eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
15 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ سـ❄️لام دوستان عزیز، روزتون پر از خیر و‌برکت و ثروت ، دلتون همیشه خوش ❄️ از تنفر خودتون به خاطرچیزهایی که نیستید دست بکشید... و شروع کنید به دوست داشتن خودتون،به خاطر چیزهایی که هستید. امروز ، روزی متفاوت ، زیباو معجزه آفرین خواهد بود و باید انرژی افکار و خواسته هایم، با انرژی منشأ ,هم فرکانس شود ویقین دارم که استجابت دعایم حتمی ست و هرگونه شک ، تردید و افکار منفی، این معادله را ،تخریب میکند... من شادم، چون بااراده و موفقم چون به خود و تواناییهام باور دارم. خداوندا سپاس بابت اینهمه موهبت و نعمت...🙏 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🍀 درسی از ادیسون ادیسون در سنین پیري پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازي و ورود به بازار شود. در همین روزها بود که نیمه هاي شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاري از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط براي جلوگیري از گسترش آتش به سایر ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود. پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روي یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند. پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر میبرد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزي شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! واي! خداي من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟ پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتشمی سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطور میتوانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟ پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاري بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد! در مورد آزمایشگاه و باز سازي یا نو سازي آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله هاي زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت! فردا صبح ادیسون به خرابه ها نگاه کرد و گفت: " ارزش زیادي در بلا ها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در این آتش سوخت. خدا را شکر که می توانیم از اول شروع کنیم." توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آري او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍امام باقر عليه السّلام : خداوند براى هر انسان رزق حلالى را مشخص و حتمى كرده است كه به طور كامل به او خواهد رسيد، و از طرفى رزق حرامى از طريق ديگر به او عرضه مى شود، پس اگر از آن حرام مقدارى برداشت به همان اندازه از مال حلال او كم مى شود و پيش خدا علاوه بر آن دو مال، زيادى و افزونى است كه خداوند در قرآن فرمايد: از فضل و زيادى كه پيش خدا است از او درخواست كنيد. 📚بحارالانوار ج ۱۰۳ ص۱۱ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍️ شبی دزدی خانۀ همسایه عارفی را زد. از شبِ روز بعد، مردم از ترس، در محله‌ی عارف، شب‌ها در دکّان می‌خوابیدند و نصف‌ شب بیدار شده و بیرون از خانه را نگاه می‌کردند. بعد از یک هفته مردم مطمئن شدند، دزد، غریبه‌ای بود که از شهر دیگری آمده‌ و اینک فرار کرده و دیگر در شهر نیست. پس راحت در خانه‌ها خوابیدند. 🌏ده روز بعد یکی از همسایگانِ عارف مُرد. عارف نزدیک اذان صبح به کوچه‌ها رفت و درب خانۀ مردم را کوبید و به همه گفت: «در مسجد جمع شوند، خبر مهمی دارم، هر کس نیاید پشیمان می‌شود.» 🕌مردم خواب‌آلوده در مسجد شهر جمع شدند. عارف گفت: «نمازتان را بخوانید تا بر منبر بروم.» مردم نمازشان را خواندند و عارف منبر رفت. گفت: «واقعاً بر شما متاسفم که دزدی در گوشۀ این شهر مالی از یکی برد، همه شهر شب‌ها بی‌خواب بودید که مبادا آن دزد، سراغ خانه و مغازه شما هم بیاید و اجناس شما را هم بدزدد. اما امروز کسی از جمع ما رفت ولی ما شب را خوابیدیم و هرگز بیدار نماندیم تا عبادتی کنیم که فردا هم نوبت ماست. آن دزد مال همه شما رو نمی‌دزدید! ولی اجل جان همۀ ما را خواهد دزدید.» داستان ها و پندهای اخلاقی اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهی آمین ❤️ وَلَسَوْفَ یُعْطِیْکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی بزودی خداوند آنقدر به تو عطا خواهد کرد تـا خوشنود شوی ‌ ‌ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگے خود را مكتوب كنيد✍ هر شب بنويسيد 🌝 نوشتن اعجاز می كند وقتے اهدافتان را می نويسيد از جايی كہ باور نمی كنيد محقق میشود✍ 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ سـ❄️لام دوستان عزیز، روزتون پر از خیر و‌برکت و ثروت ، دلتون همیشه خوش ❄️ دوست من چرا میگی من نمیتونم؟ چرا میگی از من گذشته؟ چرا میگی من بدشانسم؟ چرا میگی من بدبختم.. مگه خدا نگفته من از روح خودم در وجودتون دمیدم؟ از روح خدا در ما دمیده شده، پس هیچ محدودیتی نداریم.پس باید عالی باشیم. کلام تو عصای معجزه گر توست،این جملات را هر روز تکرار کنید...اونقدر بگید که ذهنتون باور کنه که هستید و خیلی کارها میتونید انجام بدید: 👈من خودم را دوست دارم، 👈من شادم، 👈من عالیم، 👈من خودم را باور دارم، 👈من می توانم، 👈من سرشار از انرژی هستم، 👈من شجاعم، 👈من خوش شانسم 👈من دوست داشتنی ام، 👈من لایق بهترینها هستم، 👈من توانمندم. خـــدایــــا شــــکـــرت... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟ بقال گفت : دوازده دینار و سیب ده دینار ... در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و او نیز در همان منطقه سکونت داشت . زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد : موز کیلویی سه دینار و سیب پنج دینار .. زن گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد و خشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست ... که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود .. بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هر دو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد مرد بقال رو به مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هر چه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم .. من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به الله قسم و باز به الله قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد ... وقتی بقال چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی بقال را به خاطر کار زیبایش بوسید ... هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای الله چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده در برابر الله می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت .. لذت برآورده نمودن حاجات دیگران را کسی نمی داند مگر آنکه آن را برطرف نموده باشد . اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔻سخن عزراییل_بسیار تکان دهنده... 🔶مرحوم شهید دستغیب (ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت آورده اند که خلاصه آن چنین است: 🔷یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟ فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا. نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت. 📗“داستان های شگفت، حکایت ۱۱۰” 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
پرسیدند: ماه قشنگ‌تر است یا مادرت؟ گفتم: ماه را که می‌بینم یاد مادرم می‌افتم اما مادرم را که می‌بینم ماه را کُلّا فراموش می‌کنم ...! همه گمان‌می‌کنندکه عکس پدر عزیزم را ؛ به ديوارخانه‌ام نصب‌کرده‌ام اما نمي‌دانند که ديوار خانه ام را به عکس‌پدرم تکيه‌داده‌ام برای سلامتی همه پدرو‌مادرهای عزیز و شادی روح‌ِپدرومادرهای عزیزازدنیارفته اللهم صل علی محمد و آل محمد اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵به گذشته خودمون فکر کنیم،تا الان چیکار کردیم ؟اگه همین الان لحظه مرگمون فرا برسه ایا اماده ایم‌؟ چرا نسبت به مرگ غفلت داریم ؟چرا غافلیم ؟ 🔹باید به گذشته خودمون فکر کنیم و خودمون رو نصیحت کنیم‌ تا از این غفلت رهایی پیدا کنیم‌ 🟢حضرت محمد(ص) میفرمایند: هوشيارترين مؤمنان كسانى هستند كه بيشتر به ياد مرگ باشند و خود را براى آن آماده كنند». 🎙 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ بگو: «دچار هر حادثه‌ای شویم، قطعاً خدا به‌ مقدّرش کرده است؛ چون او همه‌کارۀ ماست. بله، مؤمنان باید فقط به خدا کنند.» هر وقت به دلت آمد "خدا هوایم را ندارد" برگرد و این را بخوان! هر چه از رسد حتما ...! سوره توبه|۵۱ 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi