eitaa logo
حکایت های آموزنده
12.8هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰³.³.¹³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } ‌ آن‌که را ارزش دهی، انسان بماند آرزوست . 🌔ادمین تبلیغات: @Yazahraft 🌔تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 در دزدی از یک ، فریاد زد: “هیچکس حرکت نکند مال دولت است”. بااین حرف همه به آرامی روی زمین دراز کشیدند. به این می گویند “شیوه تفکر” وقتی دزدان به مخفیگاهشان رسیدند،دزد جوان که لیسانس تجارت داشت به دزد پیرکه شش کلاس سواد داشت گفت:”بیاپولها را بشماریم”. دزد پیرگفت:”وقت زیادی میبرد، امشب مبلغ را اعلام میکند.” به این میگویند “” بعداز رفتن دزدها مدیر بانک به ریسش گفت فورا به پلیس اطلاع میدهم ولی ریس گفت “صبرکن تا خودمان هم مقداری برداریم و به برداشتهای قبلی خود اضافه کنیم وبارقم دزدی اعلام کنیم”. به این میگویند “با کردن” وقتی تلویزیون رقم را اعلام کرد دزدان پول رو شمردندو بسیار عصبانی شدند که ما زندگیمان راگذاشتیم و ۲۰میلیون گیرمان آمد ولی رئیسان بانک در یک لحظه و بدون خطر ۸۰ میلیون بدست آوردند. به این میگویند “ بیشتر از میارزد” دانایی قدرت است🌺 ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── 𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
ﺭﻭﺯى ﺟﻮاﻧﻲ اﺯ حکیمی ﭘﺮﺳﻴد: دو نفر عاشق یکدیگرند ولى نميتوانند علاقه شان را به هم ابراز كنند؛ چه كنند؟! حکیم ﻗﻮطى ﻛﺒﺮﻳتى اﺯ ﺟﻴﺐ ﺩﺭآﻭﺭﺩ؛ ﺳﻪ ﻧﺦ ﻛﺒﺮﻳﺖ برداشت و ﺩﻭ ﻧﺦ ﺁﻥ ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﻗﻮطى ﻧﻬﺎﺩ؛ ﺁﻥ ﻳﻚ ﻧﺦ ﺭا ﻧﺼﻒ ﻛﺮﺩ و با آن ﻧﺼﻔﻪ ﻛﻪ ﻧﻮﻙ ﺗﻴﺰى ﺩاﺷﺖ ﻻى ﺩﻧﺪاﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩ و ﮔﻔﺖ: "من چه ميدونم!" ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── 𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
روش معامله پدر: دوست دارم با دختري به انتخاب من ازدواج کني. پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم. پدر: اما دختر موردنظر من، دختر بيل گيتس است. پسر: آهان اگر اين‌طور است، قبول است. پدر به ديدار بيل گيتس مي‌رود. پدر: براي دخترت شوهري سراغ دارم. بيل گيتس: اما براي دختر من هنوز خيلي زود است که ازدواج کند. پدر: اما اين مرد جوان قائم‌مقام مديرعامل بانک جهاني است. بيل گيتس: اوه که اين‌طور! در اين صورت قبول است. پدر به ديدار مديرعامل بانک جهاني مي‌رود. پدر: مرد جواني براي سمت قائم‌مقام مديرعامل سراغ دارم. مديرعامل: اما من به‌اندازه کافي معاون دارم. پدر: اما اين مرد جوان داماد بيل گيتس است. مديرعامل: اوه، اگر اين‌طور است، باشد. و معامله به‌اين‌ترتيب انجام مي‌شود. ‌ نتيجه‌ي اخلاقي: حتي اگر چيزي نداشته باشيد بازهم مي‌توانيد چيزهايي به دست آوريد؛ اما بايد روش مثبتي برگزينيد. ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── 𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
نسبت باخدا شب کريسمس بود و هوا، سرد و برفي. پسرک، درحالي‌که پاهاي برهنه‌اش را روي برف جابه‌جا مي‌کرد تا شايد سرماي برف‌هاي کف پياده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شيشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه مي‌کرد. در نگاهش چيزي موج مي‌زد، انگاري که با نگاهش، نداشته‌هاش رو از خدا طلب مي‌کرد، انگاري با چشم‌هاش آرزو مي‌کرد. خانمي که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمي مکث کرد و نگاهي به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقيقه بعد، درحالي‌که يک جفت کفش در دستانش بود بيرون آمد و گفت: آهاي، آقاپسر. پسرک برگشت و به سمت خانم رفت، چشمانش برق مي‌زد وقتي آن خانم، کفش‌ها را به او داد. پسرک با چشم‌هاي خوشحالش و با صداي لرزان پرسيد: ببخشيد شما خدا هستيد؟‌ اون خانم گفت: نه پسرم، من تنها يکي از بندگان خدا هستم. پسرک گفت: آها، مي‌دانستم که باخدا نسبتي داريد. ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── 𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
سؤال آخر من دانشجوي سال دوم بودم. يک روز سر جلسه امتحان وقتي چشمم به سؤال آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخي کردن داشته است. سؤال اين بود: نام کوچک زني که محوطه دانشکده را نظافت مي‌کند چيست؟‌ من آن زن نظافتچي را بارها ديده بودم. زني بلندقد، با موهاي جوگندمي و حدوداً شصت‌ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا بايد مي‌دانستم؟‌ من برگه امتحاني را تحويل دادم و سؤال آخر را بي‌جواب گذاشتم. درست قبل از آن‌که از کلاس خارج شوم دانشجويي از استاد سؤال کرد آيا سؤال آخر هم در بارم‌بندي نمرات محسوب مي‌شود؟‌ استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاي بسياري ملاقات خواهيد کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شايسته توجه و ملاحظه شما مي‌باشند، حتي اگر تنها کاري که مي‌کنيد لبخند زدن و سلام کردن به آن‌ها باشد. و من اين درس را هيچ‌گاه فراموش نکرده‌ام ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── 𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
گربه و کاسه عتيقه‌فروشي در روستايي به منزل رعيتي ساده وارد شد. ديد کاسه‌اي نفيس و قديمي دارد که در گوشه‌اي افتاده و گربه در آن آب مي‌خورد. ديد اگر قيمت کاسه را بپرسد رعيت ملتفت مطلب مي‌شود و قيمت گراني بر آن مي‌نهد. لذا گفت: عمو جان چه گربه قشنگي داري آيا حاضري آن را به من بفروشي؟ رعيت گفت: چند مي‌خري؟ عتيقه‌فروش گفت: يک‌درهم. رعيت گربه را گرفت و به دست عتيقه‌فروش داد و گفت: خيرش را ببيني. عتيقه‌فروش پيش از خروج از خانه با خونسردي گفت: عمو جان اين گربه ممکن است درراه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشي. رعيت گفت: قربان من به اين وسيله تابه‌حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه فروشي نيست. نتيجه‌ي اخلاقي: هرگز فکر نکنيد ديگران احمق‌اند. ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── 𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
‌هر مانعي، فرصتي. در روزگار قديم، پادشاهي سنگ بزرگي را در يک جاده اصلي قرار داد. سپس در گوشه‌اي قايم شد تا ببيند چه کسي آن را از جلوي مسير برمي‌دارد. برخي از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاي خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسياري از آن‌ها نيز به شاه بدوبيراه گفتند: که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچ‌يک از آنان کاري به سنگ نداشتند... سپس يک مرد روستايي با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعي کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاي زياد بالاخره موفق شد. هنگامي‌که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسه‌اي زير آن سنگ در زمين فرورفته است. کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاي طلا بود و يادداشتي از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسي است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايي چيزي را مي‌دانست که بسياري از ما نمي‌دانيم. ‌هر مانعي، فرصتی. ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── 𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
معيار ارزش علامه محمدتقي جعفري (رحمت‌الله عليه) مي‌گفتند: برخي از جامعه شناسان برتر دنيا در دانمارک جمع شده بودند تا پيرامون موضوع مهمي به بحث و تبادل‌نظر بپردازند. موضوع اين بود: ارزش واقعي انسان به چيست؟ براي سنجش ارزش بسياري از موجودات، معيار خاصي داريم. مثلاً معيار ارزش طلا به وزن و عيار آن است. معيار ارزش بنزين به مقدار و کيفيت آن است. معيار ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معيار ارزش انسان‌ها در چيست؟ هرکدام از جامعه شناسان، سخناني گفته و معيارهاي خاصي ارائه دادند. هنگامي‌که نوبت به بنده رسيد، گفتم: اگر مي‌خواهيد بدانيد يک انسان چقدر ارزش دارد، ببينيد به چه چيزي علاقه دارد و به چه چيزي عشق مي‌ورزد. کسي که عشقش يک آپارتمان دوطبقه است، درواقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسي که عشقش ماشينش است، ارزشش به همان ميزان است. اما کسي که عشقش خداي متعال است، ارزشش به‌اندازه خداست. علامه فرمودند: من اين مطلب را گفتم و پايين آمدم. وقتي جامعه شناسان سخنان من را شنيدند، براي چند دقيقه روي پاي خود ايستادند و کف زدند. هنگامي‌که تشويق آن‌ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزيزان، اين کلام از من نبود، بلکه از شخصي به نام علي (عليه‌السلام) است. آن حضرت در نهج‌البلاغه مي‌فرمايند: ارزش هر انساني به‌اندازه چيزي است که دوست مي‌دارد. وقتي اين کلام را گفتم، دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاري کردند. ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── 𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
جايزه‌ي بزرگ تصور کن برنده يک مسابقه شدي و جايزه‌ات اينه که بانک هرروز صبح يک حساب برات باز مي کنه و توش هشتادوشش هزار و چهارصد دلار پول مي ذاره ولي دوتا شرط داره. يکي اينکه همه پول را بايد تا شب خرج کني، وگرنه هر چي اضافه بياد ازت پس مي‌گيرند و تو نمي توني تقلب کني و يا اضافه پول را به‌حساب ديگه اي منتقل کني. پس هرروز صبح بانک برات يک حساب جديد با همون موجودي باز مي کنه. شرط بعدي اينه که بانک مي تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلي حسابو ببنده و بگه جايزه تموم شد. حالا بگو چه طوري عمل مي‌کني؟ بله همه ما اين حساب جادويي را در اختيارداريم: زمان. اين حساب با ثانيه‌ها پر مي شه. هرروز که از خواب بيدار ميشيم هشتادوشش هزار و چهارصد ثانيه به ما جايزه ميدن و شب که مي‌خوابيم مقداري را که مصرف نکرديم نمي تونيم به‌روز بعد منتقل کنيم. لحظه‌هايي که زندگي نکرديم از دستمون رفته. ديروز ناپديدشده. هرروز صبح جادو مي شه و هشتادوشش هزار و چهارصد ثانيه به ما ميدن. نتيجه‌ي اخلاقي: يادت باشه که من و تو فعلاً از اين نعمت برخورداريم ولي بانک مي تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلي ببنده. ما به‌جاي استفاده از موجودي‌مان نشستيم بحث‌وجدل مي‌کنيم و غصه مي‌خوريم. بياييم از زماني که برامون باقي مونده بيشترين و بهترين استفاده رو ببريم. ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── 𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد 📚 @storymolanseruddin 📚
آدمها ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ هستند؛ ﺑﺎ ﻣﺪﺭﮎ، ﺑﺎ ﭘﻮﻝ با شغل، با مقام، ﺑﺎ ازدواج...🌸🍃 اما ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺁﺩﻡ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ! خوشبختی یعنی: احساس رضایت از هرچه داریم و هرچه هستیم خوشبخت باشید❤️ @sokhan_iw
باید یاد بگیرم مادامی که از عشق کسی مطمئن نشده ام، با او خاطره ای نسازم چرا که تاوان خاطرات جنون است و بس..! 🕴  گابریل گارسیا مارکز @sokhan_iw
میگن با هرکسی دوست بشی شکل وفرم اونو میگیری فکرشو بکن اگه با خدا دوست بشی چه زیبا شکل میگیری @sokhan_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد اما کمک میکند با وجود غمها محکم بایستیم ... درست مثل چتر که باران را متوقف نمی کند، اما کمک می کند آسوده زیر باران بایستیم … ابرها به آسمان تکیه می کنند ؛ درختان به زمین ؛ و انسانها به مهربانی یکدیگر … گاهی دلگرمی یک نفر چنان معجزه می کند که انگار خدا در زمین کنار توست ! جاودان باد سایه کسانی که شادی را علتند نه شریک، و غم را شریکند نه علت …👌 @sokhan_iw
🟡بیشتر آدم‌ها، در نوعی بی خبری همیشگی زندگی می‌کنند ...! آن‌ها همیشه امیدوارند، که چیزی اتفاق بیفتد و زندگیشان را دگرگون کند ! حادثه‌ای، برخوردهای اتفاقی، بلیت برنده بخت آزمایی، تغییر سیاست و حکومت ...! آن‌ها هرگز، نمی‌دانند که همه چیز از خودشان آغاز میشود ...! @sokhan_iw
ایمان همه چیز رو ممکن میکنه, امید همه چیز رو ردیف میکنه, عشق همه چیز رو زیبا میکنه, امیدوارم هر سه رو در همه احوال زندگیتون داشته باشید. @sokhan_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمیق ترین و قشنگ ترین توصیفی که از قدر شناسی تو زندگیم دیدم :)♥️ ‌‌ @sokhan_iw
آن را که حلال زادگی عادت و خوست عیب همه مردمان به چشمش نیکوست معیوب، همه عیب دگران مینگرد "از کوزه همان برون تراود که در اوست" ابوسعید ابوالخیر @sokhan_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مغزم: جوری که باهات رفتار میکنن، رفتار کن قلبم: تو همچین آدمی نیستی...! @sokhan_iw
به قبرستان گذر کردم کم وبیش بدیدم قبر دولتمند و درویش نه درویش بیکفن در خاک رفته نه دولتمند برده یک کفن بیش... «بابا طاهر» @sokhan_iw
با خودت صادق باش و نگران حرفهای مردم نباش. تعریفی که دیگران از شما دارند دیدگاه خودشان است. گاهی سکوت کن و چیزی نگو، آن گاه که ضرورتی در بیان کردن نیست. @sokhan_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خارپشتی از یک مار تقاضا کرد که بگذار همخانه تو باشم. مار تقاضای خارپشت را پذیرفت و او را به لانه تنگ و کوچک خویش راه داد. چون لانه مار تنگ بود، خارهای تیز خارپشت هر دم به بدن نرم مار فرو می‌رفت و او را مجروح می کرد. اما مار از سر نجابت دم بر نمی‌آورد. سرانجام مار به خارپشت گفت: «نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شده‌ام. آیا می‌توانی لانه من را ترک کنی؟» خارپشت گفت: «من مشکلی ندارم، اگر تو ناراحتی می‌توانی لانه دیگری برای خود بیابی!» عادتها ابتدا به صورت مهمان وارد می شوند، اما دیری نمی گذرد که خود را صاحب خانه می کنند و کنترل مارا به دست می گیرند ...! @sokhan_iw
زندگی حجمی‌ست که باید پرش کنیم. حتی اگر اشتباه پرش کنیم اشتباه کردن بهتر از هیچ کاری نکردن است @sokhan_iw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت از ته دلت گفتی خدایا تمام امیدم فقط تویی و تو بزرگترین و قدرتمندترین پناهگاه زندگی ام هستی و من غیر از تو کسی رو ندارم و خدا رو تنها حامی و نگهبان و وکیل خودت قرار دادی اونوقته که می بینی همه چیز داره به طرز معجزه آسایی درست میشه حتی اگه همه دنیا بهت پشت کنند ترکت کنند و تنهات بزارن اصلا مهم نیست چون مهم فقط خداست که حواسش بهت باشه فقط خدا ...❤️ @sokhan_iw