11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ فعلا دسترسی به این اکانتم @mokhtari9091 ندارم.
✅ بزرگوارانی که تا الان با این آیدی👆 در ارتباط بودین
امری هست به این آیدیم👈 @arabi_modir پیام بدید🙏
🌸 ۱ حسابدار هم لطف کرده بود به من پیام داده بود لطفا به ایدی جدیدم پیام بده 🙏
May 11
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فمنیست آمریکایی که محجبه شد
🔺 تِرِسا کوربین، فعال حقوق زنان در آمریکا چرا مسلمان شد؟
🔹 چه مسائلی باعث شد او متوجه شود زن در اسلام حقوقی عادلانه و عاقلانه دارد؟
🔹 دلیل محجبه شدن ایشان چه بود؟
🔹 واقعا اگر اسلام بطور درست تبلیغ شود، چقدر از مردم جهان از آن استقبال خواهند کرد...
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
آموزش مکالمه عربی
اختصاصی زیر ۱۴ ساله ها
🍀 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
🍀 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
با ۷۰ درصد تخفیف
✅ مورد تایید دانشگاه حجاب
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 71 ستاره سهیل سرش را بالا گرفت و پک محکمی به سیگار زد. هوا را از بینیاش بیرون داد؛
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
72ستاره سهیل
دو ساعتی از فیلم دیدنشان گذشته بود. ستاره در حالیکه گازی به مثلث پیتزا زد گفت:
-خب، این چرا یه بار با این یارو استوارته، یهبار با اونه؟ من نفهمیدم چی شد.
-همینه دیگه که جالبه. خودش عاشق
دنی شده.
-ای بابا! من قاطی کردم، یه ساعت پیش داشت به اون میگفت عاشقتم.
-آره، ولی بعدش فهمید دنی رو بیشتر دوست داره. بخاطر همین یهکم عذاب وجدان داره، نخوندی زیرنویسو؟
-خاک بر سر اون وجدانش. فکر کنم یکی دیگه بیاد، احساس کنه اونم یهکم بیشتر از دنی دوست داره.
مینو خندید و با پا، کارتون پیتزا را شوت کرد.
-آره بابا. عین خیالشون نیست. کی به کیه...همینش خوبه دیگه آزادی مطلق! عاشقشم.
وقتی چشمغره ستاره را دید، ببخشید ببخشید گویان، تخمهای در دهانش انداخت و خردههای نان پیتزا را از روی زمین جمع کرد.
ستاره همانطور که ذهن و چشمش درگیر فیلم بود، چشمانش سنگین شد، آنقدر سنگین که تصاویری جایگزین فیلم در حال پخش شد؛ کیان به او خیانت کرده بود و برای دلسا شعر عاشقانه میخواند. مینو قهقهه میزد و میگفت، آخر رابطه شما هم مثل خونآشامها شد. خواب آشفتهاش چنان اضطراب را در وجودش رخنه کرده بود که از خواب پرید.
همه جا تاریک بود و خبری از مینو نبود. تلویزیون اما روشن بود، دستش را به مبل گرفت و بلند شد تا آبی به صورتش بزند. پچپچ عجیبی از آشپزخانه شنید، ترس به جانش افتاد و کلمه خونآشام مدام جلو ذهنش رژه میرفت. صدای ضربان قلب و نبض شقیقهاش طوری هماهنگ بالا رفته بود، که انگار دو قلب در بدنش میزد.
آهسته قدم برداشت و به طرف صدا رفت.
مینو به دیوار آشپزخانه تکیه داده بود. موهای پریشانش در نور کم سو چراغهای هالوژن، ترسناکش کرده بود. دهانش را مثل ماهی، باز و بسته میکرد، انگار با کسی که روبهرویش ایستاده بود، حرف میزد. گاهی هم ساکت میشد و سر تکان میداد،انگار که چیزی را شنیده و تأیید کرده. دستش را روی قلبش گذاشت وجلوتر رفت. اما وجود ستاره، او را هوشیار کرد و حرکاتش متوقف شد. انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده باشد، روبه ستاره گفت:
-بیدار شدی؟ من دیگه برم بخوابم.
ستاره آب دهانش را به سختی قورت داد. آبی به صورتش زد و خیالات را از سرش بیرون کرد تا بتواند بخوابد.
دوباره کابوس بود که مهمان ناخوانده خوابش شد. آنقدر در رختخواب تکان خورد که وقتی نور کمرنگ صبحگاهی، آهسته از پنجره به داخل هال تابید، به سرعت چشمانش را باز کرد و بیحرکت به سقف خیره شد.
با صدای تلفن خانه، از جا پرید. از میان پوست پفک و چیپس و کارتون پیتزا به سختی رد شد. وقتی به تلفن رسید، صدای زنگ قطع شد. شماره عمویش افتاده بود. چند ثانیهای نگذشته بود که صدای گوشیاش هم بلند شد. خمیازه طولانی همراه با الو گفتنش، همزمان شد.
-سلام ببخشید عمو، خواب بودم، تا بلند شدم تلفن قطع شد. نه یه چیزی میخورم، نگران نباشین. از طرف منم تسلیت بگین. باشه، باشه چک میکنم. خداحافظ.
هوفی کشید. و کنار مبل ولو شد.
مینو چشم بسته و خوابآلود گفت:
-کی بود؟
-تو، توی خوابم میشنوی؟
مینو از جایش بلند شد و نشست.
-با این ونگ ونگ پشت هم تلفنا، خواب کجا بود دیگه.
-عموم بود. با سفارشای همیشگیش.
-آهااان!من دیگه باید کمکم برم، ممکنه برات دردسر بشه.
-خب بمون حالا! میری دانشگاه؟
-نه چندجا کار دارم. به کلاس نمیرسم.
-مینو! من دیشب همهاش کابوس میدیدم.
-چیز خاصی نیست، منم دفعه اول همینطور بودم، باید شجاع بشی. اگه لازم نبود اصرار نمیکردم.
-خوشم میاد برا همهچی دلیل داری.
مینو خنده زیرکانهای کرد.
-حرف حق جواب نداره عروسک...بشین تمیز کن، یهو عموت غافلگیرت نکنه.
با رفتن مینو شروع به جمع کردن خانه کرد. وقتی صدای زنگ خانه بلند شد، تازه متوجه بوی تند سیگار شد. نگاهی به آیفون انداخت. دوست عفت بود.
-کله صبح، اینجا چه کار میکنه؟
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓