eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
💎لقمان به پسرش نصیحت كرد: دو چيز را فراموش نكن ياد خدا و ياد مرگ دو چيز را فراموش كن: بدی ديگران در حــق تو و خوبی تو در حـــق ديگران... ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان‌ مشاهدۀ افراد با صور ملکوتیّه‌ نقل‌ کردهاند که‌: شخصی‌ از اهل‌ تفکّر و مراقبه‌ در گوشه‌ای‌ از صحن‌ حضرت‌ رضا علیه‌ السّلام‌ نشسته‌ و در دریائی‌ از تفکّر فرو رفته‌ بود، یکمرتبه‌ حالی‌ به‌ او دست‌ داد و صورت‌ ملکوتی‌ افرادی‌ را که‌ در صحن‌ مطهّر بودند مشاهده‌ کرد؛ دید خیلی‌ عجیب‌ و غریب‌ است‌. صورتهای‌ مختلف‌ زننده‌ و ناراحت‌ کننده‌ از اقسام‌ صور حیوانات‌، و بعضی‌ از آنها صورتهائی‌ بود که‌ از صورت‌ چند حیوان‌ حکایت‌ میکرد. درست‌ مردم‌ را تماشا کرد؛ در بین‌ این‌ جمعیّت‌ کسی‌ نیست‌ که‌ صورتش‌ سیمای‌ انسان‌ باشد، مگر یک‌ نفر سلمانی‌ که‌ در گوشۀ صحن‌ کیف‌ خود را باز کرده‌ و مشغول‌ اصلاح‌ و تراشیدن‌ سر کسی‌ است‌؛ دید فقط‌ او به‌ شکل‌ و صورت‌ انسان‌ است‌. از بین‌ جمعیّت‌ با عجله‌ خود را به‌ او که‌ نزدیک‌ در صحن‌ بود رسانید و سلام‌ کرد و گفت‌: آقا میدانید چه‌ خبر است‌؟ سلمانی‌ خندید و گفت‌: آقا تعجّب‌ مکن‌، آئینه‌ را بگیر و خودت‌ را نگاه‌ کن‌! خودش‌ را در آئینه‌ نگاه‌ کرد؛ دید صورت‌ خود او هم‌ به‌ شکل‌ حیوانی‌ است‌؛ عصبانی‌ شده‌ آئینه‌ را بر زمین‌ زد. سلمانی‌ گفت‌: آقا برو خودت‌ را اصلاح‌ کن‌، آئینه‌ که‌ گناهی‌ ندارد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
شادمان‌ترین مردم، بهترین چیزها را در زندگی ندارند بلکه آنها بهترین "برداشت" را از زندگی دارند.🍃🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
در «ترک الاطناب» ابن القضاعی آمده که پیامبر(ص) فرمود: در میانِ بنی‌اسرائیل مردی سیه‌دل و گناه‌کار بود، روزی سگی را بر لبِ چاهی تشنه یافت که از تشنگی زبان بیرون آورده بود. آن مرد به درونِ چاه رفت و کفش‌های خود را پر از آب کرد و به سگ داد، خداوند به پیامبرِ زمان وحی فرستاد به آن مرد بگو: به‌خاطر این مهربانی ات هر چه کرده بودی بخشیدم. مردی از یارانِ آن حضرت برخاست و گفت : آیا ما را نیز به‌خاطرِ چهارپایان مزد دهد؟ پیامبر(ص) فرمودند: فی کلِّ کبد حرّی أجرٌ در هر جگرِ تافته ای مزدی هست. حدیثِ «در هر جگرِ سوخته مزدی هست» سرمشقی بوده برای عرفا و اندیشمندان برای ترحّم و مهربانی به حیوانات❤️ ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📝شنیدی خیلی ها میگن: آب که از سر گذشت ،چه یه وجب، چه صد وجب؟ اما خدا میگه: ✨قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ✨ (ای پیامبر،از جانب من) بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف(و ستم) کرده اید! از رحمت خدا نا امید نشوید همانا خداوند همه گناهان را می بخشد یقیناً او بسیار آمرزنده مهربان است. 📚 زمر آیه_53 یادمون باشه ، از آب یک وجب خیلی راحتتر میشه بیرون اومد تا آب صد وجب...👌 ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌷 امام باقر (علیه السلام) : 🌿 وقتی نوح (ع) قوم خود را نفرین کرد، ابلیس به او گفت: ای نوح ! تو نزد من حقّی داری! نوح فرمود: بخدا برای من ناگوار است که حقّی بر گردن تو داشته باشم، آن حق چیست؟ 🌱 ابلیس گفت : تو قوم خود را نفرین کردی و همه هلاک شدند و کسی نیست تا من او را گمراه کنم و مرا راحت کردی ؛ تا اینکه نسل دیگری به وجود آید تا من آنها را گمراه کنم. در عوضِ این حق ؛ تو را نصیحتی کنم. ☘ در سه جا مرا یاد کن ، که در این مواقع من از همیشه به تو نزدیکترم: 1⃣ هنگامی که خشمگین شدی 2⃣ هنگام قضاوت بین دو نفر 3⃣ هنگامی که با زنی نامحرم همنشین شدی و کسی با شما نبود. 📚 الخصال شیخ صدوق ص۱۹۰ 💠 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستهای خداباش برای برآوردن رویای انسان دیگری جزخودت.،بی تفاوت نباش،اگردیدی کسی گره ای داردوتوراهش رامیدانی،سکوت نکن.اگردستت بجایی میرسیددریغ نکن.معجزه زندگی دیگران باش.. شبتون خوش 🦋💞💦💞🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گلهای کانال 🍃پنجشنبه تون زیبا 🌸آرزومندم امروز 🍃زیباترین انرژیهای 🌸مثبت نصیبتان گردد 🍃که پراز خوبی🌹 🌸پراز شادی 🍃پراز بهروزی 🌸و پراز قاصدکهای 🍃خوش خبر باشـد روزتون پراز موفقیت 🌸
✨﷽✨ ✅عاقبت طمع ✍مرحوم شيخ عبدالحسين خوانساري گفت : در كربلا عطاري بود مشهور و معروف ، مريض شد و جميع اجناس دكان و اثاث خانه منزل خود را به جهت معالجه فروخت اما ثمر نكرد؛ و جميع اطباء اظهار نااميدي از او كردند. گفت : يك روز به عيادتش رفتم و بسيار بدحال بوده و به پسرش مي گفت : اسباب منزل را به بازار ببر و بفروش و پولش را بياور براي خانه مصرف كنيد تا به خوب شدن يا مردن راحت شوم ! گفتم : اين چه حرفي است مي زني ؟! ديدم آهي كشيد و گفت : من سرمايه زيادي داشتم و جهت پولدار شدن من اين بود كه يكسالي مرضي در كربلا شايع شد كه علاج آنرا دكترها منحصر به آبليموي شيراز دانستند. آب ليموگران و كمياب شد. نفسم به من گفت : قدري آب ليمو داراي چيز ديگر ممزوج به او كن و بوي آب ليمو از آن فهميده مي شد او را به قيمت آب ليموي خالص بفروش تا پولدار شوي . همين كار را كردم ، و آب ليمو در كربلا منحصر به دكان من شد و سرمايه زيادي از اين مال مغشوش بدست آوردم تا جائي كه در صنف خودم مشهور شدم به پدر پولهای هزارهزاري. مدتي نگذشت كه به اين مرض مبتلا شدم ، هر چه داشتم فروختم براي معالجه فايده اي نكرده است ، فقط همين آخرين متاع بود كه گفتم اين را بفروشند يا خوب مي شوم يا مي ميرم و از اين مرض خلاص ‍ مي شوم. 📚يکصد موضوع ۵٠٠ داستان(سيد علي اکبر صداقت) ↶【به ما بپیوندید 】↷ __________________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
زندگی مثل جلسه امتحان است بار ها غلط مینویسیم پاک میکنیم و دوباره غلط مینویسیم غافل از اینکه ناگهان مرگ فریاد میزند؛ برگه ها بالا..!! تاوقت هست درست زندگي كنيم🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍روزی عده ای کودکان بازی میکردند . حضرت موسی از کنارشان گذشت . کودکی گفت : موسی ما میخواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند .موسی گفت من می گویم اما نمیدانم خدا قبول کند یا خیر ؟ موسی به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت . خداوند فرمود موسی صحبتی را از یاد نبرده ای ؟ موسی به یاد قولش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت . خداوند فرمود فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند . من خواهم آمد . مردم مهمانی گرفتند . غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید . سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد . او را راندند ...و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید . از خدا خبری نشد . خشمگین به موسی از این بدقولی نالیدند . موسی بسوی خدا رفت تا علت نیامدن را بپرسد . خداوند فرمود من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت . من در تجلی همان گدای ژولیده بودم ... بر گرفته از کتاب مقدس تورات.. خداوند به داوود فرمود : ای داوود اگر ژولیده شیدائی را دیدی مصاحبتش را غنیمت دان و او را تکریم گوی . زیرا او از جانب ما با تو سخن می گوید ... 💠 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🤲 در بسطام یک مسیحی بود که مسلمان نمی شد. مردم هر چه اصرار کردند مسلمان شود تا شهر شان مسیحی نداشته باشد، قبول نمی کرد. او را پیش بایزید آوردند، در پاسخ به بایزید گفت: من دوست دارم چون بایزید مسلمان شوم و گناه نکنم، لیک خود می دانم نمی توانم از شراب دست بردارم. ای بایزید،من بسیار آرزو داشتم که می توانستم چون تو مسلمان واقعی شوم، ولی می دانم نمی توانم. و نمی خواهم مانند بقیه مردم شهر مسلمان شوم و دروغ بگویم و آبروی تو را ببرم. حیف نیست به تو هم مسلمان گویند به من هم؟!! بایزید را اشک در چشم جمع شد و گفت: برو مسلمان واقعی تو هستی که احترام دین مرا نگه می داری. ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد. خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت: ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی! دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند. روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و ۱۵۰ دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است. احمد رو به دزد کرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی. حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت: تاکنون به راه خطا می رفتم. یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت. مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم. کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت. 👤 عطار 📔 تذکره‌الاولیا 💠 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
16.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 معجزه ی امام حسین(ع) در مسیر اربعین مولای غریبـــ♡ــــم یا حسین جانــــ♡ــــــم 😭 💠 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✍دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست.. حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی. و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد. پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم..چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!! ↶【به ما بپیوندید 】↷ ______________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨🌼✨ ماییم در پناه تو یا حضرت جواد محتاج یک نگاه تو یا حضرت جواد هستیم عذر خواه تو یا حضرت جواد قربان روی ماه تو یا حضرت جواد ما زنده از عطای جوادالائمه ايم يك عمر خاك پای جوادالائمه ایم 💠: 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 🔴 روزی مردی از خوارج با چاقویی آغشته به زهر در دست، به یارانش گفت: «قسم به خدا، نزد این کسی که می پندارد فرزند رسول خداست و وارد در دستگاه طاغوت زمان شده، می روم و از دلایل اینکارش می پرسم؛ اگر جواب قانع کننده ای ندهد، مردم را از وجودش راحت می کنم.» وقتی نزد امام رضا علیه السلام رفت، حضرت فرمود: «به شرط اینکه بعد از پذیرفتن جواب، چاقویی را که در جیب گذارده ای شکسته و به کنار بیاندازی، و پاسخ سؤالت را می دهم.» او از این بیان امام رضا علیه السلام شگفت زده شد و چاقو را در آورد و شکست و پرسید: «با اینکه دستگاه طاغوت زمان نزد شما کافرند، چرا وارد دستگاه حکومتی ایشان شدی؟ تو پسر رسول خدا هستی.» امام رضا علیه السلام فرمود: «نزد تو اینها کافرترند یا عزیز مصر و مردمش؟ به هر حال اینها به گمان خودشان یکتا پرست می باشند و لیکن آنها نه خداوند یکتا را پرستیده و نه او را می شناختند. یوسف که خود پیغمبر و فرزند نبی بود، به عزیز مصر که کافر بود فرمود: " از آنجا که من دانا به امور و امانتدار هستم، مرا سرپرست گنج ها و معادن بگردان. " یوسف همنشین فراعنه بود و حال آنکه من فرزندی از فرزندان رسول خدا هستم؛ مأمون با اجبار و زور مرا به اینجا کشاند. به نظر شما چکار می کردم؟» آن مرد گفت: «من گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدا و راستگو و درست کرداری.» مردان علم در میدان عمل، ج 1، ص 404 بدرقه ی یار، ص49 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی…🍃🌸 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام 🌾صبحتون بخیر 🌸 پراز انرژی مثبت 🌾الهی امروزتان 🌸آغازی باشد برای 🌾شکر بیکران از نعمتهای الهی 🌸دل هایتان جایگاه محبت 🌾زندگیتان سرشار از شادی 🌸روحتان غرق در آرامش و 🌾جسم و جانتان 🌸درسلامت و عافیت کامل باشد
❣بسیار بسیار زیباست👇 دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ گفت: ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ! ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩند ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ؛ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ... ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ. ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ! ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ، ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ. 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
امير المومنين عليه السلام فرموده : تمام خير در سه چيز جمع شده است: " نگاه ✿ سكوت ✿ سخن " 🍃هرنگاهى كه پندى در آن گرفته نشود، فراموشى است. 🍃هر سكوتى كه انديشه اى در آن نباشد، غفلت است. 🍃هر سخنى كه ذكرى در آن نباشد، بيهوده است. خوشا بحال كسى كه: نگاه او پند، سكوت او انديشه و سخن او ذكر باشد، بر گناهش گريسته و مردم از شرش در امان باشند. ‎‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ 🌼 مثال مرگ، برای شایستگان 🌼 ✍شخصی از امام جواد (علیه السلام) پرسید، چرا عده ای از مسلمانان از مرگ هراسانند و آن را ناخوش دارند. امام جواد (علیه السلام) فرمود: زیرا آنها مرگ را نمی شناسند از این رو آن را خوش ندارند. اگر آن را می شناختند و از دوستان خدا بودند، آن را دوست داشتند، و می دانستند آخرت برای آنها، بهتر از دنیا است. سپس امام جواد (ع) برای روشن نمودن مطلب، این مثال را زد و به او فرمود: چرا کودک و دیوانه، دوائی را به حال او سود دارد و موجب تسکین درد آنها می شود، دور می کنند و نمی خورند؟ امام جواد (ع) فرمود: سوگند به کسی که محمد (ص) را به حق مبعوث کرد، کسی که خود را برای مرگ، آماده کامل کند، فایده آن مرگ برای او از فایده این دارو برای بیمار بیشتر است، آگاه باشید، اگر آنها (که خود آماده کرده اند) می دانستند که مرگ برای آنها پلی به سوی نعمتهای الهی است، با علاقه ای بیش از علاقه خردمند بیدار، به دارو، برای دفع آفات و تحصیل سلامتی، آن مرگ را می طلبیدند. نیز روزی امام جواد (ع) به بالین بیماری از یارانش رفت، دیدی گریه می کند و در مورد مرگ بی تابی می کند، امام جواد (ع) به او فرمود: ای بنده خدا! از این رو از مرگ می ترسی که آن را نمی شناسی، هرگاه بدنت پر از چرک گردد، و زخمها و بیماری های پوستی بردارد تو بدانی که اگر به حمام بر وی و بدن خود را شستشو بدهی، همه آنها چرکها و زخمها، برطرف می گردد، آیا با علاقه به حمام برای شستشو می روی؟ و یا به حمام رفتن را دوست نداری؟ بلکه دوست داری که آن چرکها و زخمها در بدنت بماند؟ او عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(ص)، دوست دارم که به حمام بروم. امام جواد (ع) فرمود: فذالک الموت هو دللک الحمام... آن مرگ همان حمام است، و آخرین مرحله برای زدایش گناهانت و پاکی از پلیدی معصیت هایت می باشد پس هرگاه بر مرگ وارد شدی و از آن گذشتی، و از هر گونه غم و اندوه و رنج و نجات می یابی و به هر گونه سرو و شادی می رسی. در این هنگام آن بیمار، آرامش یافت و بیانات امام جواد (علیه السلام) او را با نشاط نمود و تسلیم مرگ گردید، چشمش را فرو خوابانید و از دنیا رفت. 📚 معانی الاخبار صدوق، ص290 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ______________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
هنگامی که به انسان زیان (ناراحتی) رسد ما را (در هر حال) در حالی که به پهلو خوابیده ، یا نشسته، یا ایستاده است ، میخواند... اما هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم ، چنان می رود که گویی هرگز ما را برای مشکلی که به او رسیده بود نخوانده است!!! ۱۲ خدا رو تو خوشیها هم یاد کنیم💞💞 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍عمل فاطمه سلام‌الله‌علیها روایت است که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رو می‏کند به یگانه فرزند عزیزش، وجود مقدس صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها، آن‌کسی که درباره‏اش می‏گوید: «بِضْعَةٌ مِنّی:‏ او پاره جگر من است» و می‏فرماید: «یا فاطِمَةُ اعْمَلی بِنَفْسِک:‏ دخترکم! خودت برای خودت عمل کن.‏ انّی لااغْنی عَنْک شَیئاً: من به درد تو نمی‏خورم، از انتسابت با من کاری ساخته نیست.» تعلیمات مرا بپذیر و دستورات مرا عمل کن، مگو پدرم پیغمبر است. پدرم پیغمبر است، به دردت نمی‏خورد، به دستور پدرت عمل کردن به دردت می‏خورد. شما وقتی زندگی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را مطالعه می‏کنید، می‏بینید در فکر این انسان کانّه وجود ندارد که من دختر پیغمبر آخرالزمان هستم. حدیث است که وقتی به محراب عبادت می‏ایستاد، بدنش به لرزه درمی‌آمد، ماهیچه‏های بدنش می‏لرزید، از خوف خدا گریه می‏کرد. شب‌های جمعه را تا صبح نمی‏خوابید و می‏گریست. 📔احیای تفکر اسلامی، ص ۴۷ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✅زینتِ صاحب الزمان باشیم ✍باید طوری زندگی کنیم و با مردم به نحوی معاشرت نمائیم که مایه زینت و سرفرازی امام باشیم، نه این که موجب رنجش و شرمندگی آن حضرت باشیم. امام صادق فرمودند : اى گروه شیعه! براى ما زینت باشید نه ننگ و عار، با مردم خوش گفتار بوده و از سخنان بیهوده و زشت برحذر باشید. 📚 کافی ج۲ ص۷۷ 💠: 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
روزی مردی از خوارج با چاقویی آغشته به زهر در دست، به یارانش گفت: «قسم به خدا، نزد این کسی که می پندارد فرزند رسول خداست و وارد در دستگاه طاغوت زمان شده، می روم و از دلایل اینکارش می پرسم؛ اگر جواب قانع کننده ای ندهد، مردم را از وجودش راحت می کنم.» وقتی نزد امام رضا علیه السلام رفت، حضرت فرمود: «به شرط اینکه بعد از پذیرفتن جواب، چاقویی را که در جیب گذارده ای شکسته و به کنار بیاندازی، و پاسخ سؤالت را می دهم.» او از این بیان امام رضا علیه السلام شگفت زده شد و چاقو را در آورد و شکست و پرسید: «با اینکه دستگاه طاغوت زمان نزد شما کافرند، چرا وارد دستگاه حکومتی ایشان شدی؟ تو پسر رسول خدا هستی.» امام رضا علیه السلام فرمود: «نزد تو اینها کافرترند یا عزیز مصر و مردمش؟ به هر حال اینها به گمان خودشان یکتا پرست می باشند و لیکن آنها نه خداوند یکتا را پرستیده و نه او را می شناختند. یوسف که خود پیغمبر و فرزند نبی بود، به عزیز مصر که کافر بود فرمود: " از آنجا که من دانا به امور و امانتدار هستم، مرا سرپرست گنج ها و معادن بگردان. " یوسف همنشین فراعنه بود و حال آنکه من فرزندی از فرزندان رسول خدا هستم؛ مأمون با اجبار و زور مرا به اینجا کشاند. به نظر شما چکار می کردم؟» آن مرد گفت: «من گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدا و راستگو و درست کرداری.» 📔مردان علم در میدان عمل، ج ۱، ص ۴۰۴، بدرقه ی یار، ص۴۹ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📔 مرد ثروتمندی بود که با وجود مال فراوان ، بسیار نامهربان و خسیس بود. بر عکس ، زنش بسیار مهربان و خوش قلب بود و همه او را دوست داشتند. زن با خود می اندیشید: « خداوند این مرد را به من داده است ، حتی اگر به او علاقه نداشته باشم ، باز باید به او مهر بورزم!» بنابراین با وی رفتار خوبی داشت. یک سال قحطی شد و بسیاری از روستائیان از مرد و زن کمک خواستند. زن با محبت فراوان به همه ی آنها کمک کرد ، ولی مرد چیزی نگفت و پیش خود فکر کرد : « تا وقتی از پولهای من کم نشود برایم مهم نیست که دارایی چه کسی به باد می رود ! » مردم از زن تشکر کردند و گفتند: که پولها را بعد از مدتی به او پس خواهند داد. زن نپذیرفت ، اما مردم اصرار میکردند که پول او را باز گردانند.. زن گفت : « اگر میخواهید پول را پس بدهید ، در روز مرگ شوهرم این کار را بکنید » این حرف زن به گوش یکی از دخترهایش رسید و او بسیار ناراحت شد. بی درنگ پیش پدر رفت و گفت : « میدانی مادر چی گفته؟ او از مردم خواسته تا پول هایشان را روز مرگ تو پس بدهند!» مرد ، به فکر فرو رفت. سپس از همسرش پرسید : « چرا از مردم خواستی پولت را بعد از مرگ من به تو بازگردانند؟» زن جواب داد : « مردم تو را دوست ندارند و همه آرزو میکنند که زودتر بمیری اما حالا بجای آنکه مرگ تو را آرزو کنند ، از خداوند میخواهند که تو را زنده نگه دارد تا پول را دیرتر برگردانند. من هم از خداوند میخواهم که سالهای زیادی زنده بمانی. کسی چه میداند؟ شاید تو هم روزی مهربان شوی!» 🌟 مرد از تیز هوشی و محبت همسرش در شگفت ماند و به او قول داد که در آینده با مردم مهربان باشد. 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
“اگرچه کسی نمیتواند برگردد به عقب وشروعی عالی داشته باشد اما هرکسی می‌تواند از الان شروع کند و یک پایان عالی داشته باشد 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرودگارا در این شب دل انگیز آنچه را که بیصدا از قلب عزیزانم گذر کرده در تقدیرشان قرار ده تا لذتی دو چندان را برایشان به ارمغان بیاورد 💕 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💕 ⚡️@Kalaaghiat⚡️
سلام صبحــتان نورانی و رنگين تر از رنگين ڪمان روزتان فرخنده و از مـــهربانی جاودان قلبتان سرشار از آرامشی زيبا شود خنده باشد هديہ ی امروز بر رخسارتان... .