هجرت | مامان دکتر |موحد
اینجا یادم رفت بگم که چون پسر کوچکم از خواب بیدار شده بود و نمیخواست غذا بخوره، من تو یه ظرف در دار
اینم یادم رفت بگم که چرا به این اشاره کردم
چون همین غذا به داد همسفرهای مامانم رسید که گرسنه و خسته به هم رسیده بودن.
میوه ها رو هم تو ماشین و بعد تو موکب دادم به بچهها و با لذت خوردن.
الحمدلله
رزقشون در جنت و رضوان الهی، افزون