eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
✂️༻‌ جمعه و خیاطی ༺✂️ آموزش شماره 132 🔰 ۲ تا ترفند دوخت مچ آستین مدل دار مجلسی مناسب مانتو مجلسی و کت یا ساق دست یا مثلا پایین پیراهن دخترانه 🔰و یه ترفند تزیین جلوی پیراهن یا سارافون یا شومیز دخترانه 💛 برای دیدن سایر خیاطی های آسون و پرکاربردمون کافیه هشتگ رو دنبال کنید☺️🌼 | | | | | | | ═ೋ❅✂️ دانشگاه حجاب ❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 159👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 159👇 یک هفته ای از مناظره ها میگذشت. صبح تا حالا درگیر مطالعه درسای عقب افتاده دانشگاه و سین جینای فائزه خانم بودم. مخم رو خورد بس که فک زد! کاری که باهام کرد بازجو نمیکنه. توی نصف روز به تنهایی کچلم کرد...! هر روز پیگیر بود که چی شد چی نشد، چی گفتی چه نگفتی، چی خوردی چه نخوردی! با چوبی که رو سرم بود نمیخواستمم، محکوم به توضیح بودم. تا سیر و سیب زمینی پیاز مسابقه رو براش نگفتم ول کن نبود. کم و بیش هر چی یادم بود رو براش بلغور کردم. تا بلکه کِرمای کنجکاوی بیش از حدش ارضاء بشن. آخر شبی خسته و کوفته خودم رو تا رختخواب کشوندم. خبری از خواب نبود. معلوم نیست این موقع شبی کجا رفته. گاهی غیبش میزنه. گوشیش هم در دسترس نیست. گاهی زیادی شاخ میشه. نمیخواد بیاد ولو هر چی التماسش کنی! گاهی خواستن تو هیچ اثری نداره ولو کلی رشوه بدی! هر چی هم تلاش کنی آب توی هاونگ کوبیدنه! انگاری داری فقط روی آب نقاشی میکنی! جای اینکه کلی از این پهلو به اون پهلو بشم و ناز ذهن و چشم و خواب فراریم رو بکشم و آخرشم هیچ، ترجیح دادم محلشون نذارم تا بدعادت نشن و جای منت کشی و جنگ اعصاب با فکرم همراه بشم تا لااقل یه کار مفیدی کرده باشم. یک ساعتی گذشت... به همه اتفاقات ریز و درشت زندگیم فکر کردم... آخراش بود که با صدای قیژ باز شدن در، نخ افکارم پاره شد. زیر چشمی نگاهی کردم. خواب بود که دست از پا درازتر، مثلا پشیمون و سر به زیر، سر و کلش پیدا شده بود. به روش نیاوردم و سرزنشش نکردم که اصلا معلوم هست تا این موقع شب کدوم گوری بودی؟ با خودت نمیگی فکرم هزار و یک جا میره تا تو برگردی! با توأم. توی چشام نگاه کن. چرا گوشیت خاموش بود؟ فلانی رو ببین چه خواب مودبی داره! مامانش میگه هر شب قبل از همه مسواکش رو میزنه و توی رختخواب منتظر بقی میمونه و تا بیان کتاب روانشناسی میخونه! چه کنیم که گاهی باید چشم پوشی کرد تا طرف جری و پر رو نشه. میگن چشم پوشی هدفمند و هوشمندانه یک اصل تربیتیه. چشام رو بستم تا حیا نکنه و بدون خجالت بتونه کنارشون دراز بکشه. دیگه وقتش بود... وقت در آغوش گرفتن و دلبری خواب از چشمام.. اما حیف فیلم عاشقانه در وجود هانیه نداریم! واقعا اگه یه روزی همه چی ردیف و میزون باشه تعجب داره و حتما اون روز کاسه ای زیر نیم کاسه هست! چون کلا درون من یه دیوونه خونه پیشرفته خود مختار چند ملیت هست! نصف شبی وجدان همیشه بیدارم زده به سرش! یه نورافکن قوی ۶۵۰ وات کره ای که نور زردش تا ۱۰۰۰ متر اونطرف تر رو هم روشن میکنه دستش گرفته و زارتی انداخته توی جفت تخم چشام! از اون طرف ذهنم باهاش همدست شده و نصف شبی حس بچگیش گل کرده! یواشکی طوری که خبری نیست و کی بود کی بود من نبودم زیر پتو کف پای خواب رو قلقلک میده! اونم که حساس! کرکر خنده هاش تا ۴ تا خونه اونورتر رو هم بیدار میکنه! همچون بیدار باش صبحگاهی ارتش! خلاصه تا این دو همه رو شارژ نکردن دهنشون بسته نشد! دوباره پای افکار به ذهنم باز شد. البته اینبار با نیم کیلو تخمه ژاپنی که شکوندنشون کلی دردسر داره! خود درگیری مضمن که میگن دقیقا حکایت نصف شبی درون منه... حرفای طلبه مدام توی ذهنم رژه میرفت.. - به من چه! من چرا باید واسه دیگران حجاب کنم! اونا چشاشون رو درویش کنن! اصلا سختمه! میخوام آزاد باشم... . . اه! همه جواب هاش یادمه! - نمیدونم! یعنی سختش نیست؟! مگه میشه سخت نباشه! کیه که ۴ کیلو پتو روش بندازی خفه نشه! آره خب... همون بهتر شد که من زیر بارش نرفتم. - چادر پتو نیست و همه لباسات با همدیگه ۲ کیلو هم نمیشه! نمیخوای سرت کنی بگو نمیخوام! ولی خواهشاً چرا و پرت تحویل نده!یعنی الان زهرا خفه شده؟ اصلا چرا به بهونه چادر، اصل حجاب رو ول کردی؟ مگه حجاب فقط چادره؟ درسته کامل ترینه ولی نخواستی خب سرت نکن! حالا کی گفته تو نمره ۲۰ باشی!موهات رو که میتونی بکنی زیر اون شال صاحب مرده‌ت! واقعا اون ۴ تار مو تو باشه خفه میشی و بیرون باشه نفس میکشی؟ نکنه ریه هات از طریق موهات پر و خالی میشن؟ بدجوری نفس و ذهن و وجدانم با هم درگیر شده بودن. این وسط عقل هم ادای بزرگترا رو در میآورد و کارش شده بود پا در میونی و آروم کردن و جدا کردن این اعجوبه ها. تهش به خون و خونریزی نشه صلوات. ✍️ مجتبی مختاری 🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355 ═ೋ❅📚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا