﷽
ادامه 👇
گذاشتم بگه، منم گفتم. جزئیات رو یادم نیست، ولی مقابله نکردم با حس و حرف هاش. میدونستم به این "به من چه" ها اعتقاد قلبی و فکری نداره. از عصبانیت بود که میگفت.
عوضش رو #همدلی تمرکز کردم و #اطمینان_بخشی .
همدلی یعنی اینکه بهش بگم میفهمم ناراحتیش رو و منم اگر جاش بودم از به هم خوردن تصویر رویام ناراحت و عصبانی میشدم مخصوصاً اگر بخاطر دیگران باشه.
اطمینان بخشی هم یعنی اینکه من خودم به بهترین شکل برات انجام میدم! نگران نباش، کلی برنامه دارم براش 🤩
که البته خب خیلی هم موفقیت آمیز نبود🙄🙁 چون خیلی راحت بهم گفت:
شما؟! شما نه حوصلهشو داری نه سلیقهشو!!
انگار یه سطل آب یخ یا داغ یا هردو، ریختن رو سرم 😰
من؟! من حوصله که هیچ، من سلیقه شو ندارم؟!
به نوبه خودش توهین بزرگی بود 😢
من آدم خوش سلیقه و بانشاطی بودم در سابقه زندگیم. حالا بچهم به من اینجوری بگه؟😢
بهم برخورد. خندهم هم گرفته بود.
بدون برآشفتگی گفتم عه؟! من سلیقه و حوصله ندارم؟! نشونت میدم!😌 حالا ببین. خودت از این حرفت پشیمون میشی. یه روزی میشه میگی مامان ببخشید من اونجوری گفتم!
یه کم عقب نشینی کرد.
من هم باهاش درمورد طرح های تو ذهنم صحبت کردم. گفتم که تم نقره ای صورتی رو انتخاب کردم. تصميم گرفتم کیک و محیط رو با گل طبیعی تزئین کنم. گفتم برا هدیه به بچهها چی تو ذهنمه. عکس حدودیش رو نشونش دادم. بهش گفتم که خودش هم باید کمک کنه. گفتم که میخوام با گل عروس براش تاج بندگی درست کنم. عکس گل عروس رو از نت بهش نشون دادم. ازش پرسیدم به نظرت مسابقه هم داشته باشیم؟ دکلمه چی؟ با توجه به دکور، کدوم پیراهنش رو میخواد بپوشه؟بهش گفتم چندتا ریسه نورانی خریدم و حتماً خیلی قشنگ خواهدکرد دکوراسیون رو
و...
همراه شد.
کم کم.
بغض و عصبانیت، جاش رو به لبخند و ذوق داده بود.
کمی بیشتر گفت و گو و خیال پردازی کردیم.
خوابمون گرفت.
با حال خوب، منو بوسید شب بخیر گفت و خوابید.
بوسه شیرینی بود....
ادامه دارد...
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشربامنبع
پینوشت:
یه جشن تکلیف ساده رو نمیتونم تو دوتا پست تموم کنم😒 یه کلاس خلاصه نویسی باید برم...