پادشاهی به عارفی گفت:
چه چیز تو را از آمدن نزد من باز می دارد؟
عارف گفت:
خداوند سـبحان ما را از شـما باز داشـته
است؛
زیرا می فرمایـد:
وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ ؛
شـما مؤمنـان هرگز نبایـد بـا ظالمـان هم دست و دوسـت باشید، وگرنه آتش کفر آنان شما را نیز خواهد گرفت.
📚@Hekayat_org
🍁
درجهان غصه کوتاهی دیوار مخور
حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور
گردش چرخ نگردد به مراد دل کس
غم بی مهری این مردم بی عار مخور
📚@Hekayat_org
از دردهای کوچک است که ؛
آدم ها می نالند
ضربه اگر سهمگین باشد
درد اگر بزرگ باشد
آدم خودش لال می شود...!
#فروغ_فرخزاد
📚@Hekayat_org
#داستان_ضرب_المثل
✅️#حرف_کشکی_زدن
در زمان گذشته مردم براي اينکه نشان دهند نامه يا دست خطي که نوشته اند متعلق به انهاست، انتهاي آن را مهر مي کردند. در روي اين مهر ها اسم شخص صاحب نامه نوشته شده بود که مثلا اگر شخص حاکم بود در بالاي آن لفظ "الملک الله "و شعري که حاکي نام شاه بود بر روي مهر کنده مي شد.مردم عادي و طبقات فرودست فقط نام خود بر روي مهر ذکر مي کردند. در برخي دهات مردم آنقدر فقير بودند که مهر را نه از آهن يا چوب بلکه از صابون و يا کشک درست مي کردند و وقتي در انتهاي نامه اي چنين مهري بود، معلوم مي شد که شخص صاحب نامه فرد معتبري نيست و مي گفتند :"مهرش کشکي است. " از آنجا اصطلاح "کشکي حرف مي زند "در ميان مردم رايج شد، که منظور آن است حرف هاي گوينده، آن بي پايه و اساس است و اعتبار چنداني ندارد.
#ضرب_المثل
📚@Hekayat_org
#حکایت_ملانصرالدین
-مردن ملانصرالدین:
روزي ملا از زنش پرسيد: از كجا معلوم مي شود كه يك نفر مرده است؟ زنش جواب داد: اولين علامت اين است كه دست و پاي او سرد مي شود. چند روز بعد كه ملا براي آوردن هيزم به جنگل رفته بود هوا خيلي سرد بود، دست و پايش يخ كرد.ناگهان به ياد گفته زنش افتاد و با خود گفت: نكند كه من مرده باشم و خودم خبر ندارم.براثر اين فكر خودش را به زمين انداخت و مانند مردگان دراز به دراز خوابيد. اتفاقا" يك دسته گرگ گرسنه از راه رسيدند و اول به سراغ خر رفته و آن حيوان زبان بسته را از هم دريده و مشغول خوردن شدند. ملا آهسته سر خود را بلند كرد و گفت: حيف كه مرده ام و گر نه به شما حالي مي كردم كه خوردن خر مردم اين قدر ها هم بي حساب نيست!
📚@Hekayat_org
در ايران باستان در برخى موارد؛ فردى كه مجرم شناخته شده يا مورد تهمت قرار گرفته بود براى اثبات بى گناهيش بايد از آتش ميگذشت. به اين رسم وَر گفته ميشد. فردوسى نيز در ماجراى گذر سياوش از آتش به آن اشاره ميكند.
ز هر در سخن چون بدینگونه گشت
بر آتش یکی را بباید گذشت
چنین است سوگند چرخ بلند
كه بر بيگناهان نيايد گزند
📚@Hekayat_org
بازی کردن با دل آدمها هنر نیست
یه ضعفه
یه عقده اس
به عقده ای بودن خودمون
افتخار نکنیم...
📚@Hekayat_org
درخت گردو
روزی ملانصرالدین زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن.
مردی از آنجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت: اینکه دیگر شکر کردن ندارد.
ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمی دانم عاقبتم چه بود؟!
📚@Hekayat_org
✨در این شب
🌸زیبـای بـهـاری
✨از خدای مهربان
🌸بـراتـون
✨یک حـس قشنگـــــ
🌸یک شـادی بـی دلیل
✨یک نـفس عطر خــدا
🌸دنیا دنیا آرزوهای خوب
✨و آرامـش خـواسـتـارم
🌸شبتون در آغوش اَمن خــدا
شب_بخیر🌙✨
📚@Hekayat_org
🌸سلام روز زیباتون بخیر
🌺و روزتون پراز عشق و دوستی
🌸امیدوارم اتفاقای خوب
🌺زندگی آروم و
🌸لحظه های خوش
🌺در زندگیتون جاری باشه
📚@Hekayat_org