🍃| امام جواد علیه السلام
گفتند قسم بده رضا"ع" را به جواد"ع"
"هشتم گروِ نُهام شده" ؛ یعنی این...
میلاد با سعادت امام جواد علیهالسلام مبارک
IMG_20240122_111056_652_85.mp3
3M
🍃| امام جواد علیه السلام
نقل روایت از شفاعت حضرت علی اصغر(ع) به مناسبت ولادت امام جواد علیه السلام علیه السلام
#حکایت #ویکی_حکایت
#میلاد_امام_جواد
🆔️ @hekayat_kade
Brochure01.pdf
428.4K
❓حرفهایها چگونه کتاب میخوانند؟
🔝جلسه اول
#حکایت #ویکی_حکایت
#هنر_مطالعه
با ما همراه شوید 👇 👇
🍃| https://eitaa.com/hekayat_kade
🔝انجمن ویکی نویسان برگزار میکند🔝
🔰تشکیلات توحیدی🔰
🔺مقدماتی، جلسه پایانی:
⏰ زمان:
سه شنبه ۳ بهمن ماه، ساعت ۱۶
🖇موضوع:
اصول تربیتی حاکم بر تشکیلات توحیدی
🖇مراجعه برای شرکت در کلاس 👇
@hekayatkade_ad
#آموزش #تشکیلات
#حکایتکده
با ما همراه شوید 👇
🍃| https://eitaa.com/hekayat_kade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃| حجاب
فلسفه حجاب با بیان طنز 😁
به افتخار همه دخترای محجبه😌👏🏻
#حجاب #حکایتکده #حکایت
با ما همراه شوید 👇
🍃| https://eitaa.com/hekayat_kade
Meidan Tashkilat 0 - Moqadameh.ogg
447.7K
🔺یک تصویر کلی از تشکیلات
#تشکیلات #حکایتکده #حکایت
با ما همراه شوید 👇
🍃| https://eitaa.com/hekayat_kade
🍃| تشکیلات توحیدی
جامعترین و منسجمترین محتوا در زمینهی سازوکار امتداد توحید در فعالیتهای تشکیلاتی ازمنظر رهبر معظم انقلاب (مُدّظلّهالعالی)
همراه با بررسی کامل فنون تشکیلاتی🌱
🔓 قابل استفاده برای فعّالین تشکّلها، مدیران ارشد و میانی، دانشجویان و طلاب انقلابی و دغدغهمند، فرماندهان و بسیجیان پایگاههای بسیج و کانونهای فرهنگی_تربیتی، هیئات ، موسسات و...
📃دارای مجوز تأیید از دفتر مقاممعظمرهبری (مُدّظلّهالعالی)
📓حاصل تحقیق و مطالعهی بیش از ۲۰هزار صفحه از منویات معظم له
✔️کتاب را از تارنمای besat313.ir خریداری نمائید.
#حکایت #حکایتکده
#معرفی_کتاب
🆔️ @hekayat_kade
🔝 نگاهی اجمالی به بخش اول کتاب تشکیلات توحیدی
سرفصلهایی که در بخش اول کتاب، تحت عنوان «مبادی تشکیلات» بررسی شدهاند، عبارتاند از:
🍃 |نگاه اسلام به مسائل اجتماعی:
این فصل درصدد آن است که نگاه به معنویت را از گوشهنشینی و انزوا به نگاهی اجتماعی تبدیل کند تا خواننده محترم متوجه شود که معنویت با متن زندگی اجتماعیِ انسان گره خورده است. توصیهی اسلام این است که حتی عبادت که شخصیترین رابطه میان انسان با خداست نیز باید بهصورت جمعی انجام شود. ازاینرو قرآن کریم مسلمانان را به اعتصام جمعی به حبل الله توصیه مینماید.
🍃| ضعف کار دستهجمعی در جامعهی ما:
این قسمت به آسیبشناسیِ وضع موجود جامعه میپردازد و فرهنگ کار دستهجمعی را در جامعهی ایرانی ضعیف قلمداد میکند.
متأسفانه یکی از خصلتهای ملّی ما، فردگرایی و دور شدن از روح جمعی اسلام است.
🍃| چیستی و چرایی تشکیلات:
در این فصل، ضمن ارائهی تعریفی از تشکیلات، به علل ضروری بودن کار تشکیلاتی پرداخته شده است.
در ادامه، نقش تشکیلات در پیشبرد انقلاب اسلامی موردِبررسی قرار گرفته است.
و در پایان، نگاه مخاطب از کار تشکیلاتی فراتر رفته و لزومِ کار وسیع جبههای مطرح میگردد.
ادامه دار...
#حکایت #حکایتکده
#معرفی_کتاب
🆔️ @hekayat_kade
🍃 | ماه رجب
امام علی علیه السلام:
هر کس در ماه رجب صدقه بدهد، خداوند روز قیامت در بهشت او را به ثوابی گرامی میدارد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر بشری خطور نکرده است.
🌐 لینک مربوط به پرداخت صدقه
https://www.leader.ir/fa/monies
#حکایت #ویکی_حکایت
#ماه_رجب 🤲
🆔️ @hekayat_kade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃| رفع حاجت مومن
خطاب شنیدنی و عجیب امام حسین علیه السلام به فردی که برایش مشکل ایجاد شده بود.
⁉️ اگر به برادرم حسن علیه السلام میگفتی از #اعتکاف خارج می شد!
#حکایت #ویکی_حکایت
#ماه_رجب 🤲
🆔️ @hekayat_kade
طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و زندگی سخت طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان تاجر را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن تاجر را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!
وقتى به در خانه آن تاجر مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً تاجر پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
فردا می بیند محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، تاجر به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاهی رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
تاجر گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ تاجر گفت : من گفته بودم :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . تاجر سجده شکر کرد و خواند :
به ذرّه گر نظری لطف بوتراب کند.
به آسمان رود و کار آفتاب کند.
میلاد مسعود حضرت امیرالمومنین علیه السلام بر شما و همه محبینش مبارک باد
#امام_علی_علیه_السلام
#حکایت #اعتکاف
🆔️ @hekayat_kade
مجردا_6005966044911373093.mp3
1.02M
🍃| ازدواج
دعای ما امشب یجور دیگس
خدا کنه واشه بحق مولا بخت مجردا حالا حالا😅
#روز_پدر 💐 #ویکی_حکایت
#میلاد_امام_علی
🆔️ @hekayat_kade
انجمن ویکی حکایت برگزار می کند:
🍃| فراخوان ارسال حکایات با محوریت
🔺حلقات تبیین🔻
🔝موضوعات منتخب:
⚡️اعتکاف و ولایت امیر المومنین علیه السلام
⚡️مهدویت، ظهور و حکومت مهدوی
⚡️فضیلت ماه رمضان و شب های قدر
_______°•.🌐.•°_____
🔝حکایات خود را با ذکر منبع در تارنمای ویکی حکایت به ادرس زیر بارگزاری کنید.
🌐 http://Wikihekayat.ir
#ویکی_حکایت
#ماه_رجب #شعبان #رمضان
🆔️ @hekayat_kade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃| پدرانه
روایت بغض آلود رهبر انقلاب از انتظار حاج قاسم پشت درب اتاق عمل جراحی و همراهی با خانواده دوست شهیدش...
#روز_پدر 💐 #ویکی_حکایت
#میلاد_امام_علی
🆔️ @hekayat_kade
اگر یک شب بدون غم و غصه بودی شک کن به خودت!
اصلا اصلش همینه!
خوب بهت درد میدن،
آزمایشت میکنن که خوب بخرنت!🌱
#حکایت #ویکی_حکایت
#علما
🆔️ @hekayat_kade
🍃| انتخابات
همه ی ما به داشتن انگیزه نیاز داریم
انگیزه ای که صبح بخاطرش از رختخواب بلند بشیم، نه به زور بلکه با خوشحالی!
اینا حرفای مجری برنامه ی رادیویی بود... هما دستش رو سمت پیچ رادیو برد و تا منتهی الیه سمت چپ صداشو کم کرد و گفت: «مزخرف»
طوری که صدام تو پایین ترین حد خودش قرار داشت گفتم: «چرا خوب داشت میگفت»
هما گفت: «هوم، خوب بود اما نه واسه ما، نه واسه ماهایی که تو این مملکت زندگی میکنیم»
میدونستم ته حرفش چیه و به کجا ختم میشه.
ادامه داد: «خودت که دیدی همین چند تا قلم جنس» اشاره میکرد به گوشت و مرغ و کلم و...
... همین چند تا قلم جنس شده فلانقدر، بعد یه آدم سرخوش داره میگه انگیزه داشته باش.. هووف اونم تو این مملکت!
رادیو رو خاموش کردم که هیچ زمزمه ای نیاد تا راحت تر حرفمو بزنم.
گفتم:«خانومم شما هم شاید تو این گرونی دست داشته باشی حتی اگه خبر نداشته باشی!»
یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت و گفت: «ننه م میدون تره بار داره یا بابام»
گفتم: «هیچ کدوم جانم»
گفت: «پس حالت خوب نیست!»
گفتم: «نه اتفاقا خوبم، اما گاهی ناراحت میشم که چرا خودمون دست مون رو از هر آلودگی پاک میدونیم!»
دیگه آمپرش زده بود بالا گفت:«یک کاره بگو، هر چه اتفاق بده تو این مملکت کار منه!»
گفتم:«نه جانم همه ش نه، اما یه قسمتهاییش سهم تو هست!»
سرش رو برگردوند و داشت کاملا به صورتم نگاه میکرد.
با خونسردی ادامه دادم:«اون قسمتیش که مثلا میگی به من چه که رای بدم؟
اصلا مگه رای من حسابه!
انتخاب کجا بود!
هماجان تو انتخاب کردی که میوه رو گرون تر بخری، مرغ رو بی کیفیت بخری، چون انتخاب نکردی که رای بدی، اگر همه ما به سهم خودمون تو انتخاب آدم اصلح متحد بشیم اون وقت حداقلش اینه که دستامون آلوده به این گرونی ها و بی انصافی ها نیست!»
تا دم در خونه چیزی نگفت. میدونم که خوب داشت به حرفای من فکر میکرد.
پ.ن: داستانک ها با موضوع انتخابات رو برامون ارسال کنین🔖
#حکایت #ویکی_حکایت
#انتخابات
🆔️ @hekayat_kade