eitaa logo
حکایت‌‌کده
195 دنبال‌کننده
838 عکس
613 ویدیو
39 فایل
🔸️ حکایت‌کده بستری مناسب برای گردآوری حکایات تبیینی و سودمند در امر تبلیغ است. ▫️انواع حکایات تعلیمی، اخلاقی، اعجاب آور و.. را از اینجا بخوانید: جهت ثبت پیشنهادات و ارتباط با ادمین: @Hekayatkade_ad آدرس سایت: https://wikihekayat.ir/ انجمن ویکی حکایت📜
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
2⃣. جلسه اول، بخش سوم 🔺آغاز راه مهارت آموزی 🔺دست های خودتون رو گرم کنید 🔺فراخوان از کتاب های خونده شده جلسه قبل👇 https://eitaa.com/hekayat_kade/2614 🆔️ @hekayat_kade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ دنیای امروز دنیای تشکیلات است «در این دنیای سازمانی، اگر ما باز بخواهیم تک‌رَوی کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگی است. ما اگر امروز عملِ دسته‌جمعی نداشته باشیم، کلاهمان پسِ معرکه است. که هست! برای اینکه همه‌چیز منظم و تشکیلاتی و سازمانی است. شما جایی نشان دهید که تنها پیش بروند، بی‌سازمان راه بروند، بی‌تشکیلات پیش بروند، یا تک‌روی کنند. نمی‌توانید پیدا کنید.» 🆔️ @hekayat_kadei
🔹وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ 🔸و از رحمت خدا مأيوس نباشيد 🔸And do not despair of Allah's mercy 📗سوره یوسف، آیه 87 🆔️ @hekayat_kadei
. 🩸«شهادت»، کرامت ما خاندان بود … اما از ما خانواده، تا به حال، زنی به «اسارت» نرفته بود … در نقلی آمده است: 🥀 هرگاه که جناب ابوحمزه ثمالی به محضر امام سجاد علیه‌السلام می‌رسید، آن حضرت را با حال گریان مشاهده می‌کرد! روزی عرضه داشت: ای آقای‌من! این گریه و اندوه شما کی تمام می‌شود؟ ... مگر «قتل» برای شما خاندان، عادت نبود؟! مگر «شهادت»، کرامتی از جانب خدای متعال برای شما نبود؟! در این هنگام امام سجاد علیه‌السّلام به او فرمودند: 📋 وَ هَلْ سَبْيُ النِّساءِ لَنا عٰادَةٌ؟! ▪️اما آیا به اسیری بُردن زن‌ها، برای ما خانواده، عادت بود؟! 📋 يا أبا حمزة! وَاللّهِ مٰا نَظَرتُ إلىٰ عَمّاتِي وَ أخَواتي إلّا ذَكَرتُ فَرارَهُنَّ فِي البَيداءِ مِنْ خَيمَةٍ إلىٰ خَيمَة ▪️ای اباحمزه! به خدا قسم تا نگاهم به عمه‌ها و خواهرانم می‌افتد به یاد می‌آورم آن ساعاتی را که چگونه بر روی ریگ و رمل بیابان‌ها می‌دویدند و از دست دشمنان از خیمه‌ای به خیمه دیگر فرار می‌کردند؛ 📋 وَ الم‍ُنادي يُنادِي أحرِقوا بُيوتَ الظالمِين! ▪️در همان حال هم یک نفر از لشکر دشمن دائماً فریاد می‌زد: خانه ستمکاران را به آتش بکشید! 📚مجمع مصائب اهل‌البیت علیهم‌السلام، ج۱ ص۱۰۳ ✍ یادش به خیر روز و شبم با حسین بود وقت نماز اَشهدِ من یا حسین بود بعد از حسین پیر شدم ناتوان شدم آتش گرفت خیمه و بی خانمان شدم ای شاهد اسیری من، ای غیور من قبل از غروب روز دهم ای حضور من از قوم ما زنی به اسارت نرفته بود حتی کسی به بزم جسارت نرفته بود بعد از تو کوچه کوچه نمایان شدیم ما حتی سوار ناقه‌ی عریان شدیم ما 🆔️ @hekayat_kadei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃| مدیر خوب بعضی ها هم اینطورین که هرچی کار دارن تفویض می کنن به بقیه! از شدت تفویضی که انجام دادن سرشون می‌ره تو گوشی شون و میشن مدیر از راه دور! 🚩 مناسب برای مدرسان و اساتید تشکیلات 🆔️ @hekayat_kadei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و إنه لجهاد، نصر أو استشهاد... جهاد، پیروزی یا شهادت است 🔺از اینجا بخوانید https://eitaa.com/nahzattabeen/5769 🆔️ @hekayat_kadei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃| عزیزان! عاشق شوید! عاقبت ما با عقل به جایی نمیرسد! شهید بهشتی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔️ @hekayat_kade ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃| حضور قلب امام سجاد در حال نماز امام سجاد مشغول عبادت بود. یکی از بچه‌های امام از پشت بام افتاد دستش شکست. زنها ریختند داد و فریاد کردند که دست بچه شکست، برویم شکسته بند بیاوریم. رفتند شکسته بند آوردند، دست بچه را بستند. بچه گریه کرد، زنها ناله کردند، افراد دیگر داد و قال کردند، تمام شد. قضیه گذشت. امام بعد از آنکه از عبادت فارغ شد آمد در حیاط، چشمش افتاد به بچه‌اش، دید دست او را بسته‌اند. فرمود: چطور شده است؟ گفتند: بچه از بام افتاد، دستش شکست، شکسته بند آوردیم، دست او را بستیم در وقتی که شما مشغول نماز و عبادت بودید. امام قسم‏ خورد که اصلًا من متوجه نشدم. 📕آزادی معنوی، ص۴۸ 🆔️ @hekayat_kade
🗓یکم صفر، آغاز در (۳۷ ه.ق) 📌 به اسم اسلام، ریشه اسلام را هدف گرفتند... 🔹هنوز بسیاری از ما از جنگ صفین و اینكه چه كسانی درگیر جنگ بودند و چند نفر كشته‌ شدند، اطلاع كافی نداریم؛ در‌‌حالی‌كه تاریخ ساسانیان و افرادی مانند اردشیر بابکان، اردشیر دراز دست و شاپور ذوالاکتاف را به‌خوبی می ‌شناسیم! جنگ صفین، جنگ بسیار عجیبی بود؛ جنگی كه در آن هر دو طرف به نام اسلام می ‌جنگیدند. هر دو طرف هنگام ظهر در صف نماز جماعت می‌ ایستادند و به فرمانده ‌شان اقتدا می ‌کردند. این جنگ مدت زیادی طول کشید و بیش از صدهزار نفر در آن کشته شدند؛ آن ‌هم در جنگ تن به تن، نه با بمب. 🔹مورخان آورده ‌اند كه در این جنگ، در یک شبانه‌روز، بیش از 36 هزار نفر كشته‌ شدند. در چنین موقعیتی مالک اشتر وقتی می ‌دید كه بسیاری از یارانش در حال كشته‌ شدن هستند (زیرا آنها تجربه و شجاعت جنگی مالك را نداشتند)‌ به گریه افتاد. امیرالمؤمنین‌‌‌‌‌‌ (علیه‌‎ السلام) وقتی دیدند مالک گریه می ‌کند، گفتند: «ما یُبْکیکَ یا مالک؟؛ چه چیزی موجب گریه تو شده است؟» «لا اَبکَی‌ الله عَینَیک؛ خدا چشمان تو را نگریاند؟» مالك گفت: آقا می ‌بینم یاران به شهادت می‌ رسند و به بهشت می ‌روند؛ ولی من از بهشت محروم هستم. امام‌‌‌‌‌‌ علی (علیه ‌السلام) فرمود: «اَبْشِر بِخَیر؛ بشارت باد بر تو به خیر» مژده ‌ای دادند که تو به خواسته‌ ات می ‌رسی. 🔹مالك کسی بود که با این قدرت و شهامت، وقتی دشمن نام او را می ‌شنید، لرزه بر اندامش می‌ افتاد. وقتی مالک می‌ گفت «هل من مبارز؛ کسی بیاید با من بجنگد» بسیاری از شجاعان شام می ‌لرزیدند و جرئت نمی ‌کردند با او مواجه شوند؛ اما چنین کسی گریه می ‌كند و می‌ گوید می ‌بینم این ‌ها دسته ‌دسته به بهشت می ‌روند و من جامانده ‌ام. از سوی دیگر، وقتی لشكر امیرالمؤمنین‌‌‌‌‌‌ (علیه‌ السلام) در آستانه پیروزی قرار داشت و در لشکر معاویه آثار شکست ظاهر می ‌شد، عمرو‌عاص دستور داد قرآن ‌ها را سر نیزه کنید و بگویید ما با شما جنگ نداریم و هر چه قرآن می ‌گوید عمل می ‌کنیم. 🔹قرّاء و حافظان قرآن با پیشانی‌ های پینه ‌بسته، دست از جنگ کشیدند امیرالمؤمنین (‌‌‌‌‌‌علیه ‌السلام) فرمود: «من قرآن ناطقم. این ‌ها حیله است.» اما گوش ندادند و گفتند ما با قرآن نمی ‌جنگیم. کار به آن جا رسید که گفتند به مالک بگو برگردد «والا قَتَلْناک نَقْتُلُک کَما قَتَلنا عُثمان؛ همان‌طور که عثمان را کشتیم، تو را نیز می‌کشیم!»(ابن اعثم، الفتوح، ج ۳، ص ۱۸۶) بگو مالک برگردد؛ ما با قرآن نمی ‌جنگیم! 🔹مالک به امام‌‌‌‌‌ (علیه ‌السلام) پیغام داد اگر یک ساعت به من مهلت دهید، کار را تمام می ‌کنم. امام‌‌‌‌ (‌‌علیه ‌السلام) فرمود: «اگر می ‌خواهی علی را زنده ببینی برگرد!» یعنی مالك هم آن ‌قدر بصیرت داشت که فریب نمی‌‌ خورد. وقتی امام (‌‌‌‌‌‌علیه ‌السلام) با قاطعیت فرمود برگرد، گفت حال كه شما می‌فرمایید، چشم. ایمان، اخلاص، تواضع، شهادت‌طلبی، و در نهایت اطاعت از رهبری، مجموعه ویژگی ‌های تشكیل ‌دهنده شخصیت مالک اشتر است. 🔹اینكه مقام معظم رهبری می‌ فرمایند شما چنین سربازانی باشید، یعنی بكوشید این ویژگی‌ ها را در خودتان کسب کنید تا بتوانید در راه حق استقامت داشته باشید و فریب مذاکرات دشمنان و پیشنهاد صلح و... را نخورید؛ آن ‌ها هیچ‌ گاه دلشان به حال شما نخواهد سوخت. بهترین شگردهایشان این است که در نهایت قرآن را سر نیزه می ‌کنند. ماركسیسم، بزرگ‌ ترین دشمن ما در عصر اسلام است؛ اما شاید روزی برسد که بگویند ما اسلام را قبول داریم. ما نباید فریب آنها را بخوریم. باید اهداف آنها را شناخت؛ باید دید پشت ‌پرده با هم چه صحبت‌ هایی می‌ کنند و چه قول ‌هایی به هم می ‌دهند. . . @hekayat_kade
هدایت شده از مدرسه تبیین زندگی
📱 پویش رسانه ای 🔻 روایت مسیر پیاده روی اربعین حسینی از قاب دوربین شما 🔰در محورهای: 1⃣ حمایت زائرین از مردم به ویژه کودکان مظلوم فلسطین 2⃣ افزایش وحدت و برادری زیر پرچم سیدالشهدا 3⃣ حضور خانوادگی افراد در پیاده روی 4⃣ نمایش افراد با ملل و مذاهب گوناگون 5⃣ مهمان نوازی مردم عراق 6️⃣ موضوعات داخل پوستر 🗓 مهلت ارسال آثار : تا ۱۰ شهریور ماه ۱۴۰۳ 🎁 همراه با اهدای کمک هزینه سفر به مشهد مقدس برای نفرات برتر 🌀ارسال آثار از طریق : @harfavard_admin 📱ـــــــــــــــــــــــ ✋ لبیک یا زینب 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز مدرسه تبیین @nahzattabeen
📖 ⚫️ بازگشت اهل بیت از کربلا به مدینه ▪️بعد از سه روز اقامت در کربلا ، علی بن الحسین(ع) فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند، (۲و۱) ▪️کاروان آل‌البیت به جانب شهر مدینه رهسپار شد. ▪️بشیر بن جذلم می‌گوید: به آرامی می رفتیم تا به شهر مدینه نزدیک شدیم، ▪️حضرت سجاد(ع) فرمود تا بار از شتران برداشته خیمه‌ها را برافراشتند و اهل حرم در آن خیمه‌ها فرود آمدند، امام علی بن الحسین(ع) مرا طلبید و فرمود: خدای تعالی پدرت «جذلم» را رحمت کند که شاعری نیکو بود، آیا تو را از شعر بهره‌ای هست؟! عرض کردم: آری! یابن رسول الله! ▪️فرمود: هم اکنون وارد شهر مدینه شو! و خبر شهادت ابا‌عبدالله(ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن! ▪️بشیر گوید: بر اسب خویش سوار شدم و با شتاب وارد شهر مدینه شدم و به جانب مسجد نبوی رفتم، چون به آنجا رسیدم با صدایی بلند و رسا این اشعار را که مرتجلا سروده بودم، خواندم: یا اهل یثرب لا مقام لکم بها قتل الحسین و ادمعی مدرار الجسم منه بکربلا مضرج والرأس منه علی القناة یدار ▪️سپس روی به مردم کردم و گفتم: این علی بن الحسین(ع) است که با عمه‌ها و خواهرانش در بیرون شهر مدینه فرود آمده‌اند و من فرستاده اویم که شما را از ماجرایی که بر آنان رفته است آگاه سازم. ▪️وقتی این خبر را به مردم رساندم، در مدینه هیچ زنی نماند مگر اینکه از خانه خود بیرون آمد در حالی که زاری می‌کرد و می‌گریست و من همانند آن روز را به یاد ندارم که گروه بسیاری از مردم یکدل و یک زبان گریه کنند و بر مسلمانان تلخ‌تر از آن روز را ندیدم.(3) ▪️بشیر گوید: مردم مدینه یکپارچه به سوی کاروان حرکت کردند و من نیز اسبم را به سرعت راندم و دیدم مردم همه راه‌ها را با حضور خود سد کرده‌اند، به ناچار از اسب پیاده شدم و با زحمت از میان مردم گذشتم و خود را به خیمه‌های آل البیت رساندم. ▪️علی بن الحسین(ع) داخل خیمه بود، بیرون آمد و دستمالی در دست آن حضرت بود که اشک از رخسار مبارکش پاک می‌کرد، مردی منبری آورد و آن حضرت بر آن نشست و اشک از دیدگانش جاری بود، صدای مردم به گریه بلند شد و زنان ناله و زاری می‌کردند و مردم از هر طرف به آن حضرت دلداری و تسلیت می‌گفتند، آن منطقه پر از شیون و فریاد شده بود، تا آنکه حضرت سجاد(ع) با دست خویش اشاره کرد که ساکت شوند و سپس  خطبه ای را ایراد فرمود ▪️اهل‌بیت(ع) در روز جمعه هنگامی که خطیب سرگرم خواندن خطبه نماز جمعه بود، وارد مدینه شدند و مصائب حسین(ع) و آنچه را بر او وارد شده بود، برای مردم بازگو کردند. ▪️داغ‌ها تازه شد و باز حزن و اندوه آنان را فرا گرفت و در سوگ شهیدان کربلا نوحه سرایی کرده و می‌گریستند و آن روز همانند روز رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وآله بود که تمام مردم مدینه اجتماع کرده و به عزاداری پرداختند. ▪️ام‌کلثوم(س) در حالی‌که می‌گریست وارد مسجد پیامبر(ص) شد و روی به قبر پیامبر(ص) کرد و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار من، خبر شهادت فرزندت حسین(ع) را برای تو آورده‌ام! ▪️پس ناله بلندی از قبر مقدس رسول خدا(ص) برخاست! و چون مردم این ناله را شنیدند، به شدت گریستند و ناله و شیون همه جا را گرفت. ▪️سپس علی بن الحسین(ع) به زیارت قبر(ص) آمد و صورت بر روی قبر مطهر نهاده گریست.(4) ▪️راوی گوید: زینب(س) آمد و دو طرف در مسجد را گرفت و فریاد زد: یا جداه! من خبر مرگ برادرم حسین را آورده‌ام و اشک زینب هرگز نمی‌ایستاد و گریه و ناله او کاستی نمی‌گرفت و هر گاه نگاه به علی بن الحسین(ع) می‌کرد، حزن و اندوه او تازه و غمش افزوده می‌شد.(5) 📚 پی نوشت : 1) الملهوف .82 2) ذریعة النجاة .271 3) تاریخ طبری 5/ .233 4) الملهوف .85 5) الدمعة الساکبة 5/ .164 🏴 ـــــــــــــــــــــــ ✋ لبیک یا زینب 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز مدرسه تبیین @nahzattabeen