eitaa logo
حکایات منبــر
368 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۶ ✅ داستان دادن سرمایه ای از امام صادق(ع) عائله ی امام صادق و هزینه ی زندگی آن حضرت زیاد شده بود؛ امام به فكر افتاد كه از طریق كسب و تجارت عایداتی به دست آورد تا جواب مخارج خانه را بدهد. هزار دینار سرمایه فراهم كرد و به غلام خویش كه «مصادف» نام داشت فرمود:«این هزار دینار را بگیر و آماده ی تجارت و مسافرت به مصر باش». @hekayatemenbari مصادف رفت و با آن پول از نوع متاعی كه معمولاً به مصر حمل می شد خرید و با كاروانی از تجار كه همه از همان نوع متاع حمل كرده بودند به طرف مصر حركت كرد. همین‌كه نزدیك مصر رسیدند، قافله ی دیگری از تجار كه از مصر خارج شده بود به آنها برخورد. اوضاع و احوال را از یكدیگر پرسیدند. ضمن گفتگوها معلوم شد كه اخیرا متاعی كه مصادف و رفقایش حمل می كنند بازار خوبی پیدا كرده و كمیاب شده است. @hekayatemenbari صاحبان متاع از بخت نیك خود بسیار خوشحال شدند، و اتفاقا آن متاع از چیزهایی بود كه مورد احتیاج عموم بود و مردم ناچار بودند به هر قیمت هست آن را خریداری كنند. صاحبان متاع بعد از شنیدن این خبر مسرت بخش با یكدیگر هم عهد شدند كه به سودی كمتر از صددرصد نفروشند. رفتند و وارد مصر شدند. مطلب همان طور بود كه اطلاع یافته بودند. طبق عهدی كه با هم بسته بودند بازار سیاه به وجود آوردند و به كمتر از دو برابر قیمتی كه برای خود آنها تمام شده بود نفروختند. مصادف با هزار دینار سود خالص به مدینه برگشت. خوشوقت و خوشحال به حضور امام صادق(ع)رفت و دو كیسه كه هر كدام هزار دینار داشت جلو امام گذاشت. @hekayatemenbari -امام پرسید: «اینها چیست؟ » -گفت: «یكی از این دو كیسه سرمایه ای است كه شما به من دادید، و دیگری كه مساوی اصل سرمایه است سود خالصی است كه به دست آمده.» -امام: سود زیادی است، بگو ببینم چطور شد كه شما توانستید این قدر سود ببرید؟! - مصادف گفت: قضیه از این قرار است كه در نزدیك مصر اطلاع یافتیم كه مال التجاره‌ی ما در آنجا كمیاب شده. هم قسم شدیم كه به كمتر از صد درصد سود خالص نفروشیم، و همین كار را كردیم!. امام صادق فرمودند: سبحان اللّه! شما همچو كاری كردید؟! قسم خوردید كه در میان مردمی مسلمان بازار سیاه درست كنید؟! قسم خوردید كه به كمتر از سود خالصِ مساوی اصل سرمایه نفروشید؟! نه، همچین تجارت و سودی را من هرگز نمی خواهم. سپس امام یكی از دو كیسه را برداشت و فرمود: «این سرمایه‌ی من» و به آن یكی دیگر دست نزد و فرمود: «من به آن كاری ندارم.». آنگاه فرمود: «ای مصادف! شمشیر زدن از كسب حلال آسانتر است.»  📚مجموعه آثار شهید مطهری؛ج18؛ ص 263 ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
۲۱ ۲۹ ✅داستان امام زمان و آهنگر و قفل پیرزن عالمی، سالها در آرزوی دیدن امام زمان علیه السلام بود و از اینکه توفیق پیدا نمی کرد امام را ببیند، رنج می برد. مدّت ها ریاضت کشید؛ شبها بیدار می ماند و دعا و راز و نیاز می کرد. معروف است، هرکس بدون وقفه، 40 شبِ چهارشنبه به مسجد سهله (کوفه) برود و نماز مغرب و عشاء خود را آنجا بخواند، سعادت تشرّف به محضر امام زمان علیه السلام را خواهد یافت. این مرد دانشمند مدّت ها این کار را هم کرد، ولی باز هم اثری ندید. تا اینکه روزی، به او الهام شد: «الان حضرت بقیة الله علیه السلام ،در بازار آهنگران، در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است؛ اگر می خواهی او را ببینی، به آنجا برو!» او حرکت کرد، و وقتی به آن مغازه رسید، دید حضرت مهدی علیه السلام آن جا نشسته و با آن پیرمرد گرم گفت و گو هستند. @hekayatemenbari آن عالم نقل میکند که به امام علیه السلام سلام دادم؛ حضرت جواب سلامم را داد و به من اشاره کرد که اکنون ساکت باش و تماشا کن! در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا به دست و با قد خمیده وارد مغازه شد، و قفلی را نشان داد و گفت: آیا ممکن است برای رضای خدا، این قفل را 3 ریال از من بخرید؟ من به این 3 ریال پول احتیاج دارم. پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است. گفت: «مادر، چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل تو اکنون 8 ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم سود کنم، به 7 ریال می خرم.  زیرا در این معامله، بیش از 1 ریال سود بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من 7 ریال می خرم، و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن 8 ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، 1 ریال ارزان تر خریداری می کنم.» پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را 3 ریال از من نخرید؛ تو اکنون میخواهی 7 ریال از من بخری..؟! به هرحال پیرمرد قفل ساز، 7 ریال به آن زن داد و قفل را خرید. @hekayatemenbari وقتی پیرزن رفت، امام زمان علیه السلام خطاب به من فرمودند: «مشاهده کردی؟! این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم. ریاضت و سیر و سلوک لازم نیست.  مسلمانی را در عمل نشان دهید تا من شما را یاری کنم. از بین همه افراد این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردم چون او دین دارد و خدا را می شناسد. از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای 3 ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی 3 ریال از او بخرد درحالی که این پیرمرد به 7 ریال خرید. به خاطر همین انسانیت و انصافِ این پیرمرد، هر هفته به سراغش می آیم و با هم گفت و گو می کنیم.» 📚عنایات حضرت مهدی علیه السلام به علما و طلاب؛محمدرضا باقی‌اصفهانی ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57