eitaa logo
هجرت | مامان دکتر 🇮🇷
32.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
448 ویدیو
23 فایل
مادرانگی هایم… (پزشکی، تربیتی) 🖊️هـجرتــــــــ / مادر-پزشک / مامانِ۵فرشته @movahed_8 تصرف درمتن‌ها و نشربدون منبع(لینک) فاقدرضایت شرعی و اخلاقی(درراستای رعایت سنت اسلامی امانت داری+حفظ حق‌الناس💕) محصولات مامان دکتر https://eitaa.com/mamandoctor_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
- چرا با اینهمه "العجل" گفتن ها اینهمه "اللهم عجل لولیک الفرج" و "الهی عظم البلاء" گفتن ها حضرت موعود نمی‌آید؟ + دوران بعد ظهور، دوران تحول ناگهانی و استراحت نیست؛ تازه آغاز جهاد تمام عیار است! برای استقرار حق در کل زمین... در طول تاریخ حکومت های حق دیگری هم در زمین بوده اند اما تنها حکومت حقِ عالم‌گیر، حکومتی که در سراسر ارض گسترش یابد و تمدن اسلامی را مستقر کند، حکومت مهدوی است. و این حکومت با و به دست نمی‌آید! با مجاهدت حاصل می‌شود! يعنی ظهور، آغاز کار سنگین تر و همه جانبه شیعیان حقیقی و مجاهدین واقعی است... از طرفی ظهور با نشستن و گوشه‌گیری و دعا هم محقق نمی‌شود. يعنی برای نزدیک شدن به خود ظهور و آن مجاهدت عظیم هم، باید مجاهدت کرد! باید در جهت آن کرد! باید با خودسازی، با مبارزه، آماده مبارزه با آن چیزی شد که حضرت حجت میخواهد (فساد و بی‌عدالتی و ظلم به هر شکل) خلاصه‌اش اینکه منتظران واقعی، و سربازان واقعی حضرت موعود، نه اکنون آرام و سکون دارند، نه بعد ظهور... اینست معنی انتظار واقعی اینست معنی "پیدا نشدن ۳۱۳ نفر" اینست که خدا و اولیاءش، خیلی روی لقلقه زبان و دعاهای بدون معرفت و آگاهی افراد، حساب باز نمیکنند... (یک بار بر روی هزاران نامه کوفیان حساب باز کردند، و شد آنچه شد...) مهدی علیه السلام، بقیة الله است؛ ذخیره خدا... خدا ذخیره اش را به دعای مدعیانِ بی عمل و معرفت و توان و عزم مجاهدت، نمی‌دهد.......... ✍ هـجرٺــــ بله و ایتا @hejrat_kon برگرفته از سخنرانی استاد رحیم‌پور ازغدی و بیانات رهبری
دری که در آتش میسوزد، به روی مادر میفتد؛ مادر میفتد😭 ناله «یا ابتاه»ِ صدیقه کبری به آسمان می‌رود قلب رسول خدا در عرش آتش میگیرد ملائک بر سر می‌زنند کائنات بر مصیبت ناموس خلقت مویه می‌کنند راه باز می‌شود لشکری قوی هیکل وارد میشوند فشارِ در مضاعف می‌شود مضاعف می‌شود شما بگویید اتفاقی که برای یک زن باردار در فشار در و دیوار میفتد چیست؟ چیست؟ آاااه روضه من همین است😭 مردها بروند بیرون😭 فشار، کار خودش را کرد، خطاب ناله مادر ما را عوض کرد😭 از یا ابتاه، از گلایه امت به رسول، ناله شد «یا فضةُ خُذیني» 😭😭😭😭 فضه خادمه حضرت بود. نه، فضه نماد همه خادمه‌هاست! مادرمان ما را صدا زد 😭 بروید کنار تاریخ را در هم بپیچید راهی از میان اعصار و روزگار باز کنید مادرمان ما را صدا زده 😭😭😭 بگذارید ما زن ها بر سر زنان گیسو پریشان دسته دسته دور مادرمان را بگیریم آی مردم فرزند مادرمان را کشتند 😭 یک زن سالم در بستری از آرامش و مراقبت وقتی بار شیشه اش در بطنش می‌شکند چه بر سرش می‌آید؟ چه دردی؟ چه شرایطی؟ حالا تو فکر کن که یک زن سوخته پهلو شکسته سینه سوراخ شده بازو از تازیانه ورم کرده بین در و دیوار زیر دری نیم سوخته فرزند از دست دهد😭😭😭 آااه ای مردها شما، دورتر، حلقه غیرت تشکیل دهید مردانه و سوخته از این جسارت، سینه بزنید بگذارید ما برویم کنار مادرمان 😭 یکی در را بردارد یکی آتش چادر را خاموش کند یکی راه خون زخم را ببندد یکی… فضه جان حتماً دویدی شاید گوشه خانه دست های زینب را گرفته بودی سرش را به دامن فشرده بودی که نبیند اما صدای بانو که بلند شد خوب فهمیدی اتفاقی که نباید، افتاد! جنایت قوم، کامل شد! دست های زینب را رها کردی و بر سر زدی و خودت را به مادر رساندی حالا ناله سوم زهرا را شنیدی این بار پسرش را صدا می‌زد: «مهدی» فضه جان چه کردی؟ نمی‌دانم چه میتوانستی بکنی؟ نمی‌دانم ولی به گمانم زهرای اطهر اصلا به شما فرصت نداد! آتش و در را که کنار زدی، چشمش به امام افتاد و نگاهش بر دستان امام خیره شد؛ دستان بسته سوخته؟ پهلویش شکسته؟ بازویش کبود شده؟ با هر نفس، خون از سینه اش می‌زند بیرون؟ فرزندش سقط شده؟ همه اینها را به می انگارد! عظمتِ جسارت به امام، تعرض به ولایت، هتک حرمت جانشین پیغمبر توان را برایش جمع میکند از انتهای همه رگ ها، عصب ها، سلول ها و تمام جسم مضروبش را یکسره نیرو میکند. بلند می‌شود و دنبال امام امامی که با دست بسته و ریسمان می‌برند می‌کند حرکت آن قدر به موقع است که میرسد. جانباز زخمی غرق در خون اما در همان ابتدای راه به خود میرسد دست می اندازد به دامن امام، مولا، ولی خدا تا نگذارد این تجاوز و تعرض به حق، بیش از این شود، ادامه پیدا کند. می‌خواهد حمایتش را در میدان تمام کند اما ناتمامش می‌گذارند با غلاف شمشیر با تازیانه با ضربه های مکرر😭 کجا؟ پیش چشم امام، پیش چشم امیر، پیش چشم حیدر 😭 علی علی علی بر شما چه گذشت قهرمان عرب، غیرت خدا 😭 علی را می‌برند و بانویی شکسته و رنجور فرزند از دست داده و غرق درد ملیکه ارض و سماء کوثر اولیاء ریحانه رسول خدا حبیبه خدا بر زمین میفتد... . . لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ و ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ و غَاصِبی حقِّکِ یا مولاتِی یا فاطمةُ الزهراء . ✍هـجرٺــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
❁ـ﷽ـ❁ من عاشق "شخصیت‌های دوم" داستان‌ها هستم. همان‌ها که یک گوشه‌ای از ماجرا قرار گرفته‌اند، اما اگر نباشند، داستان ناقص میشود، عوض میشود. همان‌ها که باید کنار "شخصیت اول" باشند تا درخشش ماجرا کامل شود. ⟡ ━━━━━━━ روضه‌خوان‌ها از حضرت مسلم بن عقیل می‌گویند، اما نگاه من -پس از اشک روضه و اندکی سبک کردن دل- به طوعه است. یعنی آن کسی که توجهم را جلب میکند و مرا به خود میخواند و خودم را از توی خودم بیرون میکشد و به چالش میکشد و میخواهد که خودم را جایش بگذارم و محک بزنم، طوعه است. یک شهر مرد، سفیر حسین علیه‌السلام را تنها گذاشته‌اند. یک شهر ادعا، پشت نایب امام را خالی کرده‌اند. مسلم که به دعوت هزاران نامه به این شهر آمده، حالا حتی یک مرد حامی هم اینجا ندارد. تنها و دل‌نگران در کنجی از سکوتِ حکومت نظامی شهر مینشیند. و حالا اینجا شخصیت دوم از گوشه تاریکی از داستان، بیرون می‌آید؛ متین، بی هیاهو، با یک سؤال ساده... و جوابی کوتاه که می‌تواند به اندام این زن هم لرزه ترس بیندازد و او را برگرداند به همان گوشه تاریک. اما زن قصد بیرون رفتن از صحنه ندارد، میخواهد که بماند و بدرخشد. چونان بزرگترین‌های تاریخ. بنابراین آگاهانه و قهرمانانه شخصیت اول را پذیرا میشود، پناه میدهد. کم نیست ها! جایی که مردان از ترس نام حسین و سفیر حسین علیهماالسلام، به کنج خانه‌ها و وَر دل زن‌هایشان پناه برده‌اند، این زن، جُور همه مردان شهر را می‌کشد. به نایب امام آب و پناه می‌دهد، در حالی‌که برای سر او جایزه تعیین شده و خون یاری‌گرانِ او مباح دانسته شده. شاید اینها به نظر "اتفاقی در یک لحظه" بیاید. اما نه. اگر یک عمر آزادمنشانه، متفکر، مسلط، حق‌گرا و شجاع زندگی نکنی، چطور می‌توانی در هجوم آن ارعاب و تهدید و جا زدنِ "همه"، "تو تنها" بایستی به ایفای نقش خود به پشتیبانی از حق؟ اصلا من می‌گویم اینهمه کوچه، اینهمه خانه، اینهمه در! چرا مسلم درست نشست پشت در خانه طوعه؟ فکر من این است: طوعه به گونه‌ای زندگی کرده بود که حالا این امتحان بزرگ را به خود خوانده. و خداوند که عاشق امتحان گرفتن از شاگرد زرنگ‌هاست، مسلم را کشانده بود درِ این خانه تا از نقش‌آفرینی این زن -جایی که همه مردها با نامردی و ذلت سکوت کرده‌اند- به ملائک آسمان خود مباهات کند: "انّی اعلمُ ما لا تَعلمون!" همین است که طوعه مرا با خودم درگیر می‌کند؛ مرا غرق در سؤال و ترس و نگرانی از خودم می‌کند. احتمالا من هیچ وقت جای مسلمِ داستان نخواهم بود، اما جای طوعه، چرا! جای طوعه بودن خیلی در زندگی ما محتمَل تر است؛ اگر کاری که کرد را به تصویری کلی ترجمه و تبدیل کنیم: "حمایت و‌ پشتیبانی از حق، ایستادن کنار امام و نماینده امام، هزینه دادن برای ولایت و مشارکت در یک ؛ در حالی که نه تنها مجازاتی در حد مرگ دارد و هیچ کس دیگری حاضر به آن کار نیست، بلکه برای ضد آن، پاداش مادی تعیین شده و برخی باافتخار به دنبال برعکس آن کار تو هستند." چقدر همه چیز در کربلای شما، باشکوه و تکان دهنده است ارباب! چه مدرسه‌ای راه انداخته‌اید برای همه تاریخ، همه بشر! ⟡ ━━━━━━━ آنجا که روضه‌خوان‌ها از شخصیت اول، مسلم می‌خوانند، من ذهنم درگیر شخصيت دوم، طوعه می‌شود: در های خطیر، من طوعه زندگی خود می‌شوم؟... ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon روبیکا @dr_mother8_hejrat