eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
978 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
#مرد_تنها در مدتی كه #همت در مدارس تدریس می‌كرد، فعالیت های سیاسی خود را نیز ادامه می‌داد☝️. این فعالیت ها عبارت بودند از: سخنرانی🎤، آگاهی اذهان دانش‌آموزان، معلمان و… یكی از این سخنرانیها در دبیرستان «سپهر» انجام شد. #همت كه ترس در وجودش راهی نداشت🙂، در حیاط مدرسه سخنرانی تند و داغی ایراد كرد و این موجب شد تا كسانی كه پای صحبت او نشسته بودند، یكی یكی از ترس متفرق شوند😐🏃. تا این‌كه #همت دید تنها مانده است👀. در همین وقت، متوجه شد اطراف مدرسه پر از مأمورین شاه است كه می ‌خواهند بریزند و او را دستگیر كنند.👮♀ تا آن روز، به رغم تلاشهای پی‌گیر مأموران برای دستگیری او، به دام آنها نیفتاده بود✌️. این‌بار هم با زیركی تمام سعی كرد تا از چنگالشان فرار كند. به همین خاطر، قبل از این ‌كه مأموران حمله‌ور شوند، به سرعت دوید و خود را به پشت درختان رساند و از مهلكه گریخت.👀🏃 مأموران پس از آن‌كه متوجه فرار او شدند، تعقیبش كردند ولی #همت بلافاصله از شهر خارج شد و به طرف یاسوج و شهرهای اطراف رفت. در حدود بیست روز آفتابی نشد و مأموران ناامید، به خانه هجوم آوردند.😕 ولی چون نام #ابراهیم را نمی‌دانستند، به جای او برادرش را طلب كردند. وقتی «حبیب‌الله» روبه‌روی آنان قرار گرفت، دیدند كه باز هم نتوانسته‌اند به مقصود خود برسند و به این ترتیب، برای چندمین بار #حاج‌همت از دست آنان گریخت.😊✌️ راوی :ولی‌الله همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
زمان تبادلات👌👌👌 صبور باشید
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝متن خاکریز خاطرات ۲۴ ✍️ نوجوانی که با خیلی از همسالانش فرق داشت #متن_خاطره : روزِ اولِ عید نور
. 👆خاکریز خاطرات ۲۵ 🌸با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید #آشتی #مهربانی #گذشت #صلح http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۵ 🌸با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید #آشتی #مهربانی #گذ
. 👆خاکریز خاطرات ۲۵ 🌸با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید #آشتی #مهربانی #گذشت #صلح http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۵ 🌸با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید #آشتی #مهربانی #گذ
. 📝متن خاکریز خاطرات ۲۵ ✍ با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید : چند دقیقه بیشتر به اعزام نمونده بود که متوجه شدم نیست. رفتم دنبالش و دیدم داره با یکی از بچه‌ها عکس می اندازه ... پرسیدم : این پسره کی بود که داشتی باهاش عکس می انداختی ، اونم الان که اتوبوس ها دارن میرن؟ گفت: یه چیزی گفتم ، فکر کردم شاید ناراحت شده باشه ، رفتم باهاش عکس انداختم تا از دلش در بیارم ... 📚منبع: کتاب آخرین امتحان ، صفحه 24 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
●√هر وقت میخواست براے #جوانان یادگارے بنویسد ، مےنوشت:↯↯ ✨ [••°من ڪان للہ، ڪان اللہ لہ°••]✨ ‌↻∞★∞ هرڪہ با خـــــღـכا باشد خـــــღـכا بااوسټـــــ رسمــــ ؏ـاشـ♥ ـق نیسټـــ یڪ دڵ و دو دلبر داشتن.. #شهیدابراهیم‌همت🌺 🍃 🌹😍 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💠زندگی در وانت😳 🔰به او گفتم: کار درستی نیست🚫 دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشى، بیا #شهرضا یک خانه🏡 برایت بخرم. 🔰گفت: نه، حرف این چیزها را نزن⛔️، دنیا هیچ ارزشی #ندارد. شما هم غصه مرا نخور، خانه ی من #عقب ماشینم 🚘است، باور نمی کنی بیا ببین. 🔰همراهش رفتم در عقب #ماشین را باز کرد؛ 🔹سه تا کاسه، 🔸سه تا بشقاب،🔹 یک سفره پلاستیکی، 🔸دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر. 🔰گفت: این هم #خانه!! دنیـ🌍ـا را گذاشته ام برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای #خانه دارها.... راوی: مادر سردار شهید #شهید_محمدابراهيم_همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 👌 داستان کوتاه پند آموز 💭 مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟ پدر گفت: پسرم! سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور. پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند. 💭 پدر گفت: امتحان کن پسرم. پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت. سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند. پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد. پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم. پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...! 💭 پدر با لبخند به پسرش گفت: سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد. ٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛ خواندن قرآن همچون دریا سینه ات را پاک میکند، حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!٭٭ ------------------------------------- http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، یک فراخوان کمک، طرح احداث ضریح، 🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، جایزه، فرشچیان، یک قطعه عقیق! 🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، کارگران مشغولند... کار احداث ضریح 🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، چند روز مانده به اتمام ضریح، 🖌کاش روزی ... بنویسند به بقیع، مهدی فاطمه(عج) آید به تماشای ضریح، 🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، عید امسال، نماز صحن عتیق، 🖌کاش روزی ... بنویسند به بقیع، فلش راهنما مرقد زهرای(س) شفیع #سالروز_تخریب_بقیع💔 ٨ شوال سالروز تخریب بقیع بر شیعیان جهان تسلیت ◼️ ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f 🕊🕊
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 این قسمت دشت های سوخته فصل چهارم قسمت 5⃣8⃣
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 این قسمت دشت های سوخته فصل چهارم قسمت 6⃣8⃣ -این خانم و این بچه ها را بعداز خدا می سپارم به دست شما. باید مثل چشم تان از آن ها مراقبت و پرستاری کنید. 👩‍👦‍👦 -چشم حاج آقا!خاطر جمع باشید.،ژیلا خانم از همین حالا میشود دختر خودم. شما خاطر جمع باشید.☺️ ژیلا و ابراهیم هردو خوشحال شدند. 😊😊 و ابراهیم که رفت،فاطمه خانم اوّل اتاق و آشپزخانه را مرتب کرد و بعد هم رفت سراغ عقرب ها.🦂 یک تکه لباس کهنه کف آشپزخانه سوزاند و دود راه انداخت🌫 طوری که ژیلا به سرفه کردن افتاد و گفت: -چه کار داری میکنی فاطمه خانم؟! و فاطمه خانم گفت: -عقرب ها از این دود و دم می ترسند و فرار میکنند.همیشه باید همین جوری دود راه بیندازی تا آن ها بروند توی سوراخ هایشان و راحت بشوی. ژیلا خوب به اطرافش نگاه کرد دید که عقرب در اطرافش نمی بیند.انگار فاطمه خانم دُرُست می گفت.عقرب ها رفته بودند.❌🦂 حالا دیگر ژیلا از تنهایی درآمده بود.فاطمه خانم شب اوّل پیش او خوابید.روز بعد،قبل از ظهر رفت سراغ خانه و زندگی خودش و سه،چهار ساعت بعد،تنگ غروب،در حالی که دو سه تا نان خریده بود،🍞 زیر سر و صدای موشک ها برگشت.🚀 ژیلا که از ترس موشک ها بچه را توی بغل خود فشار میداد،گفت: -حالا چه کار می کنید فاطمه خانم؟ -شکر خدا..... ژیلا از پاسخ فاطمه خانم تعجب کرد و به کنج دیوار آشپزخانه تکیه داد.چند لحظه بعد صدای انفجار مهیبی آمد و همزمان صدای شکسته شدن پنجره ها و خرد شدن شیشه ها بلند شد. -یا حضرت عباس! ادامه دارد..... 🌷🍀💐🌷🍀🌷🍀💐🍀💐🌷🍀 ادامه ی این داستان ان شاالله به زودی در کانال تخصصی شهید همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#عاشقانہ_شهدا بندهای پوتینش👞 را که یک هوا گشادتر از پایش بود، با حوصله بست. مهدی👦 را روی دستش نشاند وهمین طور که از پله‌ها می‌رفتیم گفت: «بابایی! تو روز به روز تپل‌تر می‌شی.😍 فکر نمی‌کنی مادرت چطور می‌خواد بزرگت کنه؟»😉 بعد مهدی را محکم بوسید.😘 چنددقیقه‌ای می‌شد که رفته بود‌.🚶 ولی هنوز ماشین🚗 راه نیافتاده بود‌. دویدم طرف در که صدای ماشین سرجا میخکوبم کرد.😐 نمی‌خواستم باور کنم. بغضم را قورت دادم و توی دلم داد زدم:😢 اون قدر نماز می‌خونم و دعا می‌کنم🙏 تا دوباره برگردی.🚶 راوی:همسرشهید #_محمد_ابراهیم_همت❤️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝متن خاکریز خاطرات ۲۵ ✍ با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید #متن_خاطره :
. 👆خاکریز خاطرات ۲۶ 🌸کاش ما نیز مانند شهیدباهنر ، این‌گونه احترام پدرومادرمان را حفظ می‌کردیم #حیا #ادب #احترام_به_والدین #شهیدباهنر http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۶ 🌸کاش ما نیز مانند شهیدباهنر ، این‌گونه احترام پدرومادرمان را حفظ می‌کردیم #حیا
. 👆خاکریز خاطرات ۲۶ 🌸کاش ما نیز مانند شهید باهنر ، این‌گونه احترام پدرومادرمان را حفظ می‌کردیم #حیا #ادب #احترام_به_والدین #شهیدباهنر http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۶ 🌸کاش ما نیز مانند شهید باهنر ، این‌گونه احترام پدرومادرمان را حفظ می‌کردیم #حی
. 📝متن خاکریز خاطرات ۲۶ ✍️ کاش ما نیز مانند شهیدباهنر ، این‌گونه احترام پدرومادرمان را حفظ می‌کردیم : نشست کنارِ مادر. آرام و سر به زیر گفت: مادر! پارگیِ شلوارم خیلی زیاد شده ، تویِ مدرسه ... لحظاتی مکث کرد و ادامه داد: اگه به بابا فشار نمیاد بگین یه شلوار برام بخره... پدرش می‌گفت: محمدجواد خیلی محجوب بود، مواظب بود چیزی نخواهد که در توانمون نباشه... 🌷خاطره ای از روحانی شهید محمدجواد باهنر 📚منبع: کتاب هنرِ آسمان ، صفحه 11 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🍃🌺🍃 #شهیدمن نگاه هت... گاهے نگران است...🍂 گاهے ناراحت! شاید هم دلگیر...💔 اما هر چہ هست هیچگاه سایہ ی چشمهایت را از سرم برندار نگاهم ڪن!✋ #شهیدهمت #گاهےنگاهے #روزتون_متبرک_به_نگاه‌شهید🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
یڪے از معجزات #شهیدهمت بعد از شهادتش👇 بعد شهادت💔 #ابراهیم دم صبح نزدیک اذان گریه ام گرفت😢 به #ابراهیم گفتم بی معرفت!دست کم دو دقیقه بیا این بچه را نگه دار ساکتش کن!خوابم نبرد😣 مطمئنم ولی در حالتی بین خواب و بیداری دیدم #ابراهیم آمد😍 و بچه را از من گرفت دو سه بار دست کشید به سرش🙂 و...من به خودم آمدم دیدم بچه آرام خوابیده☺️ به خودم گفتم این حالت حتما از نشانه های قبل از مرگ بچه است😔. خیلی ترسیدم آفتاب که زد بی قرار و گریان😢 بلند شدم رفتم دکتر.دکتر گفت:این بچه که چیزیش نیست.حضورش را گاهے این طور حس مےکردیم.🙂 راوے:همســـرشهید #محمدابراهیم‌همت❤️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐پـــــروفایل مذهبے💐 دلم تنــگ است. براے یڪ دلتنگے از جنس جاماندن😭ڪہ درمانش رسیدن باشد.رسیدن به قافلہ یارانے سفرڪرده 😭من جامانده باید حسرت رفتن بکشم😭 آخر با ڪدوم لیاقتم😭😭 دلتنگتم حاجی😭😭 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝متن خاکریز خاطرات ۲۶ ✍️ کاش ما نیز مانند شهیدباهنر ، این‌گونه احترام پدرومادرمان را حفظ می‌کردیم
. 👆خاکریز خاطرات ۲۷ 🌸راهکارِ جالبِ #شهیدتهرانی_‌مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار #توسل #حضرت_زهرا #اخلاص http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۷ 🌸راهکارِ جالبِ #شهیدتهرانی_‌مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار #توسل #حضرت
. 👆خاکریز خاطرات ۲۷ 🌸راهکارِ جالبِ #شهیدتهرانی_‌مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار #توسل #حضرت_زهرا #اخلاص http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 👆خاکریز خاطرات ۲۷ 🌸راهکارِ جالبِ #شهیدتهرانی_‌مقدم برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار #توسل #حضرت
. 📝متن خاکریز خاطرات ۲۷ ✍️ راهکارِ جالبِ برای موفقیت در کارهای سخت و دشوار : برای یه کارِ بزرگ و سخت که توی فناوری‌اش مشکل داشتیم ، انتخاب شدم. حسن گفت: اگه می‌خوای در این‌کار موفق باشی ، بچه‌های گروه‌ات رو جمع‌کن، بعد دستاتون رو بهم بدید و هم‌قسم بشین و بگین: خدایا! ما برای رضای تو این‌کار رو می‌کنیم ، و همه‌ی ثوابش رو تقدیم می کنیم به حضرت زهرا(س)... بچه‌ها خالصانه به حرفِ حسن عمل کردند ، و اتفاقاً در کوتاه ترین زمانِ ممکن که کسی فکرش رو نمی کرد ، کار انجام شد... 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید حسن تهرانی‌مقدم 📚منبع: پایگاه‌های اینترنتی تبیان و شهید آوینی http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هر وقت میخواست براے جوانان یادگارے بنویسد ، مےنوشت : من ڪان لله ، ڪان الله له هرڪہ باخدا باشد خدا با اوست رسم عاشق نیست با یڪ دل دودلبر داشتن ... 🌷 شهید ابراهیم همت❤️ 🕊 صبحتون شهدایی دوستان🕊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
+ باردار بود. همسرش بهش گفت بيا نريم كربلا؛ ممكنه بچه از دست بره.😢 كربلا رفتند، حالش بد شد و دكتر گفت بچه مرده!😢😭😞 مادر با آرامش تموم گفت: " درست می ‌شه. فقط كارش اينه كه برم كنار ضريح امام حسين (ع)؛ بعد خودشون هوای ‌ما رو دارند. "😌 كنار ضريح امام حسين (ع) یه مدت گريه كرد.😭 خواب ديد كه بانویی يه بچه رو توی بغلش گذاشته.😔 از خواب كه بلند شد دكتر گفت اين بچه همون بچه‌ ایه كه مرده بود نيست؛😳 معجزه شده!!...😢😭 مادر حاج ابراهيم همت وقتی سر بچه اش جدا شد و خواست جنازه بچه اش رو داخل قبر بذاره به حضرت زهرا (س) گفت: خانم! امانتی ‌تون رو بهتون برگردوندم...😭😭😭 #... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سیـــــره عملے ســـردار شـــہید ((حــــاج محمد ابراهـــــیم همــــت)) 🌹💐💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷🌹 طلــــائيہ بوديم. دم ‌دماے صبح، بچہ‌هايے ڪه رفتہ بودند جلو، مجبور شده بودند عقب‌نشيني كنند. 😞 زمين و زمان مے‌لرزيد. اصلاً حس مے ڪردے توے اين دنيا نيستے،‌ اين‌قدر ڪہ شدت آتش زياد بود.😱 بے‌سيم بہ دست،‌ بالاے خاڪريز ايستاده بود. 👌داشت با فرماندهِ گردان صحبت مےڪرد. مےخواست برگشتِ بچہ‌ها با ڪم‌ترين تلفات باشد.😊 ما اون‌طرف خاك‌ريز پناه گــرفتہ بوديم. با هر صدا دلم هرے مے‌ريخت پايين. 😢مےگفتم الآن موج حاجے رامے‌گيرد.😱 👌😱 خودم را انداختم روے حاجے و با هم غلت خورديم تا پايين خاك‌ريز. 😱😞نفسش بند آمده بود،‌ ولي چيزي نگفت.😐 آرام بلند شد و دوباره رفت سر كارش.😌 🙈 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
گـــاه شمار زندگانے سردار خیبر شہید حاج محمد ابراهیـــم همت 💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹 از ولادت تا شہاد
گــــاه شمار زندگانے سردار خیبر شہید حاج محمد ابراهیــــم همت 🌹💐🌷💐🌹🌷💐🌹🌷 از ولادت تا شہادت قسمت هشتم 💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷 اسفند۱۳۶۰:تلاش شبانہ روزے در سازمان دهے نہ رده ے ستادے و تشڪیل ضربتے نہ گردان پیاده براے تیپ۲۷👌 فروردین۱۳۶۱:آغاز عملیات فتح مبین ؛در یڪم فروردین.👌همت فرماندهے یڪے از سہ محور عملیاتے واگذارشده به تیپ ۲۷را در طے این نبرد بہ عہده دارد.😊انہدام سپاه چہارم نیروے زمینے ارتش بعث و آزادسازے حدود سہ هزار ڪیلومتر مربع از سرزمین هاے اشغالے ایران در محور شوش غرب دزفول؛😍👌در حد فاصل یڪم تا هشتم فروردین👌انتصاب بہ سمت قائم مقام فرماندهے تیپ۲۷در بیست و نہم فروردین😉👌 اردیبہشت تا سوم خرداد۱۳۶۱:جانشین فرماندهے قرارگاه فرعے نصر۲طے مراحل چہارگانہ ے عملیات بیت المقدس تا آزادسازے خرمشہر👌مہندس محمود شہبازے؛فرمانده محور عملیاتے سلمان تیپ۲۷در محور خین بہ شہادت مے رسد؛یڪم خرداد😭😭😢 ادامــــہ دارد...👌👌💐 با ما همــــراه باشید👌😊 💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷 ادامہ ان شااللـہ فردا در ڪانال تخصصے شہید حاج محمد ابراهیم همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f