#مرد_تنها
در مدتی كه #همت در مدارس تدریس میكرد، فعالیت های سیاسی خود را نیز ادامه میداد☝️. این فعالیت ها عبارت بودند از: سخنرانی🎤، آگاهی اذهان دانشآموزان، معلمان و…
یكی از این سخنرانیها در دبیرستان «سپهر» انجام شد. #همت كه ترس در وجودش راهی نداشت🙂، در حیاط مدرسه سخنرانی تند و داغی ایراد كرد و این موجب شد تا كسانی كه پای صحبت او نشسته بودند، یكی یكی از ترس متفرق شوند😐🏃. تا اینكه #همت دید تنها مانده است👀. در همین وقت، متوجه شد اطراف مدرسه پر از مأمورین شاه است كه می خواهند بریزند و او را دستگیر كنند.👮♀
تا آن روز، به رغم تلاشهای پیگیر مأموران برای دستگیری او، به دام آنها نیفتاده بود✌️. اینبار هم با زیركی تمام سعی كرد تا از چنگالشان فرار كند. به همین خاطر، قبل از این كه مأموران حملهور شوند، به سرعت دوید و خود را به پشت درختان رساند و از مهلكه گریخت.👀🏃
مأموران پس از آنكه متوجه فرار او شدند، تعقیبش كردند ولی #همت بلافاصله از شهر خارج شد و به طرف یاسوج و شهرهای اطراف رفت.
در حدود بیست روز آفتابی نشد و مأموران ناامید، به خانه هجوم آوردند.😕 ولی چون نام #ابراهیم را نمیدانستند، به جای او برادرش را طلب كردند. وقتی «حبیبالله» روبهروی آنان قرار گرفت، دیدند كه باز هم نتوانستهاند به مقصود خود برسند و به این ترتیب، برای چندمین بار #حاجهمت از دست آنان گریخت.😊✌️
راوی :ولیالله همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝متن خاکریز خاطرات ۲۴ ✍️ نوجوانی که با خیلی از همسالانش فرق داشت #متن_خاطره : روزِ اولِ عید نور
.
👆خاکریز خاطرات ۲۵
🌸با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید
#آشتی #مهربانی #گذشت #صلح
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۵ 🌸با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید #آشتی #مهربانی #گذ
.
👆خاکریز خاطرات ۲۵
🌸با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید
#آشتی #مهربانی #گذشت #صلح
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۵ 🌸با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید #آشتی #مهربانی #گذ
.
📝متن خاکریز خاطرات ۲۵
✍ با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید
#متن_خاطره :
چند دقیقه بیشتر به اعزام نمونده بود که متوجه شدم نیست. رفتم دنبالش و دیدم داره با یکی از بچهها عکس می اندازه ... پرسیدم : این پسره کی بود که داشتی باهاش عکس می انداختی ، اونم الان که اتوبوس ها دارن میرن؟ گفت: یه چیزی گفتم ، فکر کردم شاید ناراحت شده باشه ، رفتم باهاش عکس انداختم تا از دلش در بیارم ...
📚منبع: کتاب آخرین امتحان ، صفحه 24
#آشتی #مهربانی #گذشت #صلح
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💠زندگی در وانت😳
🔰به او گفتم: کار درستی نیست🚫 دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشى، بیا #شهرضا یک خانه🏡 برایت بخرم.
🔰گفت: نه، حرف این چیزها را نزن⛔️، دنیا هیچ ارزشی #ندارد. شما هم غصه مرا نخور، خانه ی من #عقب ماشینم 🚘است، باور نمی کنی بیا ببین.
🔰همراهش رفتم در عقب #ماشین را باز کرد؛ 🔹سه تا کاسه، 🔸سه تا بشقاب،🔹 یک سفره پلاستیکی، 🔸دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر.
🔰گفت: این هم #خانه!! دنیـ🌍ـا را گذاشته ام برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای #خانه دارها....
راوی: مادر سردار شهید
#شهید_محمدابراهيم_همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
👌 داستان کوتاه پند آموز
💭 مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.
💭 پدر گفت: امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند.
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...!
💭 پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام میدهد.
٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!٭٭
-------------------------------------
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🖌کاش روزی...
بنویسند به بقیع،
یک فراخوان کمک،
طرح احداث ضریح،
🖌کاش روزی...
بنویسند به بقیع،
جایزه،
فرشچیان،
یک قطعه عقیق!
🖌کاش روزی...
بنویسند به بقیع،
کارگران مشغولند...
کار احداث ضریح
🖌کاش روزی...
بنویسند به بقیع،
چند روز مانده به اتمام ضریح،
🖌کاش روزی ...
بنویسند به بقیع،
مهدی فاطمه(عج) آید
به تماشای ضریح،
🖌کاش روزی...
بنویسند به بقیع،
عید امسال،
نماز
صحن عتیق،
🖌کاش روزی ...
بنویسند به بقیع،
فلش راهنما
مرقد زهرای(س) شفیع
#سالروز_تخریب_بقیع💔
٨ شوال سالروز تخریب بقیع بر شیعیان جهان تسلیت ◼️
ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🕊🕊
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 این قسمت دشت های سوخته فصل چهارم قسمت 5⃣8⃣
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت
💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷
این قسمت دشت های سوخته
فصل چهارم
قسمت 6⃣8⃣
-این خانم و این بچه ها را بعداز خدا می سپارم به دست شما. باید مثل چشم تان از آن ها مراقبت و پرستاری کنید. 👩👦👦
-چشم حاج آقا!خاطر جمع باشید.،ژیلا خانم از همین حالا میشود دختر خودم. شما خاطر جمع باشید.☺️
ژیلا و ابراهیم هردو خوشحال شدند. 😊😊
و ابراهیم که رفت،فاطمه خانم اوّل اتاق و آشپزخانه را مرتب کرد و بعد هم رفت سراغ عقرب ها.🦂
یک تکه لباس کهنه کف آشپزخانه سوزاند و دود راه انداخت🌫
طوری که ژیلا به سرفه کردن افتاد و گفت:
-چه کار داری میکنی فاطمه خانم؟!
و فاطمه خانم گفت:
-عقرب ها از این دود و دم می ترسند و فرار میکنند.همیشه باید همین جوری دود راه بیندازی تا آن ها بروند توی سوراخ هایشان و راحت بشوی.
ژیلا خوب به اطرافش نگاه کرد دید که عقرب در اطرافش نمی بیند.انگار فاطمه خانم دُرُست می گفت.عقرب ها رفته بودند.❌🦂
حالا دیگر ژیلا از تنهایی درآمده بود.فاطمه خانم شب اوّل پیش او خوابید.روز بعد،قبل از ظهر رفت سراغ خانه و زندگی خودش و سه،چهار ساعت بعد،تنگ غروب،در حالی که دو سه تا نان خریده بود،🍞
زیر سر و صدای موشک ها برگشت.🚀
ژیلا که از ترس موشک ها بچه را توی بغل خود فشار میداد،گفت:
-حالا چه کار می کنید فاطمه خانم؟
-شکر خدا.....
ژیلا از پاسخ فاطمه خانم تعجب کرد و به کنج دیوار آشپزخانه تکیه داد.چند لحظه بعد صدای انفجار مهیبی آمد و همزمان صدای شکسته شدن پنجره ها و خرد شدن شیشه ها بلند شد.
-یا حضرت عباس!
ادامه دارد.....
🌷🍀💐🌷🍀🌷🍀💐🍀💐🌷🍀
ادامه ی این داستان ان شاالله به زودی در کانال تخصصی شهید همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#عاشقانہ_شهدا
بندهای پوتینش👞 را که یک هوا گشادتر از پایش بود، با حوصله بست.
مهدی👦 را روی دستش نشاند وهمین طور که از پلهها میرفتیم گفت:
«بابایی! تو روز به روز تپلتر میشی.😍
فکر نمیکنی مادرت چطور میخواد بزرگت کنه؟»😉
بعد مهدی را محکم بوسید.😘
چنددقیقهای میشد که رفته بود.🚶
ولی هنوز ماشین🚗 راه نیافتاده بود.
دویدم طرف در که صدای ماشین سرجا میخکوبم کرد.😐
نمیخواستم باور کنم. بغضم را قورت دادم و توی دلم داد زدم:😢
اون قدر نماز میخونم و دعا میکنم🙏 تا دوباره برگردی.🚶
راوی:همسرشهید
#_محمد_ابراهیم_همت❤️
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝متن خاکریز خاطرات ۲۵ ✍ با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید #متن_خاطره :
.
👆خاکریز خاطرات ۲۶
🌸کاش ما نیز مانند شهیدباهنر ، اینگونه احترام پدرومادرمان را حفظ میکردیم
#حیا #ادب #احترام_به_والدین #شهیدباهنر
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۶ 🌸کاش ما نیز مانند شهیدباهنر ، اینگونه احترام پدرومادرمان را حفظ میکردیم #حیا
.
👆خاکریز خاطرات ۲۶
🌸کاش ما نیز مانند شهید باهنر ، اینگونه احترام پدرومادرمان را حفظ میکردیم
#حیا #ادب #احترام_به_والدین #شهیدباهنر
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۶ 🌸کاش ما نیز مانند شهید باهنر ، اینگونه احترام پدرومادرمان را حفظ میکردیم #حی
.
📝متن خاکریز خاطرات ۲۶
✍️ کاش ما نیز مانند شهیدباهنر ، اینگونه احترام پدرومادرمان را حفظ میکردیم
#متن_خاطره:
نشست کنارِ مادر. آرام و سر به زیر گفت: مادر! پارگیِ شلوارم خیلی زیاد شده ، تویِ مدرسه ...
لحظاتی مکث کرد و ادامه داد: اگه به بابا فشار نمیاد بگین یه شلوار برام بخره...
پدرش میگفت: محمدجواد خیلی محجوب بود، مواظب بود چیزی نخواهد که در توانمون نباشه...
🌷خاطره ای از روحانی شهید محمدجواد باهنر
📚منبع: کتاب هنرِ آسمان ، صفحه 11
#حیا #ادب #احترام_به_والدین #شهیدباهنر
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
یڪے از معجزات #شهیدهمت بعد از شهادتش👇
بعد شهادت💔 #ابراهیم
دم صبح نزدیک اذان گریه ام گرفت😢 به #ابراهیم گفتم بی معرفت!دست کم دو دقیقه بیا این بچه را نگه دار ساکتش کن!خوابم نبرد😣 مطمئنم ولی در حالتی بین خواب و بیداری دیدم #ابراهیم آمد😍 و بچه را از من گرفت دو سه بار دست کشید به سرش🙂 و...من به خودم آمدم دیدم بچه آرام خوابیده☺️ به خودم گفتم این حالت حتما از نشانه های قبل از مرگ بچه است😔. خیلی ترسیدم آفتاب که زد بی قرار و گریان😢 بلند شدم رفتم دکتر.دکتر گفت:این بچه که چیزیش نیست.حضورش را گاهے این طور حس مےکردیم.🙂
راوے:همســـرشهید
#محمدابراهیمهمت❤️
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💐پـــــروفایل مذهبے💐
دلم تنــگ است. براے یڪ دلتنگے از
جنس جاماندن😭ڪہ درمانش رسیدن
باشد.رسیدن به قافلہ یارانے سفرڪرده
😭من جامانده باید حسرت رفتن بکشم😭
آخر با ڪدوم لیاقتم😭😭
دلتنگتم حاجی😭😭
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝متن خاکریز خاطرات ۲۶ ✍️ کاش ما نیز مانند شهیدباهنر ، اینگونه احترام پدرومادرمان را حفظ میکردیم
.
👆خاکریز خاطرات ۲۷
🌸راهکارِ جالبِ #شهیدتهرانی_مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار
#توسل #حضرت_زهرا #اخلاص
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۷ 🌸راهکارِ جالبِ #شهیدتهرانی_مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار #توسل #حضرت
.
👆خاکریز خاطرات ۲۷
🌸راهکارِ جالبِ #شهیدتهرانی_مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار
#توسل #حضرت_زهرا #اخلاص
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۷ 🌸راهکارِ جالبِ #شهیدتهرانی_مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار #توسل #حضرت
.
📝متن خاکریز خاطرات ۲۷
✍️ راهکارِ جالبِ #شهیدتهرانی_مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار
#متن_خاطره:
برای یه کارِ بزرگ و سخت که توی فناوریاش مشکل داشتیم ، انتخاب شدم. حسن گفت: اگه میخوای در اینکار موفق باشی ، بچههای گروهات رو جمعکن، بعد دستاتون رو بهم بدید و همقسم بشین و بگین: خدایا! ما برای رضای تو اینکار رو میکنیم ، و همهی ثوابش رو تقدیم می کنیم به حضرت زهرا(س)...
بچهها خالصانه به حرفِ حسن عمل کردند ، و اتفاقاً در کوتاه ترین زمانِ ممکن که کسی فکرش رو نمی کرد ، کار انجام شد...
🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید حسن تهرانیمقدم
📚منبع: پایگاههای اینترنتی تبیان و شهید آوینی
#توسل #حضرت_زهرا #اخلاص #تلاش_و_کوشش
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
+ باردار بود. همسرش بهش گفت بيا نريم كربلا؛ ممكنه بچه از دست بره.😢
كربلا رفتند، حالش بد شد و دكتر گفت بچه مرده!😢😭😞
مادر با آرامش تموم گفت: " درست می شه. فقط كارش اينه كه برم كنار ضريح امام حسين (ع)؛ بعد خودشون هوای ما رو دارند. "😌
كنار ضريح امام حسين (ع) یه مدت گريه كرد.😭
خواب ديد كه بانویی يه بچه رو توی بغلش گذاشته.😔
از خواب كه بلند شد دكتر گفت اين بچه همون بچه ایه كه مرده بود نيست؛😳 معجزه شده!!...😢😭
مادر حاج ابراهيم همت وقتی سر بچه اش جدا شد و خواست جنازه بچه اش رو داخل قبر بذاره به حضرت زهرا (س) گفت:
خانم! امانتی تون رو بهتون برگردوندم...😭😭😭
#...
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سیـــــره عملے ســـردار شـــہید
((حــــاج محمد ابراهـــــیم همــــت))
🌹💐💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷🌹
طلــــائيہ بوديم. دم دماے صبح، بچہهايے ڪه رفتہ بودند جلو، مجبور شده بودند عقبنشيني كنند. 😞
زمين و زمان مےلرزيد. اصلاً حس
مے ڪردے توے اين دنيا نيستے، اينقدر ڪہ شدت آتش زياد بود.😱
بےسيم بہ دست، بالاے خاڪريز ايستاده بود. 👌داشت با فرماندهِ گردان صحبت مےڪرد. مےخواست برگشتِ بچہها با ڪمترين تلفات باشد.😊 ما اونطرف خاكريز پناه گــرفتہ بوديم. با هر صدا دلم هرے مےريخت پايين. 😢مےگفتم الآن موج حاجے رامےگيرد.😱
👌😱
خودم را انداختم روے حاجے و با هم غلت خورديم تا پايين خاكريز. 😱😞نفسش بند آمده بود، ولي چيزي نگفت.😐 آرام بلند شد و دوباره رفت سر كارش.😌
🙈
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
گـــاه شمار زندگانے سردار خیبر شہید حاج محمد ابراهیـــم همت 💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹 از ولادت تا شہاد
گــــاه شمار زندگانے سردار خیبر شہید
حاج محمد ابراهیــــم همت
🌹💐🌷💐🌹🌷💐🌹🌷
از ولادت تا شہادت
قسمت هشتم
💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷
اسفند۱۳۶۰:تلاش شبانہ روزے در
سازمان دهے نہ رده ے ستادے و تشڪیل ضربتے نہ گردان پیاده براے تیپ۲۷👌
فروردین۱۳۶۱:آغاز عملیات فتح مبین ؛در یڪم فروردین.👌همت فرماندهے یڪے از سہ محور عملیاتے واگذارشده به تیپ ۲۷را در طے این نبرد بہ عہده دارد.😊انہدام سپاه چہارم نیروے زمینے ارتش بعث و آزادسازے حدود سہ هزار ڪیلومتر مربع از سرزمین هاے اشغالے ایران در محور شوش غرب دزفول؛😍👌در حد فاصل یڪم تا هشتم فروردین👌انتصاب بہ سمت قائم مقام فرماندهے تیپ۲۷در بیست و نہم فروردین😉👌
اردیبہشت تا سوم خرداد۱۳۶۱:جانشین فرماندهے قرارگاه فرعے نصر۲طے مراحل چہارگانہ ے عملیات بیت المقدس تا آزادسازے خرمشہر👌مہندس محمود شہبازے؛فرمانده محور عملیاتے سلمان تیپ۲۷در محور خین بہ شہادت مے رسد؛یڪم خرداد😭😭😢
ادامــــہ دارد...👌👌💐
با ما همــــراه باشید👌😊
💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷
ادامہ ان شااللـہ فردا در ڪانال تخصصے
شہید حاج محمد ابراهیم همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f