یلدای فراموشی
خریدها را روی کابینت آشپزخانه میگذارم. به گمان اینکه خواب است، آرام وارد اتاقش می شوم؛ اما کنار تختش جانماز پهن کرده و چادرش را زیر چانه گره زده، مشغول خواندن نماز است. انگار فقط همین یک کار را به یاد دارد.
زنگ آیفون به صدا درمی آید و مهری هم از راه میرسد. کرسی را وسط سالن میگذاریم، لحاف بزرگ را از کمد بیرون می آوریم، میوه ها را در دیس می چینیم، انار ها را دانه دانه میکنیم، آجیل ها را در کاسه بزرگ میریزیم، هندوانه را قاچ میزنیم.
میز چای گوشهی سالن و چای تازه دم عطرآگین شده با گل محمدی آماده میکنیم.
همه چیز مهیا می شود؛ درست مثل چند سال قبل ....
مهمانهای مادر از راه میرسند. درست است که او شب یلدا و مهمانی هایش را، بلندای این شب را و رسم و رسوماتش را به یاد ندارد؛ اما برایمان دورهمی های خانه مادر دلچسبترین دورهمی های دنیاست.
✍مریم نوری امامزادهئی
#طلبه_نوشت
#یلدا
@helmin110