دانشگاه حجاب
✂️༻ جمعه و خیاطی༺✂️ 2⃣0⃣ 🌼 بیستمین آموزش خیاطی آسون 🌼 🔹ترفند دوخت لبه ی چادر🔹 آسون و تمیز
با دنبال کردن هشتگ #آموزش_خیاطی
بقیه آموزشهای خیاطی های آسان رو دنبال کنید💐کلی آموزش لباس بدون الگو داریم😍
برامون نمونه دوختهاتون رو ارسال کنید روحیه بگیریم☺️
@t_haghgoo
✨🌱و اســلام بہــتࢪیــن مدافـــع آزادے و انـسانـیـت اســــــت!↯
امام محمد باقر(ع):
کسی که با اهل و خانواده اش خوش رفتار باشد عمر طولانی خواهد داشت.
تحف العقول ص ۳۰۵
#سبک_زندگی
#حدیث
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱
تا نیایی گره از کار جهان وا نشود....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تولیدی #پروفایل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
#چی_شد_چادری_شدم
میشه برامون تعریف کنید چی شد چادری شدید؟ 😍
👉🏻 @f_v_7951
منتظر خاطرات جذابتون هستیم 🤩
🔅 @hejabuni♢دانشگاه حجاب🔅
#چرا_چادری_شدم؟
سلام 🌹
من از بچگی به اجبار خانواده ام چادر سر کردم. خودم چادر رو دوست داشتم ولی نمیتونستم بفهمم که چرا دقیقا باید ما چادر سر کنیم. به خودم میگفتم اگر بخاطر نگاه نامحرم هست خب نگاه نکنه!!
گذشت تا اینکه بزرگتر شدم و دوست داشتم خودم رو نشون بدم که همه زیباییهای من رو ببینند. 💢 این شد که چادر رو گذاشتم کنار ولی گاهی به اصرار پدرم مجبور میشدم که سر کنم.
خیلی ناراحت بودم که چرا چادر سر نمی کنم ولی از یه طرف هم دوست داشتم خودم رو نشون بدم. 😔✋
خلاصه این روزها بدون چادر میگذشت تا اینکه شهادت حضرت زهرا (س) بود که وارد مجلسی شدم که داشتند روضه میخوندند. حس خیلی خوبی بود. انگار بعد از مدتها آرامش واقعی رو تجربه کردم. 💖
اون شب که اومدم خونه، خیلی پرانرژی نشستم با خودم فکر کردم که خدا به این مهربونی این همهههه به من نعمت داده؛ انقدر منو دوست داره؛ خب چرا من باید کسی که انقدر منو دوست داره و صلاح منو میخواد خلاف خواسته اون عمل کنم؟؟ 🤔
از اون شب چادر رو سرم کردم تا به الان و چادری که بر سر دارم رو خیلی خیلیییی عاشقشم چون اون مدتی که سرم نبود همش حس می کردم یه چیزی رو گم کردم 😭 و واقعا چادر یکی از بهترینننن نعمتها هست.
١٧ ساله از اصفهان هستم✨
ــــــــــــــــــــ
ارسال خاطرات @f_v_7951
🎓 @hejabuni | دانشگاهحجاب 🌸
دانشگاه حجاب
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت : سی وسوم 🌱نمی دونم چه ساعتی از نیمه شب بود ک
🌹🌹#سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت:سی وچهارم
🌺صدای زنگ تلفن تو خونه پیچید زود کفش هام رو در اوردم و به سمت تلفن دویدم نزدیک بود زمین بخورم!._الو..محسن..تویی؟.
صدای خنده بهمن از اون ور خط اومد حرصم گرفت _هنوز نیومده؟! پس بهش خوش گذشته که فراموشت کرده!.
💥 با عصبانیت گفتم:_ خوب اگه اینطوره تو چرا نمیری؟! مهمون داعشی ها میشی حسابی ازت پذیرایی می کنند! امثال محسن جونشون رو کف دستشون گذاشتند تا ما امنیت داشته باشیم.
🍂واقعا برای طرز فکرت متاسفم.
_خیلی خوب بابا چرا زود جبهه میگیری؟ زنگ زدم خداحافظی کنم می خوام برم آلمان، شاید هم برنگردم ولی هیچ وقت ازت نا امید نمیشم! اگه.....۰
❄_مواظب حرف زدنت باش حد و اندازه خودت رو بدون!. گوشی رو با حرص کوبیدم رو تلفن. چیزهایی که می شنیدم عذابم میداد اما مطمئن بودم محسن برمی گشت و از این طعنه ها خلاص می شدم. بغضم ترکید و اشکام جاری شد.
🌼چند وقتی می شد که ازش بی خبر بودم قبلا تا جایی که امکان داشت زنگ میزد همین که صداش رو می شنیدم خیالم راحت میشد اما حالا می ترسیدم اتفاقی براش افتاده باشه!
دلم که می گرفت سراغ دفتر خاطراتم می رفتم ناگفته های دلمو می نوشتم دفتر و اشک شاهد دلتنگیم بودند
"محسن جان عید نزدیکه اما من هیچ هیجانی ندارم.
🌱نمی دونی چقدر رویاپردازی می کنم مثلا موقع تحویل سال سفره هفت سین می چینیم، با هم نمازمی خونیم بعدش از لای قران اولین عیدی رو بهم میدی. منم لبخند میزنم و میگم ایشالا سال خوبی داشته باشیم پر از خیر و برکت. تو هم با صدای بلند میگی الهی آمین. خوشبختی یعنی همین. حتی اگه تا ابد هم طول بکشه منتظرت می مونم...
🍁مامانم سینی غذا رو روی میز کنار تخت گذاشت._از صبح هیچی نخوردی مریض میشی. یکم به خودت برس. در اتاق رو که باز کرد انگار چیزی یادش افتاد برگشت سمتم:_راستی لیلا زنگ زده بود گفت آماده باش تا یک ساعت دیگه میرسه ایشالا خوش خبر باشه!.
🌸قلبم تند تند می زد خواستم حرفی بزنم اما نتونستم هیچ صدایی از گلوم خارج نمیشد تکونی به خودم دادم و سمت کمد رفتم مانتویی که دم دست بود رو برداشتم مامانم با تعجب به حرکاتم نگاه می کرد.
🌷مانتو رو از دستم کشید.:_ اول غذا بخور تا یکم جون بگیری هنوز که نیومده سریع اماده میشی! عقلم کار نمی کرد نمی دونستم باید چی کار کنم دلم گواهی بدی میداد اصلا آروم و قرار نداشتم........
🌻در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست
می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت ، توی فنجانی که نیست
باز می خندی وَ می پرسی که : حالت بهتر است ؟
باز می خندم که : " خـــــیلی " ... گرچه ... می دانی که نیست !
❄شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟
وقتِ رفتن می شود با بغض می گویم : نرو ...
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست
.
.
.
🍃رفته ای و بعدِ تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی ... کار آسانی که نیست
شاعر: بی تا امیری نژاد "
ادامه دارد ...
🌹 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🌹
1_819609654.mp3
5.24M
💠روایت زیبایی که آدم رو شرمنده میکنه‼️
خدایا❗️
🔹شیطانی رو بر ما مسلط کردی که مثل خون در رگ ماست و از همه چیزمون خبر داره؛
🔹۲۴ساعته با ما گلاویز هست تا ما رو فریب بده
در مقابل، برای ما چه چیزی قرار دادی⁉️
🎵[ حجت الاسلام عالی ]
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
30.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #کلیپ
🔰 نکاتی درباره علل بیحجابی
🎤 استاد حجه الاسلام مختاری
#حجاب #بی_حجابی #علل_بیحجابی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب
اختلاط دختر و پسر ممنوع
💠شریفه۲۳ مبارکه قصص
🔰مکتب اسلام در عین اینکه اجازه فعالیت اجتماعی رو در عرصه اجتماع به #زن می ده او رو از اختلاط در عرصه کار و فعالیت نهی می کنه.
👈 اسلام میگه نه حبس و نه اختلاط
✅بلکه حریم.
🔰 سنت جاری مسلمانان از زمان رسول خدا همین بوده که #زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی شدن ولی همواره اصل «حریم» رعایت شده.
🔰در #قرآن هم اشاره شده که #دختران حضرت شعیب با وجود اینکه شغل چوپانی داشتن هنگام سیراب کردن گوسفندان خود، ابتدا به کناری می رفتن تا چوپانان دیگه آب از چاه کشیده و حیوانات خود رو سیراب کنن و اونجا رو ترک کنن، بعد به سیراب کردن حیواناتشون می پرداختن،
حتی هنگامی که می خواستند همراه موسی به خانه خود برن حضرت #موسی پیشاپیش اون ها قدم بر می داشت. تا به پشت اونها نظر نکنه، و تغییر جهت مسیر رو با پرتاب سنگ نشان میدادن که حتی سخن گفتن با نامحرم هم به حد ضرورت باشه.
#تولیدی_کامل #اختلاط_بانامحرم
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓