eitaa logo
جلوه ی شهادتـ❥
668 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
14 فایل
﷽ . . ✔این کانال متبرک شده از شهدا، وصیت نامه، خاطره ها، عکس ها، و....... ) "..شرط شهیـ♡ـد⚘ شدن ،شهیـ♡ـد⚘ بودن است.." ❈࿐کانال وقف مهدےفاطمہ است࿐❈ کپــےباذکـــرصـــلوات 🌱 @sobghj بخوان از شرایط☝🏻 ✅کانال همسایه @yaranmah
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۰ 🔻قسمت صد و هفتاد و هفتم: قاب عکس ✍در جریان سیل‌ خوزستان، پیرمردی که همه ی زندگی اش را آب برده و خودش هم تا کمر در آب بود، قاب عکسی از تصویر امام خمینی (رحمة الله علیه) در دست داشت و می گفت: هیچی نمی خوام، ولی عکس امام نباید خیس بشه. حاج قاسم به آب زد، رفت کنار او و دستش را بوسید. 🗣️سردار عارف هاشمی، برادر شهید علی هاشمی، نشریه اطلاعات ☀️ @hejastan ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه:۱۶۲ 🔻قسمت صدوهشتادویکم : حفظ آبرو ✍سردار سلیمانی چندی قبل از شهادتش متوجه شد،درایام فاطمیه شخصی ازاطرافیانش‌ قصدهمکاری دربمب گذاری ‌وترور ایشان راداشته است،ولی تأکیدکردهرگز نام ایشان رابر سر زبان ها نیندازید،چون پس ازاین خانواده ی او نمی توانندبه راحتی درجامعه زندگی کنند. 🗣دادخداسالاری دادستان کرمان،نشریه اطلاعات ☀️ @hejastan ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۴ 🔻قسمت صدوهشتادوپنجم:رعایت نوبت ✍دست فرزندش درد داشت ،همراه او رفتم بیمارستان. پرسنل بیمارستان با دیدن حاجی منتظر بودندتا ببینند،سردار سلیمانی چه کار می کند و با چه تشریفاتی فرزندش راپیش دکتر می برد ؛اما دیدند او مثل یک آدم معمولی رفت پیش دکتر. همه ی پرستاران و پزشکان تعجب کردند. دکتر گفت :باید از دست فرزندش عکس بگیرد ،تاعلت درد مشخص شود. مثل یک شهروند عادی در نوبت رادیو گرافی ایستاد تا نوبتش شد. 🗣حمید حسنی سعدی ،همرزم شهیدحاج قاسم سلیمانی ،سالنامه مکتب حاج قاسم ☀️ @hejastan ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۵-۱۶۶ ✍همه ی تنبیه هایش شفاهی بود و می گفت: کسی را کتبی تنبیه نکنید، شاید توبه کرده و خدا او را بخشیده. تنبیه کتبی داشتن در پرونده چیز خوبی نیست. اگر انگشتری ارزشمند در دستش بود و می گفتم: چه زیباست! سریع آن را در می آورد و هدیه میداد. یکی از دوستان در ستاد بازسازی عتبات ایلام در جلسه سوالی درباره ساعت سردار سلیمانی پرسید که همان لحظه پشت تریبون آن را در آورد و هدیه داد. خیلی سخاوتمند بود. وقتی هم که بچه های زیر مجموعه مریض می شدند از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. آقای خاکسار تومور مغزی گرفت. خرج دوا و درمانش بالا بود. گفت خونه ی منو بفروشید و درمان ایشونو شروع کنید. خیلی هم جدی می گفت، اما خدا خواست و نیازی به فروش خانه ی سردار نشد. ادامه دارد... @hejastan
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۶-۱۶۷ 🔻قسمت صد و نودم: اتاق ایزوله ✍نوه های تازه به دنیا آمده‌ی حاج قاسم به دلیل شرایط خاص باید مدت کوتاهی در بخش ایزوله بیمارستان بستری می شدند،اما اتاق ایزوله خالی نداشتیم. با مادر یکی از نوزادانی که شرایط فرزندش بحرانی نبود،صحبت کردم و گفتم تا سه ساعت دیگر یکی از اتاق ها خالی می شود. بعد با صدای آرام گفتم :نوه های سردار سلیمانی تو بیمارستان ما هستن و اتاق ایزوله خالی برای بستری کردنشون نداریم. وضعیت فرزند شما هم که رو به بهبودیه. اگه موافق باشین بچه ها رو تواین اتاق بستری کنیم. ادامه دارد... ☀️ @hejastan ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه:۱۶۷—۱۶۸ دوقلوها ✍از یک طرف دوست داشتم حال نوزادان تازه به دنیا آمده هر چه زودتر خوب شود، و از طرف دیگر این دو بچه شده بودند نقطه ی وصل من و سردار و چه مصاحبت شیرینی بود. حال بچه ها خوب شد و از بیمارستان مرخص شدند، اما توفیق پیدا کردم یک بار دیگر در مطب پذیرای سردار باشم. خانواده دوستی ایشان برای من خیلی جالب بود. با وجود مشغله فراوان و مسئولیتهای سنگینی که داشت، برای اطمینان از سلامت نوه ها چند بار به بیمارستان آمد و وقتی هم که بچه ها از بیمارستان مرخص شدند، همراه دوقلوها به مطب می آمدند. آن روز مطب خیلی شلوغ بود. شلوغ تر از همیشه. بعد از ورود سردار به مطب، منشی به من خبر داد. از اتاق بیرون آمدم. با سلام و احوالپرسی، راهنمایی شان کردم داخل. در حالی که یکی از نوه ها را در آغوش گرفته بود، تعارف مرا قبول نکرد و گفت، به خانم منشی سپردم اسم ما رو تو نوبت ویزیت بذاره. منتظر می مونیم تا نوبتمون بشه. ادامه دارد .. ☀️   @hejastan ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی ✍حاج قاسم گفته بود اگر دو نفر مرا حلال کنند، شهید می شوم؛ یکی حسین پورجعفری و دیگری خانمش. در جنگ ۳۳روزه لبنان رفتم تهران، گفتم حاجی را هم ببینم. از حسین پورجعفری سراغش را گرفتم. گفت: حاجی با هواپیما رفته مشهد پیش آقا تا گزارش جنگ رو بده. تا حالا دوبار به من زنگ زده ،گریه کرده و گفته حسین، من تو را خیلی اذیت کرده ام. منو حلال کن. ماندم تهران تا حاجی از مشهد برگشت. مثل اینکه توکربلای ۵ از شلمچه برگشته باشه، با سر و صورت و لباس های خاکی. از کوچه های لبنان یکسره رفته بود مشهد، یکی از همراهانش از شدت بی خوابی، نزدیک بود وسط پیاده رو دفتر بخورد زمین که یکی از بچه ها او را گرفت. 🗣خاطره سردار محمود امینی @hejastan ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم : شهادت 🔸صفحه : ۱۷۵_۱۷۶ 🔻قسمت صدونودوهفتم: پنج سال و پنج دقیقه ✍در آخرین دیدارمان می گفت: «این اواخر هر جا که می رم پهبادهای دشمن بالای سرم هستند.» هم من می دانستم شهید می شود و هم خودش. آخرین دیدار که چهار روز قبل از شهادتش بود، در محضر یک عالم بزرگ فرزانه که فقاهت، فلسفه، تقوا و زهد رتبه ی بالایی داشت، بودیم. به ایشان گفت: سحرگاه با خدای خودم نجوا می کردم. تو مناجات گفتم، خدایا پنج سال از عمر من بگیر و به عمر عالم بیفزا. آن عالم که اسمش را نمی برم لبخندی زد و گفت: ۷۵ که برای مکتب اهل بیت کتاب می نویسم، تحقیق می کنم رساله های مختلف و مستدرکات فقهی و اصولی جمع می کنم، بیش از صدو چهل پنجاه کتاب و رساله ی علمی ، فقهی، فلسفی، اصولی و تفسیری نوشتم و صدها شاگرد تربیت کردم. همه ی این ها فدای پنج دقیقه قاسم سلیمانی، مناجاتش و حضورش در محضر خدا و خدمتی که به خدا و خلق کرد. من حاضرم همه ی زندگی خودم رو به پنج دقیقه زندگی و جهاد تو بدم، اون وقت تو می خوای پنج سال زندگی تو به من بدی؟ 🗣 صادق خرازی فعال سیاسی، یاران شاهد ۱۷۱ ☀️   @hejastan ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم: شهادت 🔸صفحه: ۱۸۵_۱۸۶ 🔻ادامه قسمت دویست و دوازدهم: عقد اخوّت ✍ساعاتی را با تابوت پیکرهای مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید پور جعفری سپری و راز و‌ نیاز کردیم. طی مشورتی قرار شد برنامه تدفین به طلوع آفتاب و قبل از نماز صبح روز بعد موکول شود. زمانی که خواستیم پیکر مطهر ایشان را به خاک بسپاریم، عبای مبارک رهبر معظم انقلاب را کف قبر پهن کردیم و همراه کفن سردار، نامه ای از یک دختر شهید و انگشترشان قرار دادیم. رسم است که باید هنگام خواندن تلقین، سر میت را به سمت قبله قرار دهند، اما در پیکر مطهر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی سری وجود نداشت. 🗣 حجت الاسلام والمسلمین حاج محمود خالقی، نشریه اطلاعات ☀️ @hejastan ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯