🍁
از حضرت علی (ع ) روایت است که
قرائت ده سوره مانعی برای ده حالت است :
۱ - قرائت سوره حمد ← مانع از خشم و غضب خداوند،
۲ - قرائت سوره یس ← مانع عطش روز محشر،
۳ - قرائت سوره دخان ← مانع از هول روز قیامت،
۴ - قرائت سوره واقعه ← مانع از فقر و پریشانی،
۵ - قرائت سوره ملک ← مانع عذاب،
۶ - قرائت سوره کوثر ← مانع از خصومت و تسلط دشمنان،
۷ - قرائت سوره کافرون ← مانع از کفر در حال مرگ،
۸ - قرائت سوره اخلاص ← مانع نفاق است،
۹ - قرائت سوره فلق ← مانع از حسد حاسدین،
۱۰ - قرائت سوره ناس ← مانع قروض و وسوسه شیطان می باشد.
@hemmat_channel
🌎
✨﷽✨
#نجات_از_فشار_قبر
🍃خواندن این دعا🍃
🔰رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«هر کس هر روز ده بار این دعا را بخواند حقتعالی چهار هزار گناه کبیره ی او را بیامرزد و او را از سکرات مرگ و فشار قبر و صد هزار هول قیامت نجات دهد و از شر شیطان و لشگریان او محفوظ ماند و قرضش ادا و غمش زایل گردد. »
«اَعدَدتُ لِکُلِّ هَولٍ لا اِلَه اِلاَّ اللهُ وَ لِکُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ مَاشاءاللهَ وَ لِکُلِّ نِعمَةٍ اَلحَمُدِللهِ وَ لِکُلِّ رخاءٍ الشُّکرُ ِللهِ وَ لِکُلِّ اُعجُوبَةٍ سُبحَانَ اللهِ وَ لِکُلِّ ذَنبٍ اَستَغِفُراللهَ وَ لِکُلِّ مُصِیبَةٍ اِنَّا ِللهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ رَاجِعُونَ وَ لِکُلِّ ضِیقٍ حَسبِیَ اللهُ وَ لِکُلِّ قَضَاءٍ وَ قَدَرٍ تَوَّکَلتُ عَلَی اللهِ وَ لِکُلِّ عَدُّوٍ اِعتَصَمتُ بِاللهِ وَ لِکُلِّ طاعَةٍ وَ مَعصِیَةٍ لا حَولَ وَ لاقُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ العَلِّی العَظِیم».
📗مفاتیح الجنان، دعای اهل قبور
╭┅─────┅╮
💠 @hemmat_channel 💠
╰┅─────┅╯
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 این قسمت دشت های سوخته فصل اول قسمت 2⃣1⃣ سینی
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
این قسمت دشت های سوخته
فصل اول
قسمت 3⃣1⃣
وژیلا حس کرد که راهی جز
برگشت به اتاق ندارد و
برگشت.😒😒
دوباره همان اتاق کوچک ونمور،😞
دوباره همان تنهایی ودوباره همان
فکر و فکر و مرور خاطرات
گذشته😔😔
باز هم اصفهان،باز هم چهار باغ،باز
هم نقش جهان،باز هم چهل
ستون،😔😔
باز هم سی وسه پل،باز هم زاینده
رود و باز هم ابراهیم😔😔
پر رنگ تر از همه وهر چیز .ابراهیم
و کردستان.ابراهیم وپاوه😔😒
ابراهیم و زخم هایی که در دل
داشت.و حرف هایی که فرصت
گفتن آن ها فراهم نبود.😒😞
بــــــــــخش 2⃣
با این که چند روزی بود حاج همت
و یارانش در مناطق جنوب
می چرخیدند و تجربه کسب
می کردند😊😊
اما هنوز هم جبهه ی جنوب برای
آن ها مرموز وناشناخته و
هیجان انگیز بود و این حس فقط
متعلق به حاج همت نبود😔😒😞
🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹
ادامه ی این داستان فردا در کانال
تخصصی شهید همت
🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 این قسمت دشت های سوخته فصل اول قسمت 3⃣1⃣ وژیل
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
این قسمت دشت های سوخته
فصل اول
قسمت3⃣1⃣
حاج احمد هم همین حس را داشت
محمود شهبازی ،عباس کریمی،سید
رضادستواره،علیرضاناهیدی،
مجتبی صالحی،اسماعیل
قهرمانی،جعفر جهروتی،و... همین
حس را داشتند.😔😔😞
محمود مرادی جانشین فرمانده
گردان ((انصار الرسول)) هم همین
عقیده را داشت که نوشت:😒😒
((وضعیت جنوب تجربه ی تازه ای
بود که در وهله ی نخست حس
کنجکاوی وسپس شیرینی و
حلاوت خاصی را در ما ایجاد
می کرد☺️☺️
پس از استقرار کامل کادر اصلی
تیپ،نیروهای بسیجی ورسمی
سپاه از تهران و سایر شهرها و
روستاهای کشور وارد دوکوهه
شدند.😊😊
حضور انبوه این نیروها به دلیل
تبلیغات و رسانه های گروهی بر
روی محور های جنوب صورت
می گرفت😊😊
در این میان من و دیگر نیروهایی
که از غرب امده بودیم مظلومیت
نیروهای مستقر در جبهه های غرب
را به خاطر می آوردیم.😔😔
ادامه ی این داستان فردا در کانال
تخصصی شهید همت
🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 این قسمت دشت های سوخته فصل اول قسمت3⃣1⃣ حاج ا
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
این قسمت دشت های سوخته
فصل اول
قسمت 5⃣1⃣
ابراهیم همت گرچه غرق در کارهای
سروسامان دادن و راه اندازی تیپ
۲۷ لشکر محمد رسول الله و غرق
در آشناشدن با منطقه جنوب و
محاسن و معایب جنگیدن در
دشت با نیروهای دشمن بود😔
اماحتی یک لحظه هم خیالش از
یاد همسرش ،تنهایے،غربت و
مشکلات زندگے اش،خالی و آسوده
نبود😒😒😒
هر جا مے رفت و هر کارے مے کرد
ژیلا هم با او بود.😔😒
با او راه مے رفت.با او حرف مے
زد،با او سرما و گرما را تجربه
مے ڪرد و با او به دفاع از
کشورش مے پرداخت.😔😔
ژیلا هم همین طور بود .توے
خواب،توی بیدارے، توے
کوچه،توے خیابان و هرجا ڪه
بود ،هرجا ڪه خیالش مے رفت ،با
ابراهیم بود.😔😒
با همسرش ڪه تازه یڪ ماه بود با
او عروسے کرده بود و هنوز
نتوانسته بود ،با آرامش،بدون
دغدغه ی خاطر و به دور از
اضطراب ڪنارش بنشیند،😔😒😞
نگاهش کند،دست هایش را بگیرد و
سر بگذارد روے شانه هایش و
خستگے اش را بگیرد😔😒😞
ادامہ دارد...
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
@Hemmat_channel
#خاطرات_شهدا🌷
📃خاطره ای از شهید عبدالمهدی کاظمی از زبان همسرشان
✨قبل از شهادتش #خواب ديدم كه رفتم حرم حضرت #زينب(س). تمام عكس شهدا را در حرم چسبانده بودند. خانمي آنجا بود كه #روبند داشت.
🍁از آن خانم پرسيدم كه اينها عكسهاي چه كساني هستند؟ ايشان گفت: عكس #شهداي_كربلا. بعد هم گفت: اينها بسيارعزيز هستند. در ميان عكسها تصوير #عبدالمهدي من هم بود.
🍃خيلي نگران شدم تا اينكه خبر #شهادت را به من دادند. عبدالمهدي در شب تاجگذاري امام زمان(عج) همان طور كه آيتالله #بهجت فرموده بودند به شهادت رسيد.
🌹29 دي ماه سال 1394 بود. عبدالمهدي با اصابت موشك #كورنت به آرزويش رسيد.
🌾وقتي خبر را شنيدم، بال بال ميزدم كه پيكرش را ببينم. آخر خيلي دلم برايش #تنگ شده بود. گفتم عبدالمهدي به حاجتت رسيدي. بعد از شهادتش #خواب ديدم كه پشت سر #امام_زمان(عج) ميرود و از اينكه در كنار امام حسين (ع) است، بسيار خوشحال بود.
☘ ميگفت من #زندهام فكر نكنيد كه مردهام هيچ وقت ناشكري نكنيد. هر مشكلي داشتيد من برايتان #حل ميكنم.
💫من و عبدالمهدي 9 سال با هم زندگي كرديم. ريحانه هفت ساله و فاطمه دو ساله يادگاريهاي شهيدم هستند.
⚡️ريحانه خيلي وابسته به پدرش بود. خيلي با پدرش حرف ميزد.
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌷
#شهید_مدافع_حرم
💟 @hemmat_channel
1_37179240.mp3
1.03M
🎵تفاوت دعای مؤدبانه و غیرمؤدبانه و اثر آن در استجابت دعا
🔻یک راه ساده برای رعایت ادب در دعا
#استاد_پناهیان
@hemmat_channel🍃🌸
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاران به جا مانده مراقب باشید
خون شهدا فرش ره ما نشود...
گزارش مستند تلویزیونی از نامه های رزمندگان و شهدا به خانواده هایشان که دارای هزاران پیام برای امروز ماست. 😭
@hemmat_channel
گفت: مامان جون! میری جبهه، کِی میآی؟ 😢
گفت: إنشاءاللّه شب عروسی دختر خاله میام!☺️
گفت: دختر خاله که تازه ۱۶ سالشه. کو تا عروسیش؟😞
رفت جبهه؛ دقیقاً ۱۱ سال بعد،
شب عروسی دختر خاله،
استخوانهای مفقودش اومد!😭😭😭
راوی: حاج حسین یکتا
@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 این قسمت دشت های سوخته فصل اول قسمت 5⃣1⃣ ابرا
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
این قسمت دشت های سوخته
فصل اول
قسمت 6⃣1⃣
ابراهیم مے آمد .مے گفت ،مے شنید
ومے رفت. ژیلا هر بار ڪہ ابراهیم
را مے دید ،هربار ڪه دلتنگے به او
فشار مے اورد سر بر شانہ ی او
مے گذاشت و گریہ مے ڪرد😔😭
چیزے نمے گفت .فقط گریہ
مے ڪرد نہ گلہ اے،نہ شڪایتے
ونہ هیچ حرف وحدیث
دیگرے.😞😔
ڪلام ڪم مے آورد هیچ حرفے
نمے توانست شوریدگے و
سرگشتگے اش را توصیف
ڪند.😔😭😒
فقط سڪوت مے ڪرد .فقط گریہ
مے کرد😔😭
چے شده ژیلا ؟؟😞😞😔
هیچے فقط دلم تنگ شده😔😒
ابراهیم هم نمے دانست چه
بگوید.حال او را مے فهمید اما
حرفے ڪہ بتواند ثقل شیدایے او را
تاب آورد و بیان ڪند .پیدا ڪند
😔😭
چہ عریان وشڪننده بودند
ڪلمات. چقدر تهے از معنا .ابراهیم
هم ناگزیر سڪوت مے ڪرد وفقط
به او ،بہ ژیلا نگاه مے ڪرد.😔😔
نگاهش مے ڪرد و چون چیز
دیگرے نمے توانست بگوید ناچار
مے پرسید :😔😒😞
((ناراحتے ،مے روم خط.))😒😢
ناراحتم؟؟ ((نہ .بہ گریہ هام نگاه
نڪن .ناراحت هم نشو و از
گریہ هام .اگر مے بینے ڪه دل تنگے
مے ڪنم فقط بہ خاطر این است
ڪہ رزمنده اے .😔😭
غیر از این بود .اصلا دلم برایت تنگ
نمے شد😞😞😔
ادامہ این داستان فردا در ڪانال
تخصصی شهید همت
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 این قسمت دشت های سوخته فصل اول قسمت 6⃣1⃣ ابرا
زندگینامہ شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
این قسمت دشت های سوخته
فصل اول
قسمت 7⃣1⃣
و ابراهیم لبخند بر لب سڪوت
مے ڪرد تاژیلا حرفش را ادامہ
دهد و ژیلا ادامہ مے داد:😔😔😞
همین رفتن های توست ڪہ باعث
مے شود من اینقدر بے قرارے
ڪنم😞😞
ژیلا همین قدر مے گفت و سڪوت
مے کرد . دلش نمے خواست از
دزفول بگوید و از احساس تنهایے
وحشتناڪے ڪہ در این خانہ بہ
جانش چنگ انداختہ بود😖😖
دلش نمے خواست بہ ابراهیم از
احساس مزاحمتے ڪہ در خانہ ی
مردم مے ڪرد ،چیزے بگوید.😔😭
ژیلا در آن جا اصلا آرام و قرار
نداشت .احساس مے کرد
نفس هایش را مے شمارند.😭😔
از نگاه آن ها ،از حرف هاے آن ها
مے گریخت اما بہ ڪجا؟؟😒😞
نہ راهے داشت و نہ جایے و نہ کسے
و نہ چاره اے .مے دید ڪہ ابراهیم
بہ شدت درگیر مشڪلات جبهہ
است و درگیر سروسامان دادن
. بسیجے ها و آماده ڪردن لشڪر
براے حملہ ای تازه و نمے خواست
در چنین شرایطی ،مشڪلے بر
مشڪلاتش بیفزاید. بلڪہ دلش
مے خواست همیشہ همراه و همگام
ابراهیم اش باشد و لاغیر...😔😞
حرفت را بہ من نمے زنے
ژیلا؟؟😒😒
چہ حرفے را؟؟
مے دانم چیزے در دلت هست ڪہ
بر زبان اش نمے آورے ، و این مرا
ناراحت و نگران مے ڪند.
درستہ؟؟😔😔😞
ادامہ ے این داستان فردا در ڪانال
تخصصے شهید همت
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامہ شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 این قسمت دشت های سوخته فصل اول قسمت 7⃣1⃣ و اب
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
این قسمت دشت های سوخته
فصل اول
قسمت 8⃣1⃣
ژیلا کمی تامل کرد ،بعد گفت:
راستش من اینجا راحت
نیستم،اذیت می شوم😔😔
ابراهیم،لحظه ای سکوت کرد ،و بعد
گفت:صبر کن ببینم این جا
می تونم کاری بکنم یا نه.😔😔
اگر نشد چی؟؟؟اگر نتوانستی کاری
بکنی چی؟؟😭😔😞
آن وقت برگرد برو اصفهان .😞😞
این جوری خیال من هم راحت تر
است. 😒😒
ماندن تو زیر این موشک باران
هیچ کمکی به من نمی کند جز این
که بیشتر نگرانم می کند😢😢
ژیلا اما این را نمی خواست.موشک
باران هرروز بود 😒😒😒
روزی چندین مرتبه و هر بار او هم
همراه در ودیوار می لرزید اما او
اینجا نیامده بود که برگرد😖😔😒
آمده بود که بماند .آمده بود که کنار
ابراهیم باشد اما بیشتر دلش
می خواست که هر روز همراه او به
جبهه برود همراه او تفنگ
بردارد،بدود،بجنگد و مثل سایر
رزمنده ها مستقیما درگیر جهاد
وشهادت باشد .😔😭😞
اما هربار که این حرف را به ابراهیم
می گفت ،ابراهیم او را از چنین
فکرهایی منصرف می کرد و
می گفت:مطمئن باش اگر امکانش
فراهم باشد که تو توی خط
باشی،توی خط مقدم باشی،خودم
تورا می برم😔😔😞😢😢
و او تا می آمد بگوید چرانیست؟؟
ابراهیم رفته بود😔😭😔
ادامه ی این داستان فردا در کانال
تخصصی شهید همت
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@Hemmat_channel