امروز دوشنبه هجدهم آذر☺️
روزهجدهم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌
🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀
🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج)
و سلامتے امام زمان(عج)🌺
و هدیه به روح سردار خیبر
🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹
و به نیابت از همه ے
🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺
🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺
و به نیت
حاجات عزیزان زیر مے باشد👌
🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻
روز هجدهم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر
است👌
گروه اول:گروه سردار خیبر
حاج محمد ابراهیم همت
۱.خانم هادے
🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸
گروه دوم:گروه سردار شهید
حاج حسین خرازے
۱.خانم قربان زاده
🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸
گروه سوم:گروه شهید
ابراهیم هادی
۱.خانم سربازولایت
🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹
🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن
هرکسی خوند به پی وی زیر
همراه باکد و نام گروه ارسال کنند
@deltange_hemmat68
مانند زیر کد ۱۸گروه شهید همت✅
نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز هجدهم تلاوت شد👌👌
همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌
حاجت رواشید🙏
یازهرا(س)✋
ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌
التماس دعا👌
یازهرا(س)
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وچهار #کرامات_و_معجزات_شهدا 🚗بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی اینا یکی، دوساعت
🌹قسمت پنجاه وپنج
#کرامات_و_معجزات_شهدا
😔از خونه که بیرونم کردن برگشتم خونه خودم. یک هفته بعد رضا و مادر و پدرش اومدن خواستگاریم.
💍با ۱۴سکه و یه سفر جنوب به عقدش دراومدم.
خونه مجردیم به اسم خودم بود، خونه فروختم و جهیزیه خریدم البته رضا نمیذاشت اما من کار خودم کردم و خونه فروختم و جهیزیه آماده کردم.
🌹رضا نذاشت من مراقبش بشم بازم پرستارا میومدن مراقبش البته خیلی این موضوع اذیتم میکرد.
رضا داشت نماز میخوند ۵ روز زندگی مشترکمون شروع شده بود.
🍛قیمه گذاشته بودم آخه رضا خیلی دوست داشت.
-رضا جان رضا جان بیا نهار جناب همسر
😱بیست دقیقه گذشت صدای نیومد خودم پاشدم برم تو اتاق خواب بهش سر بزنم دیدم سر سجده اس نشستم کنارش.
-رضا جان نمیخوای تمومش کنی نمازتو آقا؟
هیچ جوابی نداد، ترسیدم دستم گذشتم روی دستش یخ یخ بود.
😭با جیغ و ترس رفتم بالا ماااااامااااان رضا یخ یخه تو رو خدا بیاید
مامان: یاحسین حاج حسین بدو
🚐مامان و بابا که اومدن سریع زنگ زدیم آمبولانس اومد
ادامه دارد...
#حنانه
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وپنج #کرامات_و_معجزات_شهدا 😔از خونه که بیرونم کردن برگشتم خونه خودم. یک هفته بعد رضا و
🌹قسمت پنجاه وشش
#کرامات_و_معجزات_شهدا
🚐آمبولانس که اومد سریع به رضا کپسول اکسیژن وصل کردن و گفتن باید سریع منتقل بشن بیمارستان تا رسیدن به بیمارستان نیم ساعتی طول کشید، نیم ساعتی که به من پنجاه هزار ساعت گذشت 😔
انقدر هول شده بودیم که با دمپایی و کفش لنگه به لنگه رفتیم بیمارستان.
👤دکتر گفت بخاطر شوکی بهش وارد شده فعلا باید یکی و دو هفته ای تو بیمارستان باشه.
اون دوهفته من یه پام بیمارستان بود یه پام مزار شهدا
😭❤️خدا صدای راز و نیازام شنید و بعد از دوهفته رضا از بیمارستان مرخص شد.
خیلی خوشحال بودم فکر میکردم سالیان سال این زندگی ادامه داره؛ اما طول زندگی ما خیلی کوتاه بود...
🌹رضا که از بیمارستان مرخص شد یه چندروزی استراحت کرد یه ذره که حالش خوب شد پیشنهاد داد بریم #شلمچه
🚗منو رضا مامان بابا راهی سرزمین عشق شدیم...
ادامه دارد...
#حنانه
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وشش #کرامات_و_معجزات_شهدا 🚐آمبولانس که اومد سریع به رضا کپسول اکسیژن وصل کردن و گفتن ب
🌹قسمت پنجاه وهفت
#کرامات_و_معجزات_شهدا
🚗با ماشین شخصی رفتیم جنوب. اول دوکوهه. انقدر خوشحال بودم کنار رضا اومدم جنوب
دوکوهه، طلائیه، فکه... #طلائیه رو خیلی دوست داشتیم
🌹 رضا :حنانه قدر خودت بدون تو نظر کرده حاج ابراهیمی، یه روز من نبودم تو رو به همین شهدا ثابت قدم باش.
-رضا این حرفا چیه میخوای منو تنها بذاری؟
+به هرحال من جانبازم باید با واقعیت کنار بیایم
-باشه این واقعیت نگو خواهشا
❤️بعداز #طلائیه رفتیم #شلمچه
خوب من به نظر خودم نظرکردم شلمچه، ایستادم نماز تا سلام نماز گفتم برگشتم دیدم رضا دستش رو قلبش 😱
ادامه دارد...
#حنانه
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
💓🍼💓🍼💓🍼💓🍼💓 #تمثیل هاے خدایے4⃣1⃣1⃣ 🍼مثل شیر مادر 👼شیر مادر براي بچه تا یک زمانی سودمند است و زم
💫✨💫✨💫✨💫
#تمثیل هاے خدایے5⃣1⃣1⃣
مثل مس
❗️در بازار مسگرها مغازه ها را ببین،
و ببین که با مسها چگونه رفتار میکنند⁉️
مغازه هاشان مثل دخمه تیره و تار است⚫️
و مثل بازار شام آشفته و پر سروصدا ست.🔄
و پتکهاي سنگین است که بر مسها فرود
میآیند، بیچاره مسها!🔨
💎تازه بعد از اینهمه تازیانه و تحمل
شلاقهاي آهنین و سهمگین خیلی هم که رشد کنند،✔️
میشوند یک دیگ و دیگ شدن همان و
در دل آتش نشستن نیز همان.⚗
نتیجه اش هم که معلوم است: ⤵️
خود را روسیاه و سفره را روسفید میکنند.🔆
↩️اما از طرف دیگر، بازار طلافروشها هم
دیدن دارد و رفتار طلافروش با طلاجات هم تماشایی است.🏅🏵
🏵طلا را ببین که چگونه بر جعبه هاي
مخملین تکیه زده و در پشت شیشه هاي
شیک و شکیل چشمها را نوازش میدهند.🎁
و ببین ⬇️
چه آرام برداشته و چه آرام گذاشته میشوند. ⚠️
و سرانجام مایه زینت اند و دستمایه زیبایی.🌷💫
Ⓜ️و چه شبیه است ماجراي ما آدمها و سرگذشت مسها و طلاها.
🔆بعضی مثل مس میمانیم، از اینرو
همواره مبتلا به بلا بوده و گرفتاریم♨️
و در آخر هم جهنمی درپیش که مگو و مپرس‼️
Ⓜ️و بعضی هم مثل طلا میمانیم یعنی گرانمایه، گرانبها و ماندگار.✅
↩️و البته اگر خداي ناکرده از دسته ي اول باشیم، باز هم جاي امید هست، ⚪️
چرا که میتوانیم در صف انسانهاي طلایی و سعادتمندقرار گیریم.🔜
درست مثل مس که طلا میشود، به شرط آنکه رو به کیمیا آورد.🔝
و کیمیایی که انسانها را طلاگونه میکند بندگی و اطاعت حق است.💯
« کیمیایی است عجب بندگی پیر مغان »
🌷💫🌷💫🌷💫🌷
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز سه شنبه نوزدهم آذر☺️
روزنوزهم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌
🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀
🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج)
و سلامتے امام زمان(عج)🌺
و هدیه به روح سردار خیبر
🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹
و به نیابت از همه ے
🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺
🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺
و به نیت
حاجات عزیزان زیر مے باشد👌
🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻
روز نوزدهم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر
است👌
گروه اول:گروه سردار خیبر
حاج محمد ابراهیم همت
۱.آقاے مهدوے
🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸
گروه دوم:گروه سردار شهید
حاج حسین خرازے
۱.خانم سیاهکویے
🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸
گروه سوم:گروه شهید
ابراهیم هادی
۱.خانم رحیمے
🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹
🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن
هرکسی خوند به پی وی زیر
همراه باکد و نام گروه ارسال کنند
@deltange_hemmat68
مانند زیر کد ۱۹گروه شهید همت✅
نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز نوزدهم تلاوت شد👌👌
همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌
حاجت رواشید🙏
یازهرا(س)✋
ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌
التماس دعا👌
یازهرا(س)
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#ایستگاه_تفکر
🎯 حق الناس معنوی ⁉️
❌از سخت ترین حق الناسها
#حق_الناس معنوی است.
😱این که انسان به روح کسی لطمه بزند، با همسرش خوب برخورد نکند، آزار و اذیت و تندی و خشونت نسبت به دیگران نداشته باشد.
👹 دیگران از او بترسند، حضورش برای دیگران سنگین باشد و.. اینها همه نوعی از حق الناس معنوی است....
#تلنگر
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
💫✨💫✨💫✨💫 #تمثیل هاے خدایے5⃣1⃣1⃣ مثل مس ❗️در بازار مسگرها مغازه ها را ببین، و ببین که با مسها چگو
🌷🌷
#تمثیل هاے خدایے6⃣1⃣1⃣
🌸🍃🌸
مثل نافه ي آهو!
بدن آهو یک قسمتی دارد به اسم نافه.🌱
خون وقتی وارد نافه ی آهو میشود،
تبدیل به مُشک میشود که عطر بسیار
خوشبویی است، و چقدر قیمت پیدا میکند🌹
و مردم آنرا به سر و صورت و جامه خود میکشند.🌹
❤️دستگاه الهی هم درست مثل نافه ی آهو است!
یعنی هر کس هر قدر هم که آلوده باشد
وقتی به آنجا میرود پاك و معطر میشود،✅
گذشته ی او اصلاح میشود و تمام بدي
هایش به خوبی بدل میشود.💯
Ⓜ️آنجا جایی است که بديها و گناهان به
حسنه و زیبایی و خوبی بدل خواهد شد.
درست مثل آب گل آلودي که به دریا
برسد؛ آب آلوده، همین که به دریا رسید
پاك و زلال خواهد شد.🌊
[آب بد را چیست درمان؟
باز در جیحون شدن »]
[ خوي بد را چیست درمان؟
باز دیدِ روي یار]
💫✨💫✨💫
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷🌷 #تمثیل هاے خدایے6⃣1⃣1⃣ 🌸🍃🌸 مثل نافه ي آهو! بدن آهو یک قسمتی دارد به اسم نافه.🌱 خون وقتی وارد
⛅️🌦🌧⛈🌤🌈
#تمثیل هاے خدایے7⃣1⃣1⃣
🌈❄️🌈
فصل بهار و پاییز که آسمان ابری 🌥 می شه.
هر لحظه ابرها شروع به باریدن میکنن ⛈
و با تند بادی 🌬 ابرها میرن و بارش باران قطع میشه⚡️
و زمانی که آسمان ☀️ صاف و یکدست
می شود، هوای خنکی فضای پیرامون ما رو فرا میگیره🍃
اینجاست که دیگر ابرها رفته اند و هوای پاکی تنفس ما رو جلایی تازه میبخشه😊
💥گاهی
دوستانی با ما رفیق میشن که، شبیه این
ابرها هستند، تا پول و خوشی داریم کنارمان میمانند👥
و زمانی که به گرفتاری بر می خوریم
براحتی از کنارمان عبور می کنن👋🚶💔
یک دوست واقعی شبیه باران 🌧 نیست که ببارد و برود🚶...
یک دوست واقعی شبیه هوا 🌫 هستش که همیشه در اطرافمان میمانن، و هر آن
مراقبند تا راه را به بیراهه نپیماییم و با غم و شادی هامون رفیقمان خواهند ماند
🔺〰〰〰🔻〰〰〰🔺
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۵۶
•• 🌿🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
#بسم_رب_عشق
#تفحصم_کنید.....
قسمت۱۵۷
🥀🥀🥀
بعد از ابراز خوشحالی زیاد و صحبت با محمد و تاکید به اینکه حتما به مادر جون میگم خداحافظی کردم ..
از بیمارستان خارج شدم و رفتم سمت خونه محمد .
بعد از پارک ماشین پیاده شدم و زنگ و فشار دادم که بعد از چند لحظه صدای فاطمه به گوش رسید :
_ بله ..؟!
_ فاطمه جان عمو امیرم درو باز میکنی ؟!
صدای دویدن و ساییده شدن کفش هاشو به روی کف حیاط شنیدم و بعد از چند لحظه درب و باز شد و صورت خندون فاطمه نمایان ..
_ سلااام عمو امیر ..
_ سلام فاطمه خانم خوبی عمو ؟
_ من خوبم .. شما خوبین؟
_ منم خوبم خانم کوچولو ..
فاطمه جان عزیز هست ؟
_ اره عمو بیا داخل ..
بعد همینطور که صداش بلند می کرد دوید داخل ..
_ عزیز جون ... عزیز جون ..
عمو امیر اومده ..
رفتم داخل و صدای ضعیف عزیز خانم شنیدم که می گفت ...
_ خوش اومده عزیز دلم.. تعارف کردی بیان داخل ؟
_ اره عزیزجون گفتم ..
رفتم داخل و صدامو بلند کردم و گفتم :
_سلام عزیز جون مهمون نمی خواین ؟
_ سلام مادر خوش اومدی بیا که مهمون حبیب خداست..
_ ممنون شرمنده دیگه مزاحم شدم ..
_ نگو پسرم بیا ..
خلاصه بعد از احوالپرسی و حرفهای متفرقه رفتم سر اصل مطلب ..
_ راستش عزیز جون اومدم یه خبر بهتون بدم ..!
_ خیر باشه مادر .
خبرت چیه ؟؟
یکم من من کردم و بعد از کلی این دست و اون دست کردن دلمو زدم به دریا و گفتم :
راستش مادر جون چطور بگم از محمد خبر دارم براتون ..
_ یا فاطمه الزهرا س
محمدم چی شده ؟
_ سریع بلند شدم رفتم جلوی مادر جون روی زانوهام نشستم و گفتم :
نه نه عزیز جون چیزی نشده که هول نکنین
خوش خبرم ..
اومدم بگم محمد چند روز دیگه میاد ..
ادامه دارد
💫💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•• 🌿🌸
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۵۷ 🥀🥀🥀 بعد از
•• 🌿🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
#بسم_رب_عشق
#تفحصم_کنید.....
قسمت۱۵۸
🥀🥀🥀
_ یا فاطمه الزهرا س
محمدم چی شده ؟!
سریع بلند شدم و رفتم جلوی مادر جون روی زانو هام نشستم و گفتم :
_ نه نه عزیزجون چیزی نشده که
هول نکنین ..خوش خبرم ..
اومدم بگم محمد چند روز دیگه میاد ...
مادر جون نفس عمیقی کشید بعد دستهاشو باز کرد رو به اسمان و زیر لب گفت :
خدا رو شکر
خدا رو شکر که محمدم سالمه ..
بعد در حالی که چشمهاش از خوشحالی برق میزد به من نگاه کرد و گفت :
راست میگی مادر که محمدم داره میاد ؟!
_ اره عزیز امروز باهاش صحبت کردم گفت تا چند روز دیگه میاد ..
_ حالش خوب بود ؟
_ اره خیلی خوب بود
از شما هم پرسید گفت سلام برسونم بهتون ..
_ سلامت باشه مادر
.. ولی چرا خودش با من تماس نگرفت بگه میاد ؟!
یه لحظه موندم چی بگم ..
اما سریع فکرمو متمرکز کردم و گفتم ؛
راستش با من کار داشت منم خیلی بهش اصرار کردم بهم گفت
گفت می خواد بهتون زنگ بزنه اما من زرنگی کردم که این خبرو من بهتون بدم و ازتون مژدگونی بگیرم ..
_ خدا سلامتی بهت بده پسرم همیشه خوش خبر باشی ..
_ ممنونم عزیز جون ..
بعد از یک ساعتی هم صحبتی با عزیز و فاطمه خداحافظی کردم
رفتم گلزار شهدا ..
اخه به مرادم رسیده بودم نامردی بود نمیرفتم پیش اقا مصطفی ..
خدا روشکر تعداد کمی برای زیارت قبور شهدا اومده بودن موقعیت خیلی خوبی بود تا حسابی با اقا مصطفی خلوت کنم ..
کنار قبر شهید نشستم و زانوهامو در اغوش گرفتم و شروع کردم درد و دل کردن .. بعد از مدتی به خودم اومدم که صورتم از اشک خیس شده بوده ..
ادامه دارد
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•• 🌿🌸
من پیر شدم، دیر رسیدی، خبری نیست
مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست😢
بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه، ولی نامه بری نیست😭
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست😞
حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست😢
بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست😭
بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد
وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست😭
تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر
در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست😭
#ناصر_جامدی
#مادران_انتظار
#مادر_حاج_احمد_متوسلیان
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f