✍ چهار ذکر قرآنی آرامش بخش
که توی زندگیت معجزه ها میکنه:
1-حَسبُنَا الله وَ نِعْمَ الوَکیلْ
(برای وقتایی که ترس و اضطراب داری)
2-لا اِلهَ اِلّا اَنتْ سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظالِمینْ
(وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته)
3-اُفَوِّضُ اَمْری اِلی الله اِنَّ الله بَصیرُ بِالعِباد
(برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله
دیگران رو در حق تو خنثی کنه)
4-ماشاالله لا حَولَ وَ لا قُوةَ اِلا بِالله
(برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی)
✍
✍
📚#ضرب_المثل
#مگر_سر_را_آوردی_؟
در زمان جنگهای روس و ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار که شکست لشکر ایران نزدیک شد یکی از دراویش بنام "حاج میرزا محمد اخباری" نزد شاه رفت و متعهد شد که تا چهل روز سر سردار روسی بنام "اشپختر"را تحویل دهد و همزمان پیشگوئی کرد که ممکن است بر سر این کار سر خود را نیز از دست بدهد. به همین منظور در زاویه حرم شاه عبدالعظیم به چله نشست و در روز موعود خبر کشته شدن سردار روسی را به اطلاع شاه رسانیدند و چون خبری از سر نشد شاه او را احضار و پرسید: پس سر چه شد ؟
درویش گفت: اسب آورنده در گودالی افتاده و دستش شکسته است او مقصر نمیباشد. که همینطور هم شده بود و چون سر برسید درویش با سرعت راه عتبات (عراق ) را پیش گرفت.
از آن طرف اطرافیان شاه به او گفتند که میرزا محمد اخباری همانطور که از راه دور سردار روسی را کشت شما را هم میتواند از میان بردارد و شاه را وادار نمودند تا کسی را به عتبات فرستاده و وی را تلف بکند.
این ضرب المثل « مگر سر را آوردی» تا اوایل دهه ۲۰ در بین مردم معمول بوده و به کسانی میگفتند که ادعای انجام کاری شاق و بزرگ میکردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد رائفی پور
🔶موضوع: حق الناس فقط دزدیدن پول مردم است؟
#تقوا
💠 ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارالـها🙏
آنکه تو را ندارد چه دارد؟
و آنکه تو را دارد چه ندارد؟
ای همهی دار و ندارم از تو
روزم را با توکل بر
لطف بی کرانت آغاز میکنم،
امروزم را پر از خیر و برکت بگردان.
🦋💞💦💞🦋
🍃🍃🍃
پدرها و مادرها مقابل فرزندانشان
همدیگر را نوازش نمی کنند و در آغوش
نمی کشند و اینکار را مقابل کودک زشت
می دانند...
اما هنگام مشاجره رعایت فرزند را نمی کنند
و مقابل او با هم مشاجره می کنند.
و فرزند چه بسا از داد و بیداد آنها به گریه می افتد.
خوب حالا کودکان از کجا مهرورزی بیاموزند؟
نوازش و مهرورزی
ممنوع است.
در مدرسه ممنوع است.
در خانواده ممنوع است...
پس ذهن کودک بیشتر از مهرورزی،
خشونت را می آموزد.
جان لنون چه زیبا گفته :در جهانی زندگی
میکنیم که باید پنهانی هم را در اغوش بگیریم ،
در حالی که در روز روشن خشونت را
تمرین میکنیم.
🦋🧚♀🧚♀🦋
✨﷽✨
✅علت عبادت چیست؟
✍از امام رضا (ع) پرسيدند: علت عبادت چيست؟ ايشان فرمودند: علتش اين است كه خدا را فراموش نكنيد و خدا در زندگی تان متجلی باشد. فقر خودتان را فراموش نكنيد و ادب برخورد با خدا را ترك نكنيد و از عوامل دور نشويد. در ادب اجتماعی مراوده و ارتباط دوستی می آورد. وقتی با كسی رفت و آمد می كنی و بيشتر ارتباط داری، وابستگی بيشتری ايجاد می شود. نفس اين عبادت كه من روزی پنج بار در روز بايستم و تكبير بگويم و حمد و سوره بخوانم، ايجاد رابطه است. انسان احساس هويتی ميكند. حتی گاهی بعضی ها كه آدمهای ريشه دار و تحصيل كرده هم هستند، می گويند: ما چند سال است كه از خدا چيزی را می خواهيم ولی هرچه دعا ميكنيم اجابت نمی شود. من هم ديگر كنار گذاشته ام. يعنی تصورش از دعا، اجابت است. در دعا هدف اجابت نيست. روايت داريم: گاهی دعا ميكنيم و مستجاب می شود و خدا به فرشتگان می گويد: اين را ديرتر ابلاغ كنيد تا بنده با ما حرف بزند. من صدای او را دوست دارم. شما يك قفل محكم در مغازه زده ايد و بازهم می گوييد: دعا كن. قرص سردرد می خوريد وباز هم ميگوييد: دعا كن. در دعا هدف ارتباط است نه استجابت دعا. اين را بايد دقت كرد كه باعث يأس در مردم نشود.
↶【به ما بپیوندید 】↷
______________________
📚دادگری را باید آموزش داد.
کلاس سوم دبستان که بودم در هفته دوم آموزگار امتحان املای کلاسی گرفت و از بچه های کلاس خواست املای همدیگر را تصحیح کنند و به خاطر بد خطی، نمره من ۹ شده بود . خیلی از این کار همکلاسیم ناراحات شدم .
چند هفته بعد دوباره تکرار شد و وقتی به بد خطی همکلاسیم می رسیدم علیرغم تصمیم به انتقام باز هم غلط نگرفتم و فقط علامت میزدم و تنها یکت غلط واقعی پیدا کردم و نمره ۱۹ دادم . با لجاجت بچگانه داشتم با مدادم زیر بقیه بد خطی ها مانور میدادم که احساس کردم بالای سرم چیزی سنگینی میکند .
سرم را بلند کردم، دیدم که آموزگارم پشت سر من ایستاده و حرکت دست من را نگاه میکند . ترسیدم . خواستم توضیح دهم که دهنم قفل شد . دفتر را بستم و تحویلش دادم .
آموزگار پای تخته آن دفتر را باز کرد و خودش دوباره آن را تصحیح کرد و گفت : آفرین، برای بد خطی دیگران فقط علامت گذاشته و نمره کم نکرده و یک غلط را بدرستی نمره کم کرده و این اولین خاطره خوب من از آمدن به شهر از روستا و حضور در کلاس سوم ابتدایی بود .
بعدش گفت چقدر خوبه تو زندگی آدم ها اشتباهات دیگران را فقط یادآوری کنند و تنها از غلطش نمره کم بشود .
امروز که یاد آن درس آموزگارم میفتم و تجربه این سالهای زندگیم را مرور میکنم می دانم که :
ما حق نداریم تمام زندگی دیگران را با نگاه خودمان نمره دهی کنیم . مرام و افکار ما انسانها مثل خط نوشتههایمان است و اگر افکار و کردار کسی برای زندگی کردن نمره قبولی دارد ما هم بپذیریم .
به فرزندانمان هم بیاموزیم اگر بنا گردید که روزی دادگری کنند باید دستانشان از نوشتن ناحقی بترسد و گرنه تا پایان عمر با وجدانی صدمه دیده باید زندگی کنند.
گفتند: چگونه میگذرانی؟
گفت: نه چنانکه خداوند تعالی خواهد
و نه چنانکه شیطان خواهد و نه
چنانکه خود خواهم.
گفتند: چگونه؟
گفت: از آن که خدای تعالی خواهد عابد باشم و چنان نیستم و شیطان خواهد
که کافر باشم...
و چنان نیستم و خود خواهم که شاد
و خوشروزی و دارای ثروت کافی
باشم و چنان نیز نیستم!
#عبید_زاکانی
✍
✍
🌹🍃 بیست جمله کوتاه و ناب
1.خوشبختی خانه در خدا پرستی است.
2.عزت خانه در دوستی است.
3.ثروت خانه در شادی است.
4.زیبایی خانه در پاکیزگی است.
۵.پاکی خانه در تقوا است.
۶.نیاز خانه در معنویات است.
7.استحکام خانه در تربیت است.
٨.گرمی خانه در محبت است.
9.صفای خانه درمحبت است.
10.پیشرفت خانه در قناعت است.
11.لذت خانه در سازگاری است.
12.سعادت خانه در امنیت است.
13.روشنایی خانه در آرامش است.
14.رفاه خانه در حرمت و تفاهم است.
15.ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است.
16.سلامتی خانه در نظافت و پاکیزگی است.
17.صفت خانه در انصاف و گذشت است.
18.شرافت خانه در لقمه حلال است.
19.زینت خانه در ساده بودن است.
20.آسایش خانه در انجام وظیفه است.
☕️یک فنجان اندیشه
حیوانی روی بام بود و به شیری که از پایین عبور میکرد توهین میکرد و ناسزا میگفت!
شیر گفت:این تو نیستی که به من ناسزا میگوید بلکه این جایگاه توست که به من ناسزا میگوید مبادا به وسیله جایگاهت به دیگران توهین کنی و خودت را بالاتر از دیگران بدانی!که تکیه گاهت با گذر زمان،سست شده و فرو میپاشد، آنگاه تو میمانی و سر افکندگی در برابر کسانی که تحقیرشان کردهای!
پس در اوج قدرت انسان باش
📚دادگری را باید آموزش داد.
کلاس سوم دبستان که بودم در هفته دوم آموزگار امتحان املای کلاسی گرفت و از بچه های کلاس خواست املای همدیگر را تصحیح کنند و به خاطر بد خطی، نمره من ۹ شده بود . خیلی از این کار همکلاسیم ناراحات شدم .
چند هفته بعد دوباره تکرار شد و وقتی به بد خطی همکلاسیم می رسیدم علیرغم تصمیم به انتقام باز هم غلط نگرفتم و فقط علامت میزدم و تنها یکت غلط واقعی پیدا کردم و نمره ۱۹ دادم . با لجاجت بچگانه داشتم با مدادم زیر بقیه بد خطی ها مانور میدادم که احساس کردم بالای سرم چیزی سنگینی میکند .
سرم را بلند کردم، دیدم که آموزگارم پشت سر من ایستاده و حرکت دست من را نگاه میکند . ترسیدم . خواستم توضیح دهم که دهنم قفل شد . دفتر را بستم و تحویلش دادم .
آموزگار پای تخته آن دفتر را باز کرد و خودش دوباره آن را تصحیح کرد و گفت : آفرین، برای بد خطی دیگران فقط علامت گذاشته و نمره کم نکرده و یک غلط را بدرستی نمره کم کرده و این اولین خاطره خوب من از آمدن به شهر از روستا و حضور در کلاس سوم ابتدایی بود .
بعدش گفت چقدر خوبه تو زندگی آدم ها اشتباهات دیگران را فقط یادآوری کنند و تنها از غلطش نمره کم بشود .
امروز که یاد آن درس آموزگارم میفتم و تجربه این سالهای زندگیم را مرور میکنم می دانم که :
ما حق نداریم تمام زندگی دیگران را با نگاه خودمان نمره دهی کنیم . مرام و افکار ما انسانها مثل خط نوشتههایمان است و اگر افکار و کردار کسی برای زندگی کردن نمره قبولی دارد ما هم بپذیریم .
به فرزندانمان هم بیاموزیم اگر بنا گردید که روزی دادگری کنند باید دستانشان از نوشتن ناحقی بترسد و گرنه تا پایان عمر با وجدانی صدمه دیده باید زندگی کنند.
🦋🧚♀🧚♀🦋
جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی
برخورد کرد،
به جای عذرخواهی و کمک کردن
به پیرزن
شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن،
سپس راهش را ادامه داد و رفت،
پیرزن صدایش زد و گفت:
چیزی از تو افتاده است،
جوان به سرعت برگشت و
شروع به جستجو نمود،
پیرزن به او گفت:
مروت و مردانگی ات به زمین افتاد، هرگز آن را نخواهی یافت!
"زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هیچ ارزشی ندارد"
زندگی حکایت قدیمی کوهستان است!
صدا می کنی و می شنوی،
پس به نیکی صدا کن تا به نیکی به تو پاسخ دهد ...
#شازده_کوچولو
💫شازده کوچولو به سیاره دوم رفت. آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد.
بعد از ملاقاتی کوتاه, شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند.
اما فرمانروا که دلش می خواست او را نگه دارد گفت:
نرو, تورا وزیر دادگستری می کنیم.
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت:
خب, خودت را محاکمه کن!
این سخت ترین کار دنیاست! اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...
🦋🧚♀🧚♀🦋
التماس به #خدا جرأت است .
اگر برآورده شود ، رحمت است ،
اگر برآورده نشود ، حکمت است .
التماس به انسان خفت است .
اگر برآورده شود ، منت است ،
اگر برآورده نشود ، ذلت است...
✍
✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خـدایا
🌸صمیمیتر ازهمیشہ
✨سر بر آستان ملڪوتیت میگذارم
🌸ودر دل دعا میڪنم
✨و ازتو میخواهم ڪہ
🌸آرامش،برڪت وسلامتی
✨رابرای خودم
🌸همہی مردم
✨عزیزان،دوستانم
🌸وخانوادہام ارزانی داری
#شبتون_خـوش🦋
🦋🧚♀🧚♀🦋
✨﷽✨
✅ مهمان خویش را گرامی بداریم .
✍پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به يكي از خانه هاي خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند، تعداد اصحاب بسيار بود و اتاق پر شده بود. جريربن عبدالله در اين هنگام وارد شد، اما جايي براي نشستن نيافت و در نزديكي درب نشست.
پيامبر صلي الله عليه و آله عباي خود را برداشت و به او داد و فرمود : اين عبا را زيرانداز خود قرار ده. جرير عبا را گرفت، و بر صورت خود واگذارد و آن را ميبوسيد و گريه ميكرد آنگاه آن را جمع كرد و به پيامبر صلي الله عليه و آله رو كرد و گفت: من هرگز بر روي جامه شما نمينشينم. خداوند تو را گرامي بدارد، همان گونه كه مرا گرامي داشتي.
پيامبر صلي الله عليه و آله نگاهي به سمت چپ و راست خود كرد و سپس فرمود: هرگاه شخص محترمي نزد شما آمد، او را گرامي بداريد، و همچنين هر كسي كه را از گذشته بر شما حقي دارد؛ او را نيز گرامي بداريد .
📚محجة البيضاء، ج 3 ، ص 373
↶【به ما بپیوندید 】↷
__________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📝امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف میکرد:
به یکی از مساجد داخل شهر لندن
منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام
دور بود.هر روز با اتوبوس از مسجدم
به خانه برمی گشتم.
هفته ای می شد که این مسیر را با
اتوبوس طی می کردم که یک روز
حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به
راننده دادم و او هم بقیه اش را بهم
پس داد. وقتی روی صندلی ام نشستم
متوجه شدم راننده 20 پنی بیشتر بهم پس داد.
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم. اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!
همین طور داشتم با خودم یکی به دو
می کردم تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه
آن پول را پس بدهم چون بالاخره
حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به
راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این
20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
راننده تبسمی کرد و گفت:
ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم.این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم
پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند.
به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
اشکهایم بی اراده سرازیر بودند
نگاهی به آسمان انداختم و گفتم:
خدایا! نزدیک بود دینم را به 20 پنی بفروشم!!!
چنان زندگی کن؛
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا
را نمیشناسند،به واسطه آشنایی
با تو با خدا آشنا شوند
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
بسمربالشهدایوالصدیقین
🚩 من مظلومترین مادر شهید👈 در ایران هستم... روایتی از فیروزه شجاعی مادر شهید. یوسف داور پناه😰👌
📣صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کرده ایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد... من و برادرش به آن سوی رودخانه رفتیم، یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضد انقلاب را به هلاکت رسانده بود، شهید کرده بودند... بدن یوسفم تکه تکه شده بود... انگشت هایش، جگرش، اعضا و جوارحش...
گفتند: اجازه نداری از اینجا خارجش کنی، همین جا دفنش کن... در حالی که اعضای ضدانقلاب به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، با دست ها یم زمین را کندم، تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم، یک مهر کربلا در دستم بود، خرد کرده و روی تکه های جسدش پاشیدم...
🚩با فریاد لااله الا الله، الله اکبر و خمینی رهبر دفنش کردم...
🌷 با دست های خودم...
🙏خدایا! تو خودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی با چادر سیاه ایستاده بود و به من می گفت که آرام باش و بگو لا اله الله...
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصر_کاوه 👈 روایتی ازفیروزه شجاعی, مادر #شهید_یوسف_داور_پناه
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
💎سگ دزد گیر
زمانی که نصرتالدوله وزیر دارایی بود، لایحهای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگها بیان کرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را میگیرند.
مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.
وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میآوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟
مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.
نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 #حکایت_بهلول_عاقل
روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد.
باز روزی به بهلول بر خورد. این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیازبخر و هندوانه.
سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید و هندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز وهندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول که از تو مشورت نموده، گفتی آهن بخر و پنبه، نفعی برده. ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟
تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.
.✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️✨دوستان خوبم ...
🕊✨امروزتون پراز لبخند
⚪️✨امیدوارم دراین روز زیبا
🕊✨کلبه دلتون گرم
⚪️✨چراغ امیدتون روشن
🕊✨وجودتون سلامت
⚪️✨غم از احوالتون دور
🕊✨و دعای خیر همراه
⚪️✨زندگیتون باشه♥️🌾
⚪️✨سلام "
🕊✨صبحتون بخیر و شادی
🦋💞💦💞🦋