#برگی_از_خاطرات_شهدا 🌹
🔅شهید عارف کاید خورده🔅
◽️میگفت: هرکسی که شهید نمیشود و همین جوری انتخابنمیشود و باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی.
◽️در حقیقت باید چیزی که خدا میخواهد، بـاشی و مـردمی و اهـل بیـتی بـاشی تـاپذیرفته بشوی، اواخر عمرش شوق زیادی برای شهادت داشت، بهترین برنامهریزیها را برای زندگی از آقاعارف میدیدم و با وجود این شوق شهادت طوری زندگی میکرد که انگار ۱۵۰ سال عمر خواهد کرد.
📚 به روایت مادر شهید
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید حمید سیاهکالی مرادی🔅
♦️ یه روز هوا خیلی سرد بود🌧وکمی بارانی☔️وحمید آقا با موتور🏍اومد ومنو سوار کرد وموقع پیادشدن من شروع کرد از معذرت خواهی🙏که ببخشید یخ زدی هواسردبود وازین حرفها گفتم بابا بزرگواری کردی منو رسوندی به جای اینکه من ازت😕 ممنون باشم وتشکر کنم تو داری معذرت خواهی میکنی؟!😐😊
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا 🌹
🔅شهید محمد ابراهیم همت🔅
✅ خاضعانه
✍نصف شب از شناسایی برگشته بود.وقتی دید بچه ها تو چادر خوابن بیرون چادر خوابید.
بسیجی اومده بود نگهبان بعدی رو صدا بزنه زین الدین رو نشناخت. شروع کرد با قنداق اسلحه به پهلوش زد.
هی ام میگفت پاشو نوبت پستته بالاخره مهدی اسلحه رو ازش میگیره میره سر پست و تا صبح نگهبانی میده.
صبح زود نگهبان پست بعدی به بسیجی میگه:
چرا دیشب منو صدا نزدی؟
اونم میگه پس دیشبی که صدا کردم کی بوده؟
ته توی قضیه رو که در میاره میفهمه
دیشب فرمانده لشکر رو فرستاده سرپست.😅😅
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید مسلم خیزاب🔅
♦️همیشه ذکر یازهـرا سلام الله علیها
بر لب داشت و می گفت
دوست دارم هنگام شهادتم
نشانه ای از حضرت زهرا(س)
در بدن داشته باشم .
#وای_مادرم🖤
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید سید کمال فاضلی🔅
♦️ از بس حضرت زهرایے بود
در عملیات خیبـر
اسم گردانش را عوض کرد
گذاشت " یازهرا (س) ”
در والفجر۸ شهیـد که شد
ایّام فاطمیـه بود ...
ترکش خورده بود بہ پهلویش ...
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید مهدی باکری🔅
♦️ بهمون گفت: من تندتر میرم، شما پشت سرم بیاین تعجب کرده بودیم سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد غروب نشده، رسیدیم گیلان غرب جلوی مسجدی ایستاد ما هم پشت سرش نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون
◽️داشتیم تند تند پوتینهامون رو میبستیم که زود راه بیفتیم، گفت: کجا با این عجله؟میخواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید وحید زمانی نیا🔅
♦️ «وحید خیلی مردمدار بود. اهل کار خیر بود اما پنهانی. همیشه میگفت برای کار خیر همین که خدا بداند کافی است و نیازی نیست بنده اش چیزی بداند. شخصیتش طوری بود که اگر میفهمید کسی گرفتار است از هیچ کمکی دریغ نمیکرد».
می گفت اگر حاج قاسم اجازه بدهد می خواهم به کربلا بروم. اما قسمت این بود که وحید روی دستان مردم کربلایی شود.
وحید از محافظان حاج قاسم بود. «بیخود نبود که حاجی، وحید را انتخاب کرد. وحید از همه نظر نمونه و بسیار به حاج قاسم نزدیک بود. هر جا که حاج قاسم حضور داشت وحید هم همانجا بود».
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید ابراهیم هادی🔅
♦️خیلی از دوستانش میگفتند ما که نمیتوانستیم مثل او باشیم بارها عصبانی شدیم و کارهایی کردیم که بعدا پشیمان شدیم.
♦️اما ابراهیم از توی کوچه رد میشد بچهها داشتند فوتبال بازی میکردند یکی توپ را شوت کرد و محکوم به صورت ابراهیم خورد و صورتش سرخ شد.
♦️کمی نشست بچه ها از ترس فرار کردند ابراهیم دست کرد داخل کیف دستیاش مقداری خوراکی بیرون آورد و گفت کجا رفتید؟ بیایید براتون خوراکی آوردم و بعد خوراکیها رو گذاشت کنار دروازه و رفت. او مصداق آیه ۹۶ سوره مومنون بود.
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید روح الله قربانی🔅
♦️ وقتی حضرت آقا سخنرانی داشتند «روح الله» مقید بود که حتما سخنان ایشان را گوش کند.
♦️بعد از خبر ۲۱ که تلویزیون سخنرانی کامل ایشان را پخش میکرد «روح الله» صدای تلویزیون را زیاد میکرد. میرفت جلوی تلویزیون مینشست و با دقت به حرفهای رهبر گوش میداد.
♦️سخنرانی که تمام میشد میگفت:
اگه همه به حرفهای آقا گوش کنن همه چیز درست میشه. ولی حیف که بعضیا اصلا تو باغ نیستن!!
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید عبدالله باقری
♦️ يه روز منتظرش بودم بياد دنبالم
از زمان قرارى كه با هم داشتيم گذشت نگران شدم بهش زنگ زدم گفتم:
" عبدالله كجايى؟ "🤔
گفت:
" نزديكم "
🍃ازش آدرس دقيق خواستم كه كجاست. گفت:
" اول خيابون شما هستم. "
🍃صداى يه زن رو پشت گوشى شنيدم كه داشت دعاش ميكرد. گفتم:
" عبدالله چيكار دارى ميكنى؟😐 "
حرف رو عوض كرد. گفت:
" الان ميام. "🚶♂
🍃بهش اصرار كردم چيزى نگفت. از اونجايى كه خيلى دلسوز بود حدس زدم به دو نفرى كه غالباً سر خيابون تَكَديگرى ميكنن داره كمك ميكنه. گفتم:
" نه عبدالله لزومى نداره بهشون چيزى بدى. "🙄
🍃ولى كار از كار گذشته بود داداشمون حدود يك ميليون ونیم بهشون پول داده بود. خيلى خوش قلب بود و مزد دل گندگيش رو از خدا گرفت.❤️
#دلتنگ_شهادت
._._._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهیدروحاللهقربانی🔅
♦️ زینب عادت داشت گلهایے را که روحالله برایش میخرید پرپر میکرد و
لایِ کتاب خشک میکرد در یکی از نبودنهایِ روحالله وقتی دݪ تنگش شده بود رویِ یکی از گلبرگها نوشت: "آن چنان مهر توام در دݪ و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دݪ و از جان نرود"
این گلبرگ را خودش نوشته بود..
◽️اما جریان گلبرگ دوم را نمیدانست
وقتی آن را برگرداند دستخط روحالله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود:
عشقِ من دلتنگ نباش..💛🍃
📚 بهنقل از همسر شهید
._._._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید حمید رضا اسداللهی🔅
◽️حالا هم اینقدر دم از شهادت نزنید که مالِ این حرفا نیستید، بگید اگه شهید شدید چی به منمیرسه..؟!
◽️حمید گفت: مصطفی جان! هرچی دارم مالِ تو، گفتم: نه اون چیزی که برات باارزشه رو بگو،
◽️گفت: من یه چفیه دارم که برام خیلی باارزشه، گفتم: چی؟! یهچفیه؟! قرآن و پول و این همه چیز باارزش داری...
◽️اون وقت یه چفیه؟! گفت: این چفیه از همه چیز برام مهمتره از دستِ آقا گرفتمش.
._._._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀