فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ چت بسیار زیبا
♦️غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✍ @hekayate_quran
🍃
یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که در فرهنگ بشری گفته شده، جمله زیر از امیرالمومنین علی علیه السلام در یکی از دعاهاي نهج البلاغه است.
" اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی"
"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری👌"
یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، شرفم، انسانيتم، عدالتم، و.... گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری.😔
و این همان جمله معروف است که می گوید:
ما آمده ایم تا زندگی کنیم
و قیمت و ارزش پیدا کنیم؛
نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم👌
✍ @hekayate_quran
.
✍جوان گناهکار
در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت. مردم به خاطر آلودگى او جنازهاش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند.
شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟
جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:
يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ.
اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.
مالك، كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟
📔تفسير منهج الصادقين: ۸/۱۱۰؛ انيس الليل: ۴۵
✍ @hekayate_quran
.
✍روزی مردی از خوارج با چاقویی آغشته به زهر در دست، به یارانش گفت: «قسم به خدا، نزد این کسی که می پندارد فرزند رسول خداست و وارد در دستگاه طاغوت زمان شده، می روم و از دلایل اینکارش می پرسم؛ اگر جواب قانع کننده ای ندهد، مردم را از وجودش راحت می کنم.»
وقتی نزد امام رضا علیه السلام رفت، حضرت فرمود: «به شرط اینکه بعد از پذیرفتن جواب، چاقویی را که در جیب گذارده ای شکسته و به کنار بیاندازی، و پاسخ سؤالت را می دهم.»
او از این بیان امام رضا علیه السلام شگفت زده شد و چاقو را در آورد و شکست و پرسید: «با اینکه دستگاه طاغوت زمان نزد شما کافرند، چرا وارد
دستگاه حکومتی ایشان شدی؟ تو پسر رسول خدا هستی.»
امام رضا علیه السلام فرمود: «نزد تو اینها کافرترند یا عزیز مصر و مردمش؟ به هر حال اینها به گمان خودشان یکتا پرست می باشند و لیکن آنها نه خداوند یکتا را پرستیده و نه او را می شناختند. یوسف که خود پیغمبر و فرزند نبی بود، به عزیز مصر که کافر بود فرمود: " از آنجا که من دانا به امور و امانتدار هستم، مرا سرپرست گنج ها و معادن بگردان. " یوسف همنشین فراعنه بود و حال آنکه من فرزندی از فرزندان رسول خدا هستم؛ مأمون با اجبار و زور مرا به اینجا کشاند. به نظر شما چکار می کردم؟»
آن مرد گفت: «من گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدا و راستگو و درست کرداری.»
📔مردان علم در میدان عمل، ج ۱، ص ۴۰۴، بدرقه ی یار، ص۴۹
✍ @hekayate_quran
عمامه منسوب به امام علی (ع) در هنگام ضربت خوردن
✍ @hekayate_quran
💎گويند پادشاهی نیمه شب خواب دید که زندانی اش بیگناه است،
پس آزادش کرد و
گفت:
حاجتی بخواه..!
گفت:
وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا رها کنی، روا نیست از دیگری حاجت بخواهم!
✍ @hekayate_quran
✍✍✍
✍ارزش طالب علم
از کثیر بن قیس روایت شده که گفت: ( ابی درداء) در مسجد دمشق نشسته بودیم مردی نزدش آمد و گفت:
ای ابی درداء من از مدینه نزد تو آمده ام برای حدیثی که به من رسیده است؛ تو آن را از پیغمبر(ص) نقل کرده ای.
گفت: برای تجارت به اینجا آمده ای؟
گفت: نه .
گفت: انگیزه دیگری غیر از این نداشتی؟
گفت: نه.
گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
کسی که در راهی قدم بردارد که در آن راه دانشی بدست آورد خداوند راهی به بهشت برایش معین کند و ملائکه از روی رضا و رغبت بال های خود را برای دانشجو می گسترانند و برای عالم طلب آمرزش کنند آن چه در آسمان ها و زمین است حتی ماهی های در آب . و (برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه بر سایر ستارگان است . به درستی که علما وارث انبیا می باشند و انبیا درهم و دیناری به ارث نمی گذارن بلکه علم را به ارث می گذارند.) هر کس آن را به دست آورد بهره زیادی به دست آورده است .
گفت: بلی . بعضی از علماء به ابی یحیی بن زکریا بن یحیی بن الساجی نسبت داده اند که گفت:
در بازار بصره با شتاب به در خانه بعضی از محدثین رفتیم و با ما مرد بی حیایی بود از روی مسخره گفت:
پاهای خود را از روی بال های ملائکه بردارید تا این حرف را زد از مکانش تکان نخورد تا هر دو پایش خشک شد .
ونیز به ابی داوود سجستانی نسبت داده اند که گفت:
در اصحاب حدیث مرد مخلوعی بود چون حدیث پیغمبر را شنید که فرمود:
ملائکه بال های خود را برای طالب علم می گسترانند در کف پاهایش دو میخ آهنین قرار داد و گفت:
بر روی بال های ملائکه راه می روم پس دردی در پاهایش پیدا شد وابو عبداللّه محمد بن اسماعیل التمیمی این حکایت را در شرح حال مسلم ذکر کرده و گفته پاهایش و سایر اعضایش خشک شد.
📔کتاب العلم ، فیض مترجم، دکتر اسداللّه ناصحی، ص۱۸
✍ @hekayate_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#افرادیکهاذیتمیشوندنبینند
👈 #کلیپ عذاب قبر مرد گناهکار
وقتی مارهای خشمگین منتظر جنازه هستند تا به آن حمله ور شوند. سبحان الله...
✍ @hekayate_quran
🍃
پیامبر اڪرم (ص) فرمود:
من از جبرییل پرسیدم آیا بعد از من به زمین خواهی آمد ؟
گفت : بلی یا رسول الله
بعد از شما ۱۰ مرتبه به زمین نازل خواهم شد .... و ده گوهر از روی زمین خواهم برد ( به دلیل ڪفران مردم ).
✅پیغمبر فرمودند : آن گوهر ها چیست ؟
عرض ڪرد :
دفعه اول که نازل بشوم برڪت را خواهم برد .
دفعه دوم رحمت را .
دفعه سوم حیا را از چشم زنان .
دفعه چهارم حمیت و غیرت را از مردان.
دفعه پنجم عدالت را از دل سلاطین .
دفعه ششم صداقت و راستی را از دل رفیقان و دوستان .
دفعه هفتم مروت را از دل اغنیا .
دفعه هشتم صبر را از دل فقیران .
دفعه نهم حکمت را از دل حڪیمـــان.
دفعه دهم ایمان را از دل مومنین.
هر گاه خداوند غضب نماید،
عذابی بر ایشان نازل نڪند .
به جایش نرخ های آنان گران می شود
و عمرهای ایشان ڪوتاه می گردد
و تجارتشان سود نمی ڪنند
و میوه هایشان نیڪو نمی باشد
و نهر هایشان ڪم آب و باران از ایشان دریغ می گردد
و اشرار بر آنان مسلط می گردد.
✍ @hekayate_quran
خانه-جن-hekayate_quran(5).mp3
5.66M
🎧 #داستان صوتی
😱 (خانه جن 09)
✍ ناصر کبیرزاده
🎙 گوینده: محسن فاضلی
#داستان_صوتی_خانه_جن
قسمت ۹
با پارت های جالب بعدی همراه ما باشید😊
✍ @hekayate_quran
✍✍✍
⚜شرط بندگی⚜
خواجه اى غلامش را ميوه اى داد. غلام ميوه را گرفت و با رغبت تمام مى خورد. خواجه، خوردن غلام را مى ديد و پيش خود گفت: كاشكى نيمه اى از آن ميوه را خود مى خوردم. بدين رغبت و خوشى كه غلام ميوه را مى خورد، بايد كه شيرين و مرغوب باشد.
پس به غلام گفت: يك نيمه از آن به من ده كه بس خوش مى خورى.
غلام نيمه اى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار تلخ يافت. روى در هم كشيد و غلام را عتاب كرد كه چنين ميوه اى را بدين تلخى، چون خوش مى خورى؟!
غلام گفت: اى خواجه! بس ميوه ی شيرين كه از دست تو گرفته ام و خورده ام. اكنون كه ميوه اى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه روى در هم كشم و باز پس دهم كه شرط جوانمردى و بندگى اين نيست. صبر بر اين تلخى اندك، سپاس شيرينى هاى بسيارى است كه از تو ديده ام و خواهم ديد.
ای کاش که همه بنده های خدا چنین باشند.بنده حقیر که شرط بندگی را بجا نیاوردم.
✍ @hekayate_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رَبَّنَآ لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا
پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردى،
دلهاى مارا به باطل مایل مگردان
+حالا کـــه اومدی تو قلبم بزار قلبم
بــــرایِ خودت بمونه...
#دستمو_ول_نکن
#ال_عمران_۸
شبتون در پناه خدای مهربان💚🌹
#استوری
ೋღ ✍ @hekayate_quran
﷽
#پروفایل مهدوی
بهار بهانه است
خبر از آمدنت که باشد
درختان چاره ای جز
شکوفه زدن ندارند ...
🌸اللهُـمَّ عَجِّـل لِوَلِیِّکــ الــْفَرج🌸
روزتون زیبا و شاد💚🌹
✍ @hekayate_quran
✍
🍂🍃راضيم به رضای خدا🍃
💎 کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد.
همسایه ها به او گفتند:چه بد اقبالی!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
🔵روز بعد اسبش با دو اسب دیگر برگشت.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
🔴پسرش وقتی در حال تربیت اسبها بود افتاد و پایش شکست.
همسایه ها گفتند:چه اتفاق ناگواری!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
🔵فردای آن روز افراد دولتی برای سربازگیری به روستای آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
✍🏻 و این داستان ادامه دارد...
همانطور که زندگی ادامه دارد...
وخدا هيچگاه بنده اش را نمی آزارد...
كه او عاشق ترين معشوق است
ازصميم قلب ميگويم:
✨راضيم به رضای خدا✨
لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏
✍ @hekayate_quran
🌲👈زقوم
ایاتاکنون درخت زقوم رادیده اید
خداوندتبارک وتعالی درقران میفرمایدگل این درخت مانندسر شیطانهاست.سپاس پرودگاروستایش مخصوص اوست وصفش خیلی دقیق است.
این درخت درشمال شهرنجدعربستان میروید
✍ @hekayate_quran
✍✍✍
شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند،آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگوی است بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کَس کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت
با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟
تاجر گفت:
آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا…!
در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
آری،عزیزانم معامله با خدا ،قیاس نداره .
چه خوش گفت شاعر :
“تو نیکی کن و در دجله انداز
خداوند در بیابانت دهد باز"
✍ @hekayate_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عجایب خلقت👆
👈شکل های واقعا عجیب از کوه، دنیا، دریا، صخره... خیلی زیباست.
سبحانالله💚
✍ @hekayate_quran
.
✍دو قاتل ویک مقتول
روایت نموده اند که: روزی امام علی (علیه السلام) با جمعی از یاران خود، از کنار خرابه ای می گذشتند. ناگهان مردی در حالی که کاردی در دست داشت و دست های او آغشته به خون بود از خرابه بیرون آمد. همراهان امام آن مرد را دستگیر نمودند و وقتی به خرابه رفتند با جسد مردی به تازگی کشته شده بود، رو به رو شدند. یاران امام به حضرت عرض کردند: یا امیر المؤمنین! این مرد قاتل است و باید قصاص شود. امام از مرد پرسید: در این باره چه می گویی؟ چه کسی او را کشته است؟ مرد گفت: یا امیر المؤمنین! من او را کشتم. حضرت فرمود: چرا او را کشتی؟ مرد در حالی که این پا و آن پا می کرد گفت: به علت کار خلافی که انجام داده بود. حضرت دستور داد که مقدمات قصاص قاتل فراهم شود. همین که قاتل را برای قصاص می بردند، ناگهان مردی شتابان آمد و در دست و پای جلاد افتاد و گفت: او را نکشید. او قاتل نیست. من قاتل آن مرد هستم و باید مرا قصاص کنید، نه او را. مردم آن مرد را پیش علی (علیه السلام) بردند. او نیز در حضور حضرت، اقرار کرد که خودش آن مرد را کشته است. حضرت، مرد اول را که قرار بود قصاص شود به حضور طلبید و از او پرسید: تو که قاتل نبودی، چرا اقرار به قتل کردی؟ مرد گفت: یا امیر المؤمنین! من در حالی از خرابه بیرون آمدم که کاردی در دست داشته و دستهایم آغشته به خون بود و اگر می خواستم انکار کنم، هیچ کس از من قبول نمی کرد، سپس عین ماجرا را توضیح داد و گفت: من در حال ذبح گوسفندی در خانه ام بودم ناگهان صدای ناله و در خواست کمک شنیدم با همان کاردی که گوسفند را ذبح کرده بودم و بادست های خون آلود، به کمک او رفتم که قاتل با دیدن من فرار کرد و با همان حال از خرابه بیرون آمدم و با آن نشانه ها، دیگر هیچ کس حرف مرا قبول و باور نمی کرد. و من برای این که مورد ضرب و شتم مردم قرار نگیرم مجبور به اقرار شدم. امام علی (علیه السلام) پس از شنیدن این ماجرا، به یاران خود رو کرد و فرمود: حکم این مسأله چیست؟ یاران امام عرض کردند: نفر اول را آزاد کنید و دومی را قصاص نمایید. امام (علیه السلام) فرمود: این حکم بر خلاف حقیقت است. آنگاه به آن فرمود: این دو نفر را به نزد فرزندم حسن (علیه السلام) ببرید و حکم مسأله را از او بپرسید. یاران حضرت آن دو را به نزد امام حسن (علیه السلام) برده و ماجرا را برای حضرتش نقل نمودند. امام حسن (علیه السلام) فرمود: به امیر المؤمنین (علیه السلام) بگویید که اگر این مرد دوم ( قاتل واقعی) کسی را کشته، در عوض کسی دیگر (مرد اول) را احیا نموده و از مرگ رهایی بخشیده است. و خداوند می فرماید: و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا**مائده 32، ترجمه: (مقرر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان ها را کشته) و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. * بنابراین نباید مرد دوم را قصاص نمودتوضیح: اکثر فقها حکم فوق را پذیرفته و بدان فتوی داده اند به شرط آن که آن دو فرد با یکدیگر همدستی و تبانی (ساخت و پاخت) نکرده باشند. *. یاران امام علی (علیه السلام) جریان قضاوت امام حسن (علیه السلام) را به اطلاع حضرت علی (علیه السلام) رسانیدند. امام علی (علیه السلام) پس از شنیدن پاسخ فرزندش امام حسن (علیه السلام)، به عنوان تأیید و تنفیذ حکم صادره این آیه را تلاوت فرمود: ذریه بعضها من بعضآل عمران/ 34، ترجمه: آنها فزندان (و دودمانی) بودند که از نظر پاکی و تقوا و فضیلت) بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند. *. آنگاه حضرت دستور آزادی آن دو نفر را صادر فرمود و مقرر فرمود تا دیه مقتول را از بیت المال پرداخت کنندر.ک: ماهنامه بشارت، سال چهارم، شماره 22 (فروردین و اردیبهشت 1380) صفحه 47 46. (با تصرف) بر اساس نوشتاری از برادر شهاب کاظمی))، به نقل از: وسایل الشیعه 19/ 107، کتاب القصاص، ابواب دعوی القتل و ما یثبت به ح 1، تفسیر گازر 2/ 359. جواهر الکلام 42/ 207 296. ***.
✍ @hekayate_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عجایب
🌐 اتفاق نادر پزشکی
زایمان دختر ۹ ساله در یکی از بیمارستان های ایران
👈اخرالزمان😳
✍ @hekayate_quran
🌺🍃 هفت سین قرآنی 🍃🌺
جهت سلامتی روحی وجسمی در طول سال در نوروز هفت ایه کلام الله را که با سلام شروع میشوند با جوهر روحانی در کاسه چینی ساده (بهترنو باشد بدون نقش ونگار) نوشته (با قلم نی یا خلال و....) اگر مقدور نبود در کاغذ بیخط با جوهر روحانی نوشته شسته و اهل خانواده از ان اب بخورند ان شاءالله در طی سال از سلامت برخوردار شوند.
هفت سلام قرآن را که به شرح زیر است را:
-1سوره رعد آیه 24 :
سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار
2-سوره یس آیه 58 :
سلام قولا من رب رحیم
3-سوره صافات آیه 79 :
سلام علی نوح فی العالمین
-4 سوره صافات آیه 109 :
سلام علی ابراهیم
5-سوره صافات آیه 120 :
سلام علی موسی و هارون
-6سوره صافات آیه 130 :
سلام علی آل یاسین
7-سوره قدر آیه 5 :
سلام هی حتی مطلع الفجر
••✾🌻🍂🌻✾••
برای همه بفرستید ♡🙏
✍ @hekayate_quran
✍✍✍
#تلنگر
🌸🌿از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت
خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن
و از من بخواه تا به تو بدهم
🦋با خود فکر کرد و فکر کرد
اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم
خداوند به او داد
اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم
خداوند به او داد
اگر ... اگر ....
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود
😢از خدا پرسید حالا همه چیز دارم
اما باز هم خوشبختی را نیافتم
خداوند گفت باز هم بخواه
گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم
گفت بخواه که به عشق من همه را دوست بداری
بخواه که دیگران را به یاد من کمک کنی
بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی
و او دوست داشت و کمک کرد
و لبخند خداوند را دید
رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست
در نگاه و لبخند تو😍😍
✍ @hekayate_quran
✍امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:
(روز قيامت) زن زيبا را كه به خاطر زيبايي اش در فتنه افتاده است، و فريب زيبائي اش را خورده (و به بي حجابي و بي عفتي و گناه آلوده شده)، براي حساب مي آورند. پس به خدا مي گويد، خدايا، تو خود مرا زيبا خلق كردي و به سبب آن در فتنه افتادم.
پس حضرت مريم - سلام الله عليها - را حاضر مي كنند و ندا داده مي شود: آيا تو زيباتري يا مريم؟ ما او را در نهايت زيبائي آفريديم، امّا او گناه نكرد ...
📚کافی ج۸ ص۲۲۸
✍ @hekayate_quran
.
✍همنشین حضرت داوود(ع)
حضرت داوود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! همنشین مرا در بهشت به من معرفی کن و نشان بده. خداوند فرمود: مَتّی (پدر حضرت یونس) همنشین تو در بهشت است. داوود اجازه خواست به دیدار متّی برود، خداوند به او اجازه داد. او با فرزندش سلیمان به محل زندگی متی آمدند. خانه ای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده بود. پرسیدند: متی کجا است؟ گفتند: در بازار است. هر دو به بازار آمدند و از محل او پرسیدند. در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است. به سراغ او رفتند. عده ای گفتند: ما هم منتظر او هستیم. داوود و سلیمان به انتظار دیدار و نشستند و او در حالی که پشته ای از هیزم بر سر داشت. مردم به احترام او برخاستند و پشته را از سر او بر زمین نهادند. متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت: چه کسی جنس حلالی را با پول حلال می خرد؟ یکی از حاضران هیزم را خرید. داوود و سلیمان به او سلام کردند. متی آن ها را به منزل خود دعوت کرد و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد، سپس آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود، آن گاه آتش افروخت و مشغول پختن نان شد. در آن حال با داوود و سلیمان به گفت و گو پرداخت تا نان پخته شد. مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت و کمی نمک بر آن پاشید و ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد و دو زانو نشست و همگی مشغول خوردن آن شدند. متی لقمه ای برداشت، وقتی خواست آن را در دهان بگذارد گفت: بسم الله و هنگامی که خواست ببلعد گفت: اَلْحَمْدُلِلَّه و این عمل را در لقمه های بعدی نیز تکرار کرد، آن گاه با نام خدا کمی آب میل کرد و هنگامی که خواست آب را بر زمین بگذارد، خدا را ستود و گفت: الهی! چه کسی را مانند من نعمت بخشیدی و درباره اش احسان نمودی؟ چشم بینا، گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردی و نیرو دادی تا توانستم نزد درختی آن را نه، کاشته ام و نه در حفظ آن کوشش نموده ام بروم و آن را وسیله روزی من قرار دادی و کسی را فرستادی که آن را از من خرید و با پول آن، گندمی خریدم که آن را نکاشته بودم و آتش را مسخرم ساختی تا با آن نان بپزم و با میل و رغبت آن را بخورم تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا! تو را سپاسگزارم. پس از آن، مدتی گریست. در این موقع داوود به فرزندش سلیمان فرمود: فرزندم! بلند شو برویم، من هرگز بنده ای مانند این شخص ندیده بودم که نسبت به پروردگار سپاسگزارتر و حق شناس تر باشد. داستان های بحار، ج 4، ص 214 -218 ✍
✍ @hekayate_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عجایب خلقت
متولد شدن نوزاد ۸۰ ساله انسان در هند !
نوزادی که در زمان تولد هشتاد سال دارد !
اللهاکبر💚
✍ @hekayate_quran
👌#بسیار_زیبا
⚜کوری در محشر⚜
یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است
به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد .
ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است .
📔داستانهاي شگفت/ بقلم عبدالحسين دستغيب.ص: 292
✍ @hekayate_quran