eitaa logo
حکایت های آموزنده
12.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰³.³.¹³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } ‌ آن‌که را ارزش دهی، انسان بماند آرزوست . 🌔ادمین تبلیغات: @Yazahraft 🌔تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی از عارفی پرسیدند که انسان درونش باید نیکوتر باشد یا بیرونش. گفت: چون درون و برون انسان برابر باشند، انصاف است. زمانی که درونش نیکوتر از برون باشد، فضل است و آن گاه که بیرونش نیکوتر از درون باشد، هلاك است. 📚@Hekayat_org
گفتم: در دلم امید نیست ؟ گفت: هرگز از رحمتم نا امید نباش (زمر آیه ۵۳) گفتم: احساس تنهایی میکنم ؟ گفت: از رگ گردن به تو نزدیک ترم (قاف آیه ۱۶) گفتم: انگار مرا از یاد برده ای ؟ گفت: مرا یاد کن (بقره آیه ۱۵۲) گفتم: در دلم شادی نیست ؟ گفت: باید به فضل رحمتم شادمان گردی (یونس آیه ۵۸) گفتم: تا کی باید صبر کنم ؟ گفت: همانا یاریم نزدیک است (بقره آیه ۲۱۴) و چه کسی از او راستگوتر … 📚@Hekayat_org
14.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ علت غــم خوردن ما آدمها از نظر بهمراه تفسیر الهی قمشه ای 🌱 شاه بیت پایانی مولانا رو پذیرا باشید ☘ 📚@Hekayat_org
✅ حکایت ملانصرالدین و دیوان‌خانه روزی ملانصرالدین با یکی حرفش می‌شود، او را گرفته پیش قاضی می‌برد. نگو که چند روز قبل هم ملا را به خاطر مسئله‌ای پیش همان قاضی برده بودند. قاضی تا ملا را می‌بیند می‌گوید: ملا از تو عیب نیست؟ این دومین بار است که به این دیوان خانه می‌آیی. ملا می‌پرسد: مگر چه می‌شود که به این دیوان خانه بیایم!؟ قاضی می‌گوید: یعنی چه، چه می‌شود! مگر نمی‌دانی که آدم درست کار به اینجا نمی‌آید؟ ملا می‌گوید: من همه‌اش در عمرم دو بار به اینجا آمده‌ام. تو که خودت همیشه اینجایی. 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خدایا 💫دستانمان خالیست ⭐️اما دلمان قرصه 💫چون تو هستی ⭐️به تو توکل میکنیم و 💫اطمینان داریم به قدرتت ⭐️دلخوشیم به بودنت 💫که تنهایمان نمیگذاری ⭐️بیشتر از همیشه مراقبمان باش! 💫شبتون در پناه خدا 📚@Hekayat_org
ســلام صبحتون پراز خیر و برڪت در پناہ پروردگارامروزتون بخیر و نیکی حال دلتون خوب وجـودتون سـلامت زندگیتون غرق در خوشبختی روزتون پراز شادی آسمان دلتون آبی سلام چهار شنبہ تون مملو از شـادے 📚@Hekayat_org
جهان سوم جایی است که مردمش به فکر "آمدن" یک روز خوب هستند نه "آوردنش"..! 👤 میشل فوکو 📚@Hekayat_org
🔴 مگر سر اشپختر را آورده‌ای؟ این اصطلاح در مواردی که کسی متکبر و بی‌ادب به جایی وارد شود و یا در هنگامی که کسی بی‌مورد عجله داشته باشد و یا در مواقعی که شخصی بخواهد کار کوچکی را بزرگ جلوه دهد در جواب وی استفاده می‌شود. ضمن اینکه اگر بخواهند کار مهم کسی را کوچک جلوه داده و تحقیر کنند هم به طعنه از این مثل استفاده می‌کنند. در "امثال و حکم" به نقل از کتاب "قصص‌العلماء" اینگونه آمده که در جنگ بین فتحعلیشاه و روس‌ها، "اشپختر" نامی از سرداران روس بعضی ولایات مرزی را گرفت و در هر شهری خرابی ببار آورد و شاه مضطرب شد. میرزا محمد اخباری که در تهران بود، به شاه پیغام داد که من چهل روزه سر اشپختر را برایت می‌آورم مشروط بر اینکه مذهب مجتهدین را منسوخ کنی و مذهب اخباری را جایگزین آن نمایی. شاه در ابتدا پذیرفت. میرزا محمد چهل روز به اعتکاف نشست و از موم صورتی ساخت و گاه‌گاه با شمشیر به گردن آن صورت می‌نواخت. روز چهلم سر اشپختر را برای شاه آوردند. مشاوران سلطان به وی گفتند مذهب اخباری ضعیف است و مردم را نمی‌توان از مذهب مجتهدین برگرداند. ضمنا شاید میرزا محمد بعدها که به قدرت رسید با شما همان کند که با سردار روس کرد. مصلحت آن است که به او پولی داده، عذرخواهی کرده و حکم دهید که به عتبات عالیات رفته و در آن‌جا ساکن شود، چون وجودش در پایتخت به صلاح نیست. شاه پذیرفته و چنین می‌کند. به نقل از جلد چهارم کتاب "تاریخ ادب" نوشته ادوارد براون نقل می‌کند که شاید کلمه "اشپختر" محرف یا تغییر یافته همان "ایسپکتور" روسی بوده که در زبان ترکهای آذربایجان "ایشی‌پخ‌دور" (و در زبان ترکی عثمانی "ایشی‌بوق‌در") گفته می‌شده و کم‌کم در زبان عوام‌الناس به اشپختر تغییر شکل داده است. بنا بر نظر مسیو مینورسکی از دوستان نویسنده اشپختر باید همان سردار "تستسیانوف" از اهالی گرجستان باشد. در هر حال از آن به بعد این اصطلاح در بین مردم رواج پیدا کرد‌. اصطلاح‌های دیگری از قبیل "مگر بیژن را از چاه درآورده‌ای؟" و "مگر کمان رستم را شکسته‌ای؟" و "مگر کمر غول را شکسته‌ای؟" هم به منظور تحقیر کار دیگران رواج داشته و استفاده می‌شوند. 📚@Hekayat_org
این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟ هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت از درون سیهِ توست جهان چون دوزخ دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت 👤 صائب تبریزی 📚@Hekayat_org
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید . من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم. دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا نخواهد موشک هوا کند. 📚@Hekayat_org
خدایا کمکم کن پیمانی که تو طوفان باهات بستم و تو آرامش فراموش نکنم ... 📚@Hekayat_org
هنگامی که در زندگی اوج میگیری دوستانت می‌فهمند تو چه کسی بودی اما هنگامی که در زندگی زمین میخوری آنوقت تو می‌فهمی، که دوستانت چه کسانی بودند! ✍ 📚@Hekayat_org