اسب سواری ، مرد فلجی را سر راه خود دید ڪه عصا بدست پیاده میرود ،
مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد او را از جا بلند ڪرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند !
مرد افلیج ڪه اڪنون خود را سوار بر اسب میدید دهنه ی اسب را ڪشید و گفت :
اسب را بردم ... و با اسب گریخت !
پیش از آنڪه دور شود صاحب اسب داد زد :
"تو تنها اسب را نبردی ، جوانمردی را هم بردی !
اسب مال تو ؛ اما گوش ڪن ببین چه می گویم"
مرد افلیج اسب را نگه داشت
مرد سوار گفت :
هرگز به هیچ ڪس نگو چگونه اسب را به دست آوردی !
می ترسم ڪه دیگر "هیچ سواری" به پیاده ای رحم نڪند
حڪایت ، حڪایت روزگار ماست !!
به قدرتمندان و ثروت اندوزان و ڪاخ نشینان بگویید :
شما ڪه با جلب اعتماد مستمندان و بیچارگان و ستمدیدگان ؛ اسب قدرت بدستتان افتاده ...
شماها ؛
نه فقط اسب ،
ڪه ایمان ،
اعتماد ،
اعتقاد
و ...
نان سفره مان را بردید ...
فقط به ڪسی نگوئید چگونه سوار اسب قدرت شدید !!!
افسوس...ڪه دیگر ؛ نه بر اعتمادها اعتقادیست و نه بر اعتقادها اعتمادی !
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه
روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچهای افتاد که دانه گندمی را با خود به طرف دریا حمل میکرد.
سلیمان(ع) همچنان به او نگاه میکرد که در همان لحظه قورباغهای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان(ع) مدتی به فکر فرو رفت و شگفتزده شد، ناگاه دید قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه از دهان او بیرون آمد ولی دانه گندم را نداشت.
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید، و سرگذاشت او را پرسید.
مورچه گفت: «ای پیامبرخدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی میکند که نمیتواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل میکنم و خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا نزد آن کرم ببرد.
قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است میبرد، و دهانش را به درگاه آن سوراخ میگذارد، من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او میگذارم و سپس باز میگردم به دهان قورباغه، سپس در آب شنا کرده و مرا به بیرون از آب دریا میآورد و دهانش را باز میکند و من از دهان او خارج می شوم.»
سلیمان(ع) به مورچه گفت: وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری، آیا سخنی از او شنیدهای؟
مورچه گفت: آری او میگوید «یا من لا ینسانی فی جوف هذه الصخره تحت هذه اللجه برزقک، لا تنس عبادک المومنین برحمتک» ای خدایی که رزق و روزی مرا در درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمیکنی، رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚پسر چوپان پاک
روزى شاه عباس با لباس درويشى در شهر مىگشت. غروب شد. شب هر چه گشت جائى براى خوابيدن پيدا کند نتوانست. به او گفتند در سه فرسنگى شهر چوپانى هست که مهمان مىپذيرد. پادشاه به آنجا رفت. چوپان به درويش گفت زنم آبستن است و نمىتواند از مهمان پذيرائى کند. درويش اصرار کرد. و چوپان قبول کرد. بعد از شام، زن چوپان شروع کرد به آه و ناله. چوپان به درويش گفت: زنم در حال زائيدن است و من هم همين يک اتاق را دارم. شاهعباس گفت: يک مقدار هيزم به من بده در ايوان آتش روشن مىکنم و مىنشينم. چوپان رفت دنبال قابله. زن چوپان يک پسر به دنيا آورد. صبح رمالى آوردند. رمال رمل انداخت و گفت: اين پسر با دختر شاهعباس عروسى مىکند. شاهعباس تصميم گرفت پسر را بخرد و ببرد و به دست جلاد بسپارد.
به چوپان گفت: من بيست سال است که فرزندى ندارم. هر چه بخواهى به تو پول مىدهم، پسرت را به من بفروش. چوپان مخالفت کرد زن چوپان گفت: ما باز هم بچهدار مىشويم. بچه را بده. زن چوپان سه روز به بچه شير داد. بعد شاهعباس به اندازهٔ دو برابر وزن بچه ليره به چوپان داد و بچه را به قصر برد.
شاهعباس دو وزير داشت. يکى کافر و ديگرى مسلمان بود. شاهعباس بچه را به وزير مسلمان داد و گفت: ببر و او را بکش. وزير بچه را بود ولى دلش سوخت و او را در غارى گذاشت. بعد پيراهن بچه را با خون کلاغى که شکار کرده بود، خونين کرد و آورد پيش شاه فردا که شد چوپان گله را به بالاى آن کوه برد. به امر خدا بزى مأمور شد که به بچه شير بدهد. وقتى چوپان گله را برگرداند، صاحب بز ديد و شير ندارد و به چوپان اعتراض کرد. روز دوم هم همينطور شد. روز سوم چوپان بز را تعقيب کرد و بچه را ديد و او را با خود به خانه آورد. ده سال گذشت. در اين مدت هم چوپان صاحب فرزندى نشد. پس از پانزده سال، شاهعباس با لباس درويشى به در خانه چوپان رفت. غروب که شد از چوپان پرسيد چند فرزند داري؟ چوپان گفت: فرزندى ندارم اين پسر را هم در خرابهاى پيدا کردهام.
شاهعباس فهميد که پسر همان است که قرار بود وزير او را بکشد. نامهاى نوشت و به پسر داد که به قصر ببرد. در آن نامه نوشته شده بود که پسر را بکشند. پسر نامه را برداشت و برد نزديکىهاى قصر کنار نهرى خوابيد. دختر پادشاه که از حمام برمىگشت پسر را ديد و عاشقش شد. ديد گوشهٔ نامهاى از جيب او بيرون آمده نامه را برداشت و خواند و فهميد که پدرش دستور داده او را بکشند. آن را پاره کرد و نامهٔ ديگرى نوشت که طلاق دختر را از پسر وزير بگيرند و براى پسر حامل نامه عقد کنند و رفت. پسر بيدار شد. نامه را به دست وزير داد. وزير نامه را خواند، ملائى را خبر کرد. طلاق دختر را از پسر خود گرفت و او را به عقد پسر درآورد و بعد عروس و داماد را با صد سوار به خانهٔ چوپان بردند. پادشاه وقتى آنها را ديد مبهوت ماند و با خود گفت: آنچه خدا خواهد همان خواهد شد.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه دعای قشنگیه، به دلم نشست:
"خدایا...!
مرا سبب شکستن هیچ دلی قرار نده"
“شبتون در پناه خداے مهربان”💫💥
🍃🌸JOiN👇🏼
•••❥ @haal_e_khoob🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موفقیت از آن کسانـی است که
✅یک ثانیه دیرتر ناامید مـی شوند
✅ یک لحظه دیرتر دست
از تلاش برمی دارند
مواظب همین "یک"های ساده
باشید.
تو خدا رو داری رفیق
از هیچی نترس آره با خودتو هستم
خدا برات خواسته و ساخته
و فقط میگه بدستش بیار ،،،همین مال توئه👉
سلام صبح بخیر 🔥
🍁یه دنیا سلامتی و آرامش
🕊همراه لحظه هاتون باشه
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
با کمترین سرمایه ، کار خونگی راه بنداز
و درآمد داشته باش✅️
من یه خانوم خانه دارم که توی خونه با ساخت
"جعبه های مخملی" به درآمد میلیونی رسیدم💵
👈اگه توام میخوای تو خونه کار کنی و دستت تو جیب خودت باشه بسم الله💪
با هنر "جعبه مخملی" ماهانه ده تومن
درآمد تضمینیه اونمتویخونه😍✋️
👈 درآمد خانومای خانه دار رو با سند و مدرک تو کانال ببین حتما😎👇
https://eitaa.com/joinchat/3224633576C4227db1f13
اموزش های رایگان رو نبینی ضرر کردی❌️👆
هدایت شده از تبلیغات | ازصبوری شمامتشکریم🙏🌹
🌺از تهدل نیتکن به امام جواد (ع) فکر کن آمادهای ؟
بزن روی حــرز چیزی بهت نشون میده که باورت نمیشه 😍👇 👇👇
🌺
🌺 🌺 🌺
🌺
🌺 🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 🌺
🌺 🌺
🌺 🌺
✅رزق و روزی و زندگیم در خطر بود که با پیشنهاد آقا سید حرز کبیر امام جواد علیه السلام تهیه کردم و الان دارم معجزه هاشو میبینم..🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت .
وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست .
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست !
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد .
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!
ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است، تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هدایت شده از تبلیغات | ازصبوری شمامتشکریم🙏🌹
اگه از دیدن کلیپ بالا لذت بردی بفرست تو همه گروه ها و کانال ها 👌
معدن این کلیپا اینجاست 😉👇
@satamad
عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند.
يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند.
دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند.
آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند.
حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟
📚 بحار
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
😳☝️ ایشون رو میشناسی؟
آقای اصغری هستن مخترع معروف ابردوا
همون ابردوا که هزاران بیمار رو درمان کرده 😳
از کشورای دیگه برا خریدش میان ایران ✈️
صدا و سیما ازشون مستند تهیه کرده 🎥
رو لینک بزنی عضو کانالش میشی👇
https://eitaa.com/joinchat/3409052405Cd8497b99b1
برای هر بیماری میتونی ازشون مشاوره بگیری☝️
هدایت شده از تبلیغات | ازصبوری شمامتشکریم🙏🌹
کپسول تقویت حافظه ویژه دانشجویان و دانشآموزان😍
این محصول با از بین بردن رطوبت مغز باعث تقویت شدید حافظه میشه!!✨❗️100% گیاهی❗️
🌻درمان الزایمر
🌻فهم دقیق دروس🌱
🌻مناسب برای دانش اموزان و دانشجویان🌱
🌻مناسب برای افراد کهن سال🌱
👇فقط و فقط تو این کانال 👇
https://eitaa.com/joinchat/3409052405Cd8497b99b1
بعد از زدن روی لینک پیوستن رو بزن گمش نکنی❌
💫گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسیام بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟
خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.
چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیام برخواستی!
💫مردی به قصرها و خانههای زيبا مینگريست. به دوستش گفت: وقتی اين همه اموال رو تقسيم میكردند، ما كجا بوديم؟
دوست او دستش را گرفت و به بيمارستان برد و گفت: وقتی اين بيماریها رو تقسيم میكردند، ما كجا بوديم؟
خدايا حُکم و حِکمت در دست توست! واسه داده ها و نداده هات شُكر
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✅دلال بازار
حضرت سلیمان علیه السلام عرض کرد: خدایا تو مرا بر جن و انس و وحوش و طیور وملائکه و دیوها مسلّط کردی، ولی یک خواهشی از تو دارم و آن اینکه اجازه دهی بر شیطان هم مسلّط شوم و او را زندانی و حبس کنم و به غل و زنجیرش بکشم که این قدر مردم را به گناه و معصیت نیندازد.
خطاب رسید: ای سلیمان مصلحت نیست.
عرض کرد: خدایا وجود این معلون برای چه خوبست؟! ندا آمد: اگر شیطان نباشد کارهای مردم معوق و معطل می ماند، عقب می افتد، کار مردم پیش نمی رود...
عرض کرد: خدایا من میل دارم این ملعون را چند روزی حبس کنم. خطاب رسید: حالا که اصرار داری؛ بسم اللّه، او را بگیر. حضرت سلیمان علیه السلام فرستاد او را آوردند، غل و زنجیر کردند و به زندان انداختند.
حضرت کارش زنبیل بافی بود، زنبیل درست می کرد و می برد بازار می فروخت و از این راه نان خود را در می آورد. یک روز زنبیل درست کرد و به نوکرها داد که ببرند بازار بفروشند و قدری آرد جو با پولش بخرند تا نان بپزد و تناول کند. (در حالی که در خبر است که هر روز چهار هزار شتر و پنج هزار گاو و شش هزار گوسفند در آشپزخانه حضرت طبخ می شد، با وجود این خودش زنبیل بافی می کرد و نان می خورد.
حضرت سلیمان علیه السلام فرستاد زنبیل را بردند بازار بفروشند، خدمتگذاران دیدند، بازارها بسته، خبر آوردند: آقا بازارها بسته است، حضرت فرمود: مگر چه شده؟! برای چه بسته است؟! گفتند: نمی دانیم، زنبیل ها ماند، و حضرت آن روز را با آب افطار کرد.
روز بعد غلامان را فرستاد زنبیل ها را به بازار ببرند و بفروشند. باز خبر آوردند که بازارها بسته و مردم به قبرستانها رفته و مشغول گریه و زاری هستند و تهیه سفر آخرت را می بینند. خدایا چه شده مردم چرا دل به کاسبی نمی دهند؟!
خطاب رسید: ای سلیمان تو دلال بازار را گرفتی و زندان کردی، نگفتم: مصلحت نیست شیطان را زندانی کنی؟ حضرت سلیمان دستور داد، شیطان را آزاد کردند، صبح که شد، دید مردم صبح زود به در مغازه هایشان رفته اند و مشغول کسب و کار شده اند.
پس اگر شیطان نباشد امورات دنیا نظم نمی گیرد، قدرت پروردگار را مشاهده می کنی، از همین دشمن هم جهت نظم امور استفاده کرده.
📚ثمرات_الحیوة، ج 3
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه
"از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو"
در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد ...
در روز اول ازدواج، جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر دور هم جمع شدند.
مرد سهم بیشتری از غذا را با احترام خاص به همسرش و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا داد، بدون هیچ احترامی!!
در این لحظه عروس که "شخصیت اصیل و با حکمتی داشت،" وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد و گفت:
شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم!
""متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند، فکر می کنند بر مادر شوهر پیروز شدند.!!"
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت و مدتی بعد با همسری که به مادر خودش احترام میگذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد ...
یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند و به مادرشان بسیار احترام می گذاشتند.
در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد.!
مادر به فرزندانش گفت: آن پیرمرد را بیاورید.
وقتی او را آوردند مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت:
چرا هیچ کس به تو اعتنا و کمکی نمی کند؟!
آنها کی هستند؟!
گفت: فرزندانم هستند ...
گفت : من رامی شناسی؟
پیرمرد گفت: نه
زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست ...
"همانگونه که می کاری درو خواهی کرد..."
به فرزندان من نگاه کن!
چقدر به من احترام می گذارند ...
حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن،
چون تو به مادرت اهانت کردی، این جزای کارهای خودت هست ...
زن با تدبیر به فرزندانش گفت: "کمکش کنید برای خدا..."
* بدانیم؛ فرزندانمان همانگونه با ما رفتار خواهند کرد که ما با پدر و مادر خود رفتار میکنیم.!*
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#داستانک 📚
یک روز پسری از پدرش سوال کرد:" ارزش این زندگی چقدر است؟"پدرش به جای جواب دادن یک تکه سنگ به او داد و گفت: "برو در بازار آن را بفروش و هر که قیمتش را پرسید دو انگشت را بالا ببر و چیزی نگو."
پسر به بازار رفت و یک زن قیمت این سنگ را پرسید و گفت:" می خواهم آن را بخرم و بگزارم در باغچه ام." پسرک چیزی نگفت و دو انگشتش را بالا آورد و زن گفت:" دو دلار." پسر به خانه برگشت به پدرش گفت که یک زن حاضر است سنگ را دو دلار از من بخرد.
پدر گفت:" پسرم حالا ازت می خواهم که این سنگ را به موزه ببری هر کسی ازت خواست که سنگ را بخرد چیزی نگو و فقط باز دو انگشتت را بالا ببر. "
پسر به موزه رفت. یک مرد خواست که سنگ را بخرد پسر بدون اینکه چیزی بگوید و انگشتش را بالا برد مرد گفت: " ۲۰۰ دلار میخرمش. "پسر متعجب زده با عجله به خانه برگشت و به پدرش گفت یک مرد حاضر شده است که این سنگ را به قیمت ۲۰۰ دلار بخرد.
پدر گفت:" پسرم آخرین جایی که ازت می خوام سنگ را ببری فروشگاه سنگ های قیمتی است. به صاحب مغازه نشان بده و چیزی نگو و اگر قیمتش را پرسیدند مانند دو دفعه ی قبل عمل کن."
پسر به فروشگاه سنگ های قیمتی رفت آن سنگ را به صاحب مغازه نشان داد. مغازه دار پرسید": این سنگ را از کجا پیدا کردی؟ این یکی از کمیاب ترین سنگهای جهان است. باید بخرمش چقدر می فروشی؟ "پسر دو انگشتش را بالا آورد و مرد گفت:" حاضرم ۲۰۰ هزار دلار بخرم." پسر که نمی دانست چه بگوید با عجله به پیش پدر رفت و گفت پدر یک مرد میخواهد سنگ را به قیمت ۲۰۰ هزار دلار بخرد.
پدرش گفت :"پسرم اکنون ارزش زندگی را درک کردی؟ دیدی مهم نیست که از کجا آمده ای؟ کجا به دنیا آمده رنگ پوست چه رنگی است. چه مقدار پول در زندگی داشتیم ؟ مهم این است که چه نقطه ای را برای ایستادن انتخاب کرده ای. شاید کل زندگی خود را به خیال اینکه یک سنگ دو دلاری هستی گذرانده باشی. شاید کل زندگی ات را در میان کسانی گذرانده باشی که ارزشت را فقط به دو دلار دانسته باشند. هر انسانی نگهدارنده یک الماس در وجودش است و ما اختیار این را داریم که اطرافمان را با کسانی احاطه کنیم که ارزش مان و الماس وجود مان را ببینند. ما این انتخاب را داریم که الماس وجود ما را در بازار بگذاریم یا در فروشگاه سنگ های قیمتی."
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا محل آزمایش...
اللَّٰه متعال
انسان را در سه حالت می آز ماید؛
۱ ـ آنچه میخواهد به شما میدهد
تا ببیند شکر میکنید یا نه
۲ ـ خواسته شما را دیر تر میدهد
تا صبر شما را امتحان کند
۳ ـ خواسته شما را نمیدهد تا
ایمان شما را آزمایش کند
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگز!
با دوستداران #دنیا دوستی نکن؛
زیرا:
• اگر کم داشته باشی،
در نظرشان ناچیز محسوبت میکنند.
• اگر زیاد داشته باشی،
به تو حسادت میکنند...
_اول روانشناسعالم،علیعلیهالسلام
(غررالحکم،حدیث۶۸۴۰)
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آرامشِ آسمانِ شب
✨سهم قلبتان
🌸و یادِ خدا روشنىِ بى خاموشِ
✨تمامِ لحظه هايتان باشد.
🌸خدایا به حق این شبها
✨تمام مریضها را شفا
🌸تمـام قلب ها را جلا
✨تمام مشکلات را حل
🌸تمام دعاها را مستجاب بفرما
شبتون سرشار از آرامش 🌸
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
💥#مژده به دانش آموزان،معلمان و اولیا گرامی⚡️
😍 دیگر نگران درسهای خود نباشید.
👨🏫 #تدریس پایه اول تا دوازدهم زیر نظر بهترین اساتید کشور 🧑🏫
💯کاملا #رایگان با تکنیک های #نوین آموزشی
🎒 اولی ها 💼 هفتمی ها
🎒 دومی ها 💼 هشتمی ها
🎒 سومی ها 💼 نهمی ها
🎒 چهارمی ها 💼 دهمی ها
🎒 پنجمی ها 💼 یازدهمی ها
🎒 ششمی ها 💼 دوازدهمی ها
➕ هزاران نمونه سوال امتحانی 📝
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این راهکار لاغریِ جهانی به برنامه ی طبیب هم رسید😳
اگه اضافه وزن دارید و میخواید با روشی که سازمان بهداشت جهانی تاییدش کرده لاغر بشید این کلیپ رو تا آخر ببینید👌🏻
برای سفارش با تخفیف ویژه و تکرار نشدنی این پودر جلبک روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/NvIRV
https://landing.saamim.com/NvIRV
هدایت شده از تبلیغات | ازصبوری شمامتشکریم🙏🌹
⭕️سوپرایز واریز ۲.۴۰۰.۰۰۰ میلیون تومانی برای مادران/پرداخت یارانه جدید برای این افراد قطعی شد👇
https://eitaa.com/joinchat/238485804C0e2496c247