eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.8هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
👥دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنهاازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصفمی كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌ "درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند. " بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌ "درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود." بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند. يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند. دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند. آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند. حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟ 📚 بحار اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
در زمـان پیغمبر اکرم (ص ), طفلی بسیار خرما می خورد . هر چه اورا نصیحت می کردند که زیاد خوردن خرما ضرر دارد, فایده نداشت . مادرش تصمیم گرفت او را به نزد پیغمبر(ص ) بیاورد تا او را نصیحت کند . وقتی او را به حضور پیغمبر آورد, از پیغمبر خواست تا به طفل بفرماید که خرما نخورد, اما آن حضرت فرمود : امروز بروید و او رافردا دوباره بیاورید . روز دیگر زن به فرزندش خدمت پیغمبر(ص ) حاضر شد . حضرت به کودک فرمود که خرما نـخورد . در این هنگام زن , که نتوانست کنجکاوی و تعجب خود را مخفی کند, از ایشان سؤال کرد : یارسول اللّه , چرا دیروز به او نفرمودید خرما نخورد ؟حضرت فرمود : دیروز وقتی این کودک را حاضر کردید, خودم خرما خورده بودم و اگر او را نصیحت می کردم , تاثیری نداشت . امـام صـادق (ع ) فـرمود : به راستی هنگامی که عالم به علم خودعمل نکرد, موعظه او در دل های مردم اثر نمی کند, همان طور که باران از روی سنگ صاف می لغزد و در آن نفوذ نمی کند 📚حمیری قمی , عبداللّه بن جعفر : قرب الاسناد, مکتبة النینوی الحدیثه اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔘 داستان کوتاه روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد ! فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گوید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم ، موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و...کنار گذاشت . ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد . شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی . سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با موسی همنشین شوی ! " چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با موسی ! موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : اگر به عدد ریگ‌های بیابان به مادرت خدمت کنی معادل یک روز زحمات او را جبران نکرده‌ای! 📕مستدرک الوسائل جلد ۱۵ صفحه ۲۰۳ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای قدرت خدا هیچ حد و مرز و محدودیتی وجود نداره .. پس بی حد و مرز آرزو کن!🤍 🌓🪐 ۰ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✅ رمز موفقیت، شروع کردن است. موفقیت ها با تصمیم ها شروع میشوند زیرا تا تصمیمی اتخاذ نشود، تغییری در زندگی رخ نمی دهد. تصمیم بگیرید تا آینده ای را خلق کنید که دیگر هیچ شباهتی به گذشته ی ناکام شما نداشته باشد و بدانید که : فاصله ی نداشتن و داشتن، فقط یک خواستن است، پس "بخواه" سلام صبح بخیر 🔥 الهی به امید تو 💪 حال عالی 🤩 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲دعای مادر رو دست کم نگیرید ...! 💠ماجرای دعا مادر حضرت موسی(ع) پدر و مادرت را نگاه کن. نگاه کردن به جمال مادرت خودش عبادته فرمان مادر را ببر، ببین که چه بر سر تو خواهد آمد. هرچه مادرت سخت گیر تر باشد فرمانش را ببر ... اگر مادرت تند باشد فرمان بردن از او اثرش بیشتر است. فرمان مادر ِ خوش اخلاق را که همه می برند. اگر به غریبه هم بگوید اینجا بیا، خواهد گفت خانم چه می گویید، چشم. کارش را رها می کند و بار او را بر میدارد و یا راه او را باز می کند. اگر مادر و پدر تندی دارید تا فرمان او را بردید آن وقت می فهمید چه کرده اید. خداوند متعال نشانت خواهد داد که ببین چه کرده ای، کار بزرگان را انجام دادی، با ما رفیق و انیس و مونس شدی ... "حاج محمد اسماعیل دولابی" •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
💎داستان کوتاه💎 💎فقیر مردی با پسر جوانش به روستای نزدیک روستای خود برای عروسی دعوت شده بودند. مرد برای هدیه عروسی دو عدد عود خریده بود که چون آنجا رسیدند دَر خانه عروس روشن کنند و فضای خانه خوشبو سازند. 🪨🌧 نزدیک روستا باران تندی گرفت و پدر و پسر در زیر صخره ای پناه گرفتند. چون باران تمام شد به راه افتادند در حالی که روشنایی منازل روستا پیدا بود. پدر گفت: پسرم در نزدیکی روستا چاله ای است که در زمان بارندگی پر می شود و از شانس نامساعد ما چون راه را می شناختیم، چراغی با خود نیاوردیم. 🔥🪄پدر، پسر را گفت کبریت را در آور و یکی از عودها برای روشنایی راهمان و نیفتادن‌مان در آن چاله در مسیر راه بیفروز. پسر را غمی گرفت و گفت: پدر عود را برای دودش خواهند نه فروختن و نورش!! اگر چنین کنیم با دست خالی که می رویم، آبروی خود در عروسی چه کنیم؟ پدر گفت: پسرم من نیز همین می دانم ولی بین حفظ خودمان و حفظ آبرویمان باید یکی را انتخاب کنیم. زندگی انتخاب است بین چیزهایی که دوست نداریم نه خواستن. ☑️ این مَثل برای آن آوردم بسیاری از ما برای زنده ماندن دیگران خودکشی می کنیم ولی از آن غافلیم. لباس گران قیمت، ماشین و خانه مجلل به فرض می خریم تا دیگران از تماشای دارایی ما بیش از ما لذت ببرند و خود را زیر قرض آن هلاک‌ می کنیم. 🟢امام صادق علیه السلام فرمودند: بدبخت کسی است که برای لذت نفس خود، معصیت الهی کند و از او بدبخت تر کسی است که برای لذتِ دیگران نافرمانی و معصیتِ خدا را نماید. 🔥و مولای متقیان می فرمایند: عذابی که فرجام آن بهشت باشد بهتر از لذتی است که فرجام آن آتش است. 💎💎 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا همین جاست، نیازی به سفر نیست خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند خدا در دستان مَردیست که نابینایی را از خیابان رد می کند خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد خدا در جمله ی عجب شانسی آوردماست...! خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو! خدا کنارساعت کوک شده ی توست که می گذارد ۵ دقیقه بیشتر بخوابی! از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی از تولدت تا آن روبان مشکی، چقدر خدا را دیدی...؟! خدا را هفت بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی؟ خدا همین جاست خدا زبان مادری تو را می فهمد خدایا دوستت دارم و دوستانم را به تو میسپارم که لحظه ای غم نبینند... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi