1_120023528.mp3
7.88M
🎧#واحد شهادت امام حسن عسکری👌
🎼 ای کاش غریب نمی موندی ای کاش..😭😭
🎤کربلایی #سیدمجیدبنی_فاطمه
🌙 #شهادت_امام_حسن_عسکری
🔹 #پیشنهاد_دانلود 😭😭😭
التماس دعا😭😭
خیلی قشنگه😭😭
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
😍با خـــــدا باش پادشاهے ڪن😍
قـــسمت اول1⃣
💐🌷🌹🥀💐🌷🌹🥀💐🌷🥀💐
پـــرسیدند:چگونہ بہ خدا برسیم؟🤔
استاد فرمودند:رسیدنے در ڪار نیست🙂
پس چگونہ اے هم نیست.او دور نیست ڪہ بہ او برسے.😌
نماز بخوانم و عبادت ڪنم؟🤔🙄
استاد فرمودند:دریاب در حضور ڪیستے.😉
((برگرفتہ از ڪتاب جریان هدایت الهے))
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
😍با خـــــدا باش پادشاهے ڪن😍 قـــسمت اول1⃣ 💐🌷🌹🥀💐🌷🌹🥀💐🌷🥀💐 پـــرسیدند:چگونہ بہ خدا برسیم؟🤔 استاد فرمودن
😍با خــــدا باش پادشاهے ڪن😍
قـــسمت دوم2⃣
فقط خـــدا👌
🌷💐🥀🌹💐🥀🌷🌹💐🌷🥀💐
حاج شیخ رجبعلے خیاط مے گفت:هے نگو دلم اینطور مے خواهد،🙄
دلم آنطور مے خواهد🙄
ببین خـــدا چہ مے خواهد.🙂
تا وقتے پیرو خواهش هاے دل باشے بہ جایے نمے رسی.👌
دل خانہ ے خداست ڪسے دیگر را در آن راه مده👌😐
فقط بایستے خدا در دل تو باشد و حڪومت ڪند و لاغیر.😉😌
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
ســـلام از امشـــب میخوام داستان واقعےِ دخـــتری رو بزارم ڪانال که به لطف #شـــهدا متحول شدن و زندگے شون تغییر کرد ...😊😉
تمـــام داســــتان واقعے هست اما اســـامی مستعار.👌
🕊دوستان #پیشنهاد مےڪنم این داستان رو ڪه سعی میشه هرشب یک پارت بزارم بخونید نڪات خوبی هم داره که واقعا بدرد مون میخوره... ☺️
بسم الله...👇👇
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
ســـلام از امشـــب میخوام داستان واقعےِ دخـــتری رو بزارم ڪانال که به لطف #شـــهدا متحول شدن و زندگے
#کرامات_و_معجزات_شهدا
🌹قسمت اول
💠راهی ترکیه شدیم، به اصرار من بجای دو هفته یک هفته موندیم ترکیه. ونیز هم که نرفتم چون وسط مدارس بود، عاشق درس و تحصیل بودم قرار بود دیپلم که گرفتم برای ادامه تحصیل برم خارج از کشور.
🍃بعداز یک هفته خوشگذرونی رفتم مدرسه. زنگ آخر خانم مافی مدیر دبیرستانم احضارم کرد دفتر
💠خانم مافی : خانم معروفی شما به دلیل بی حجابی و پرونده درخشان این دوره یک هفته اخراج موقت میشید از مدرسه
😤اون رگ سرتقیم باز اوج کرد با پرروبازی تمام گفتم برام مهم نیست.
⚠️من کلا دانش آموز شری بودم. یادمه یه بار سال اول دبیرستان بودم برای عید مارو تعطیل نمیکردن. منو یه اکیپ از بچه ها شیشه های مدرسه آوردیم پایین.
💠بخاطر بی حجابیم از مدرسه اخراج شدم، منم که غد و لجباز لج کردم مدرسه نرفتم دیگه.
ادامه دارد..
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🚨توجه🚨➖🚨توجه🚨
#آغاز_ثبت_نام_چله حدیث_کساء
برای ثبت نام خانومها و آقایون به این آی دی مراجعه کنید👇👇👇👇
@deltange_hemmat68
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدهمت به روایت همسرش3 #قسمت_چهلوهفتم نمی دانست که بارها خواب #ابراهیم را دیده ام. نمی دانست خ
#شهیدهمت به روایت همسرش3
#قسمت_چهلوهشتم
همین خوابها بود که نگران ترم می کرد. برگشتم رفتم اصفهان، رفتم پیش حاج آقا صدیقین برای استخاره. آیه ی سیزده از سوره ی کهف آمد👌. با این معنی که «آنها به خدای خود ایمان آوردند و ما به لطف خاص خود مقام ایمان و هدایتشان را بیفزودیم.»🌸
حاج آقا پایین استخاره تفسیر نوشته بود که «بسیار خوب ست. شما مصیبت زیاد می کشید برای این کاری که می خواهید انجام بدهید، ولی در نهایت به فوزی عظیم دست پیدا می کنید.»☝️
بعدها که #ابراهیم می گذاشت می رفت دیر می آمد بش می گفتم «ببین استخاره ام چه خوب تعبیر شد. تو نیستی و ما هی باید فراق تو را تحمل کنیم😒، سختی بکشیم، دلتنگ بشویم. آخرش ولی انگار باید…»😞
می خندیدم. یک جور خاصی نگاهم می کرد و هیچی نمی گفت😌.او آن دوری همیشگی را دیده بود و من دل به این دوری های چند روزه و چند ماهه داشتم و فکر می کردم بالاخره کنار هم زندگی می کنیم.
مانده بودم چی کار کنم. خسته هم شده بودم. احساس کردم دیگر طاقت ندارم. نیت چهل روز روزه و دعای توسل کردم.
با خودم گفتم «بعد از این چهل شب، هرکس که آمد خواستگاری، جواب نه نمی شنود.»🙂
درست شب سی ونهم یا چهلم بود که باز #ابراهیم آمد خواستگاری🙈😌. جواب استخاره ام را هم می دانست. آمده بود بشنود آره. شنید. ولی این تازه اول راه بود.
گفتم «حالا تعارف را می گذاریم کنار می ریم سر اصل مطلب.»😇🌹
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدهمت به روایت همسرش3 #قسمت_چهلوهشتم همین خوابها بود که نگران ترم می کرد. برگشتم رفتم اصفهان،
#شهیدهمت به روایت همسرش3
#قسمت_چهلونهم
مطلب این بود که خیلی از خانواده ها راضی نمی شدند دخترهاشان را بدهند به سپاهی یا رزمنده🙁. حتی آن هایی که خیلی ادعا داشتند. و بخصوص خانواده ی من.
گفتم «خانواده ی من تیپ خاص خودشان را دارند. به این سادگی ها با این چیزها کنار نمی آیند. اول اینکه باید راضی شان کنید به این ازدواج. بعد هم اینکه باید بدانند من اصلاً مهریه نمی خواهم.»🙂
گفت «من وقت اینجور کارها را ندارم.»
عصبانی شدم گفتم «شما که وقت نداری با پدر و مادر من حرف بزنی یا راضی شان کنی بیخود کرده ای آمده ای ازدواج کنی😤😒. همین جا قضیه را تمامش می کنیم. مرا به خیر و شما را به سلامت.»
بلند شدم سریع بروم از اتاق بیرون، که برگشت گفت «من گفتم وقت ندارم، نگفتم که توکل هم ندارم😇☝️. شما نگذاشید من حرفم تمام شود.»
ازم خواهش کرد بگیرم بنشینم. نشستم.
گفت «خطبه ی عقد من و شما خیلی وقت ست که جاری شده.»😌
نفهمیدم. گذاشتم باز به حساب بی احترامی.
گفت «توی سفر حجم، در تمام لحظه هایی که دور خانه ی خدا🕋 طواف می کردم، فقط شما را کنار خودم می دیدم. آنجا خودم را لعنت می کردم. به خودم می گفتم این نفس پلید من ست، نفس اماره ی من ست، که نمی گذارد من به عبادتم برسم😞. ولی بعد که برگشتم پاوه دیدمتان به خودم گفتم این قسمتم بوده که…»
نگاهم کرد.
گفتم «من سر حرف خودم، در هر حال، هستم. راضی کردن خانواده ام با شما. حرف آخر.»🤗😐
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
ابراهیمی که با چشم بسته راه میرفت و ما دخترها از تقوای چشمش حرف میزدیم ،کارش به جایی کشید که از زنش شنید"تو از طریق همین چشمات شهید میشی"
گفت:"چرا؟"
گفتم:"خدا به این چشم ها هم کمال داده هم جمال."
ابراهیم چشم های زیبایی داشت.خودش هم میدانست.شاید به خاطر همین بود هیچ وقت نمی گذاشت آرام بماند.یا سرخ از اشک و دعا و توبه بود یا سرخ از خستگی روزها جنگیدن و نخوابیدن
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌴بعد از شهادتش🌷 سپردم همه جا را دنبال #وصیتنامه اش گشتند. حتی توی وسایلی که در سوریه جامانده بود اما وصیت نامه ای در کار نبود❌ تنها چیز مکتوبی📝 که از او موجود است همان نامه ای💌 است که برای #همسرش در شب شهادت امیر المومنین (ع) نوشته بود
🌴این وصیتنامه را بعد از #شهادتش منتشر کردم. محض اطمینان، یکبار از همسرش💞 درباره وصیتنامه سوال کردم. گفت: یک بار در خانه🏡 درباره ی وصیتنامه از او پرسیدم، پوستر #شهیدهمت را نشان داد و گفت: وصیت من این است، #محمودرضا پوستری از حاج همت در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود، روی این پوستر، زیر تصویر حاج همت این فراز از وصیت نامهاش نوشته شده بود:
📜با #خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره خونم❣ در راه حفظ و حراست از #انقلاب_الهی یک آن آرام و قرار نگیرم✊
راوی:برادرشهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f