین مرد دوره اش میکنند و دخترم را سوار مینی بوس میکنند و میبرند...
این پدر رنج کشیده صدایش را آرام تر میکند و میگوید: اینان دین و ایمان ندارند، چه من که اهل سنت هستم و چه همسرم سیده زینب که شیعه هست، آنها را به مسلمانی قبول نداریم، آخر کدام مسلمان میاید همچین کاری بکند؟!
مگر گناه دختر من چی بود؟ یه انقلاب شد، خوب ناهید هم که خدا را شکر تربیت صحیحی داشت جذب انقلاب اسلامی شد و توی بسیج و سپاه فعالیت های خدا پسندانه میکرد . تمام هدفش خدمت به خلق خدا بود اما انگار حزب کومله و ضد انقلاب دل خوشی از ناهید و امثال ناهید نداشتند
صدای گریه سیده زینب بلند و بلندتر میشد، او یاد قرآن خواندن و عبادات بی غل و غش دخترش ناهید افتاده بود، اما برای نجاتش نمی توانست کاری کند.
و سرانجام يازده ماه از ربوده شدن ناهید فاتحی کرجو که نوجوانی ۱۷ساله بود، مي گذشت كه پيكر بي جان و مجروح و كبود او را با سري شكسته و تراشيده در سنگلاخ هاي اطراف روستاي هشميز پيدا كردند.
روايت ديگر حاکيست که اشرارو ضد انقلاب ها، برای وادار کردن ناهيد به توهين نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند.
وقتي جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسيار بي تابي مي كرد و چندين بار از هوش رفت. پيكر آغشته به خون ناهيد اگر چه ديگر صدايي براي فرياد زدن و جاني براي فدا كردن در راه انقلاب نداشت اما كتابي مصور از ددمنشي ضد انقلاب بود. زنان سنندجي با ديدن آثار شكنجه بر بدن ناهيد و سر شكسته و تراشيده اش، به ماهيت اصلي ضد انقلاب، بيش از بيش پي برده و با ايمان و بصيرتي بيشتر به مبارزه با آنان
برخاستند.
شرايط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهکها بر مردم، فشار زايدالوصفي که به خانواده شهيد رفته بود مادر شهيد را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پيكر شهيد ناهيد كرجو، شهيد مظلوم سنندجي را در قطعه شهداي انقلاب بهشت زهراي تهران دفن نمايند.
روحش شاد و یادش گرامی
📝ط_حسینی
📚✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni
بانوان آسمان
#داستان_شانزدهم 🎬:
بانو فرنگیس حیدر پور:
صدای انفجار و شلیک گلوله از اطراف بلند بود و وقتی انعکاس صدا در کوه می پیچید ،کودکانی که همراه خانواده پناهنده کوه های اطراف آوازین گورسفید شده بودند، از ترس می لرزیدند و بزرگترها دستی به روی سر آنها می کشیدند و می گفتند: نترسید عزیزان، خدا با ماست ، انشاالله حکومت بعثی عراق و صدام جنایتکار نابود می شود و ما هم به خانه هایمان برمی گردیم.
مدتی از حمله عراق به روستای آوازین میگذشت و در این مدت مردم روستا، آواره کوه و دشت اطراف شده بودند و برای نجات خود به طبیعت خدا ،پناهنده شده بودند.
دیگر خوراکی برای خوردن وجود نداشت ، باید کسی به داخل روستا می رفت و مقداری آذوقه میاورد تا مردم از گرسنگی تلف نشوند.
در این بین زن جوانی که تازه ازدواج کرده ، به سمت دو مرد دیگر که گویا نگهبان بودند و قرار است با دست خالی از زنان و کودکانی بی دفاع مراقبت کنند می رود و میگوید : بابا ، داداش ،این بچه ها را ببینید، از گرسنگی رنگ به رخسار ندارند ، حالا که خیلی از مردهای روستا رفتند به مقابله با عراقیها، بیایید خودمان مخفیانه یک سر به روستا بزنیم و یک مقدار خوردنی برای این طفل معصوما بیاریم.
پدر و برادر فرنگیس که انگار منتظر همین پیشنهاد بودند ، هر کدام با برداشتن داس و تبر،حرکت میکنند و فرنگیس که در نوع خود شیرزنی ست جوان ،به دنبال آنها راهی روستا میشود ، پدر و برادرش می دانند که فرنگیس همراه آنها شده و مخالفت آنها هم هیچ فایده ندارد ،پس توکل به خدا می کنند و از پیچ و خم کوه پایین می روند.
از دره می گذرند و نمی دانند که کمی آن سوتر دونفر انتظار رسیدن آنها را می کشند.
فرنگیسِ هجده ساله و نو عروس خانهٔ علی مردان ، همانطور که با چوب دستش سنگ ها را کنار میزند ، متوجه حرکت سایه ای بر روی سنگها میشود و با یک اشاره به پدر و برادرش به آنها می فهماند که عراقی ها جلویشان هستند و سریع خود را به سمت تخته سنگ می کشد.
اما آنها دیر متوجه شدند،در یک لحظه رگبار تیر به سمت آنان می بارد
پدر و برادر فرنگیس ، جلوی چشمان به خون نشسته او پرپر می شوند و فرنگیس در حالیکه سعی می کند بغض گلویش را فرو دهد ، خمیده خمیده به سمت پدر میرود و تبری را که در دست اوست و با خونش رنگین شده به طرف خود میکشد.
تبر را برمیدارد و به پشت تخته سنگ باز میگردد و آمادهٔ جنگ است ، جنگ با نامردان مرد نما، جنگ با آدمیان آدمخوار...
افسر عراقی با سربازی که همراهش است با خیال راحت به سمتی می آیند که فرنگیس در آنجاست.
فرنگیس که هنوز خون پدر و برادرش پیش چشمانش می جوشد بسم الله زیر لب می گوید به سمت عراقی ها حمله میکند.
صحنه ای خارق العاده در جریان است ، زنی جوان ،بدون داشتن اسلحه ای گرم با دو مرد که تا دندان مسلح هستند رو در رو میشود.
فرنگیس بدون اینکه فرصت هیچ کاری به مهاجمین بدهد با تبر دستش به سمت افسر عراقی حمله می کند و در چشم بهم زدنی او را از نفس می اندازد، فرنگیس حیدر پور ،قدرت ایمان و اعتقاد یک شیعهٔ حیدر را به تصویر می کشد ، سرباز دیگر با دیدن شهامت این زن بی نظیر سراسیمه میشود و وقتی چشم باز میکند که با تمام تجهیزات نظامی اش در دست این شیرزن بیشهٔ ایران اسیر است.
فرنگیس ، سرباز را به مقر ارتش جمهوری اسلامی میرساند و تسلیم سربازان میهنش می نماید و با درد هجران و فراق عزیزانش به سمت مردم بی پناه و پناه آورده در کوه برمی گردد.
📝ط_حسینی
📚✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni
هدایت شده از علیرضا پناهیان
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ زشته شیعه غدیر غذا نده!
🔻غدیر شلوغ نکردیم که به عاشورا رسیدیم...
👈 مشارکت در پویش بزرگ اطعام غدیر:
📎 Ghadir.org/etaam
شماره کارت، شبا و حساب ملت به نام
🔻 «بنیاد خیریۀ حضرت زهرا»
📎
6104337302241417📎
8888885172📎
190120000000008888885172ایتا | بله | سروش | روبیکا | آپارات | سایت #تصویری @Panahian_ir
یک روز امام شیعه را
با پسرانش
با برادرانش
با طفل شیرخوارش
با نزدیکترین، مخلصترین و شجاعترین یارانش
به شرحی کشتند که دانم و دانید.
از هستهٔ مرکزی شیعه یک امام مجروح تبدار اسیر ماند و تعدادی زن و کودک با آن حال مگو…
و دختر مولا علی علیه السلام
که یکتنه یک دین را و امام یک دین را نگه داشت.
آن همه روضه شنیدیم که بدانیم بعد آن عظیمترین مصیبت تاریخ، امروز
اسلام
زندهتر از همیشه، محکم و تنومند ایستاده است.
امام زمان ما زنده است.
پسر فاطمه سلام الله علیها و علی امیرالمؤمنین علیهالسلام زنده است.
ما ملت امام حسینیم.
محکم بمانیم.
و اینک نوبت امتحان الهی نسل ما رسیده…
از ایتا تا فلسطین
کانال های ایتایی بدون درج آی دی اطلاع رسانی می کنن. و خبرهای مهم رو از کانال های مبدا با ذکر نام و نشان به کانالشون فوروارد می کنن...
بی نام و نشان و بی توجه به دنبال کننده در پی فعالیت رسانه ای برای جبهه حق هستند و گویا ید واحده ای هستند و مصداق انما المومنون اخوه... منیتی نیست و همه عاشقانه کنار هم برای ایران اسلامی فعالیت می کنند.
در سطح بالاتر تمامی جریانات سیاسی که حتی شاید در فتنه های برساخت رژیم صهیونیستی علیه نظام بودند در کنار بسیج و سپاه و ارتش ید واحده اند...
و در آن سوی مرزها، مردم اهل سنت کرانه باختری و مردم شیعه ضاحیه لبنان با صوت و جیغ و هورا، تصاویر موشک های شلیک شده از مبدا ایران را به نمایش می گذارند و شادی می کنند...
وحدت کلمه موج می زند در جشن عید غدیر.
یاد کدام حدیث افتادید؟!
بله همان حدیث نبوی که اگر همه ی اهل زمین حول نام علی وحدت می کردند خداوند جهنم را نمی آفرید.
اما وحدت جبهه حق حول نام علی در غدیر ۱۴۰۴، برای دشمنان صهیونیستیِ نام مبارک علی علیه السلام و پیامبر اسلام، قطعا جهنمی بزرگ را به ارمغان می آورد ان شاءالله.