فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای نادرشاه افشار و سائلِ نابینا؛
در حرم امام رضا علیه السلام
حجت الاسلام دکتر #عالی
#حکایت #سائل
🆔️ @hekayat_kade
🔝«جون» کیست؟
جون کسی بود که امیرالمومنین (ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید.
هنگامی که ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید کردند جون برای کمک به همراه ابوذر رفت و بعد از رحلت ابوذر به مدینه بازگشت و در حضور امیرالمومنین (ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی (ع) و سپس به حضور امام حسین (ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین (ع) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز
«جون» خود را بر پای امام حسین (ع) انداخت بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسهلیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
«جون» با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟!
بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون میگفت و گریه میکرد به حدی که امام حسین(ع) گریستند و اجازه دادند.
جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچهها در حرم با او انس فراوانی داشتند وقت زمان رفتنش به میدان رسید به کنار خیمهها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمهها فرستاد.
جون مانند شیری غضبناک روی به دشمن کرد با تمام توان خود جنگید تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهای فراوانی به او وارد کردند.
هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین (ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما».
از برکت دعای حضرت، روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از 10 روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
#حکایت #جون #امام_حسین #محرم
🆔️ @hekayat_kade
عنوان: تحصیل علم علامه حلی
معرفی:
پدر فخر المحققین علامه حلی علیه الرحمه یک وقت به قصد استراحت چند روزی به یکی از ییلاقهای خوش آب و هوا مسافرت کرد پس از برگشتن به وطن مدتی گذشت که فرزند خودش فخرالمحققین را در نماز جماعت نمی دید، از علت آن جویا شد فخر المحققین به پدر گفت : من در عدالت شما شک کرده ام...😳
مابقی حکایت را از👈 اینجا بخوانید
#حکایت #علامه_حلی
🆔️ @hekayat_kadei
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای دختر زشتی که شب عروسی به امام حسین (ع) متوسل شد
🎙استاد قرائتی
#حکایت #امام_حسین
🆔️ @hekayat_kadei
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2⃣. جلسه اول، بخش دوم
🔺از هر فرصتی برای تمرین استفاده کنین؛ بنویسید نه فقط برای انتشار
🔺از بد نوشتن نترسیم
🔺برای نوشتن به چی نیاز هست؟ تمرکز
🔺 نکات ریز برای شروع نوشتن
جلسه قبل👇
https://eitaa.com/hekayat_kade/2603
#آموزش #تولید_محتوی
🆔️ @hekayat_kade
🔹صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً
🔸رنگ خدايى [بگيريد] و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست؟
🔸God’s color, and who gives better color than God?
📗سوره بقره، آیه 138
#رنگ_خدا #قران
🆔️ @hekayat_kadei
دوره امامت امام سجاد(ع) دوران بسیار سختی بود. جامعه اسلامی در غفلت عمیقی فرو رفته بود.
تاجایی که امام زین العابدین فرمود در مکه و مدینه، 20تا خانه نیست که مارو دوست داشته باشن. نه اینکه مارو امام بدونن، نه. مارو دوست داشته باشن.
جامعه اسلامی به درجهای از انحطاط رسیده بود که سرِ پسرِ رسول خدا رو در کربلا از تن جدا کردن، اتفاق خاصی نیفتاد.
درحالی که یک آواز خوان معروف وقتی در مکه از دنیا رفت، همه مردم غرق در غم بودن و عزای عمومی در مکه و مدینه بوجود اومده بود. و چنان جمعیتی از راه دور و نزدیک برای تشییع جنازه آن آوازخوان اومدن که کم سابقه بود. مدینه مرکز نزول وحی، شده بود مرکز آوازخوانی و فساد و فحشاء.
در این فضایی که مردم روزبه روز از اسلام دور میشدن. و درکل مکه و مدینه انگشتشمار دوستدار امام سجاد و اهلبیت وجود داشتند، علیبن الحسین کاری کرد که مردم بیدار شدند. تاجایی که وقتی به شهادت رسید، مردم مکه ومدینه غرق در عزا شدند و جمعیتی که برای خاکسپاری حضرت حاضر شدن خیلی بیشتر از آن آوازخوان معروف بود.
🔺ادامه دارد...
#امام_سجاد
🆔️ @hekayat_kadei