.
برادرم دباغ است اما کار هر روزه
او پاک کردن پوست #حیوانات از
مدفوع و کثافات است!
او به بوی بد عادت کرده و لایه های
مغزش پر از #بوی سرگین و مدفوع
است. کمی سرگین بد بوی سگی را
برداشت و در آستینش پنهان کرد⚠️
و با عجله به سمت بازار آمد!
مردم را کنار زد و کنار برادرش نشست
سرش را کنار گوش او آورد انگار که
میخواهد #راز ی را به او بگوید و با
زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع را جلوی بینی برادرش گرفت!
چند لحظه گذشت و مرد دباغ به
هوش آمد. مردم تعجب کردند و
گفتند: این مرد #جادوگر است⚠️
در گوش این مریض افسونی خواند
و او را درمان کرد... ☺️
میدونی میخوام چی بگم؟؟؟ 👇
( ادامه داستان رو فردا میگم🥰)
.