°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 #برای_خدا_خالص_بود #خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت قسمت
بسم رب الشهدا و الصدیقین
💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊
#برای_خدا_خالص_بود
#خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت
قسمت 2⃣1⃣
راوی: مادر شهید
پس از انجام کارهای مقدماتی، در دی ماه سال ۱۳۶۰ بود که ابراهیم با یک دست لباس سپاه و همسرش نیز با یک دست لباس ساده سر سفره عقد حاضر شدند و امام جمعه ی اصفهان خطبه ی عقد آنها را خواند. با مهریه ی یک جلد کلام الله مجید، یک جلد نهج البلاغه و بیست و هفت تومان پول.
همان شب دست زنش را گرفت و او را به خانه ی خودمان آورد. عجب شبی بود.من با پدرش توی اتاق نشسته بودیم که متوجه صدای گریه اش شدیم.زار زار گریه میکرد.
با خودم گفتم:" آخه چی شده، مگه امشب شب زفاف نیست؟"
به پدرش گفتم:" چرا اینقدر بیتابی میکنه؟"
او هم متحیر مانده بود.دلم طاقت نیاورد. بلند شدم و رفتم از لای در نگاه کردم. دیدم رختخواب را جمع کرده یک گوشه، سجاده اش پهن است و مشغول راز و نیاز با خدای خویش است. خانمش هم کناری نشسته بود و نمیدانم قرآن یا مفاتیح بود که در دامنش بود. هر کاری کردم روم نشد در را باز کنم و به او بگویم:" مادر التماس دعا، منم دعا کن. "
ساعت یازده شب بود. تا پنج صبح ناله میزد و من صدایش را میشنیدم که میگفت:
«العفو،العفو، الهی العفو.» صدای ضجه های او قلبم را میسوزاند. تا خود صبح گریه کرد. طوری که صبح با چشمهای قرمز و متورم آمد و صبحانه خورد. بعد هم با همسرش به گلزار شهدای شهرضا رفتند و پس از آنکه دیداری با شهدا تازه کردند، برای زیارت به قم و از آنجا به پاوه رفتند. چون عملیاتی درپیش بود و باید هرچه زودتر خودش را میرساند.
ادامه دارد...
💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❣﷽❣ 2⃣1⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ ✍️ #غمِ_روزی_را_مخور چرا آدم باید از #ترس_قطع_روزی، از راهِ حرام پول د
❣﷽❣
3⃣1⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨
🚫 #اصطلاحات_غلط
🚧 این قسمت: "حتماً..."
تو مکالمات روزمره زیاد این کلمات رو بکار میبریم:
🔹 "حتماً میام"
🔹 "حتماً انجام میدم"
🔹 "حتماً میگم"
🔹 "حتماً..."
☝️ در صورتی که قرآن میگه:
📖 وَ لاٰ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فٰاعِلٌ ذٰلِکَ غَداً إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ إِذٰا نَسِیتَ (کهف/۲۳و۲۴)
👈 درباره هیچ چیز و هیچ کار، مگو که من آن را "حتماً" فردا انجام میدهم، مگر اینکه بگویی: "ان شاء الله" اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش کردی، همین که یادت آمد، پروردگارت را یاد کن.
🔹 حتی امام صادق (ع) فرمود:
"در نوشتههای خود نیز «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ» را فراموش نکنید."
(مثل نامهها، پیامکها، اساماسها و ....)
🔹 روزی امام صادق (ع) دستور داد نامهای بنویسند، هنگامی که نامه را بدون «إن شاء اللّٰه» دید، فرمود:
"چگونه امید دارید که این کار به سامان برسد؟"
📚 تفسیر نور الثقلین.
🔹 پیامبر اسلام (ص)، در حالی که مرگ یک امر حتمی است، هنگام ورود به قبرستان میفرمود:
«وَ اَنا اِن شاءَ الله بِکُم لاحِقون»
"اگر خدا بخواهد ما هم به شما ملحق خواهیم شد."
📚 تفسیر کشف الاسرار.
✅ این نکته هم حواسمون باشه، که منظور از گفتن «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ» فقط لقلقه زبان نیست، بلکه خدا میخواد همه لحظات زندگی رو به یادش باشیم، و بدونیم که همه کارها فقط به خواست او👆 انجام میشه.
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🎤راوی : حاج جابر اردستانی
از فرماندهان گردان کمیل
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
🔺عملیات فتح المبین
🔹قسمت اول
هرچند یه کم از سالگرد عملیات فتح المبین در تاریخ ۲ فروردین سال ۱۳۶۱ گذشته ولی به جهت تجدید خاطرات و یادآوری سلحشوران و رزمندگان اسلام و ذکر و نام شهدا واگویه خوبی است که ان شاالله هممون از بودن با شهدا عاقبت بخیر شویم.
عملیات فتح المبین در شرایطی آغاز شد که چندین عملیات کوچک و نسبتا بزرگ در سال ۱۳۶۰ انجام شد. از قبیل خمینی روح خدا فرمانده کل قوا در دارخوین و شهید رجایی و باهنر در حمیدیه و کنار رود کرخه و حصر آبادان که منجر به شکستن محاصره آبادان شد. و همچنین اولین عملیات نسبتا بزرگ و مشترک با ارتش در منطقه سوسنگرد و بستان به نام طریق القدس انجام شد. تقریبا نوار و قطار پیروزی های ایران روی ریل افتاده و به سمت افق روشن در حرکت است.
بسیج به صورت کامل شکل گرفته. سپاه دارای سازمان خوبی شده. تشکیل تیپ ها و گردان هایی از بسیج انجام گرفته و آموزشهای خوبی برگزار شده و ادغام با ارتش. تقریبا همه قبراق و مصمم آماده شروع عملیات بزرگ فتح المبین هستند. که سرنوشت جنگ و دفاع مقدس را روشن تر میکند و زمینه ساز بیشتر همکاری با ارتش و عملیات های بعدی است.
ابتدا قرار بود شب عید یعنی ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ، ۱ فروردین عملیات شروع شود. ولی به دلایلی و همچنین هوشیاری دشمن و عملیات پیش دستانه عراق که بعضا با مشکلاتی همراه بود ، شروع شد. ولی با توجه به آمادگی رزمندگان این تک دشمن دفع شد و عملیات با یک روز تاخیر یعنی ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۲ فروردین ۱۳۶۱ با رمز یا زهرا (س) آغاز شد.
اوایل جنگ اینطور نبود که هر رزمنده ای در تیپ شهر و یا استان خودش باشد. مثلا من و تعدادی از بچه های شوش و میدان خراسان ، مسجد لرزاده و انبار گندمِ شوش ، افتادیم در تیپ ۷ ولی عصر (عج) دزفول ، در پادگان دوکوهه. حالا ما یه کم تجربه داشتیم و چند عملیات را دیده بودیم و تو فتح المبین هم مسئول دسته بودم. فرمانده گردان هم شهید حیدریان از قم بود. که الان استادیوم قم به نام ایشان است. نیروها سوار کامیون و خودروهای سبک شدند و بعضا استرس هم داشتند و طبیعی بود و حرکت به سمت منطقه عملیاتی. البته فاصله زیادی نبود بعد از اندیمشک بعد از پل سمت راست جاده موسوم به دشت عباس و موسیان و دهلران شروع عملیات بود. یعنی تقریبا از همون ابتدا تپه چشمه که فاصله چندانی با اندیمشک نداشت شروع شد. و ماموریت گردان ما هم ابتدا شکستن خطوط دشمن در تپه چشمه و عبور از میان دشمن و راهیابی به پشت دشمن و تپه های علی گره زد بود.
ادامه دارد.....
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🔺اسپند زیاد
در خانه دود کنید 👌🏻
☑️ فایده های اسپند
برای رفع بی حوصلگی و بی قراری و کلافه بودن
▫️پیامبر اکرم ( ص )
یك فرشته موکل شده برای کاشت این گیاه.
برای شفای ۷۲ بیماری یا گرفتاری.
▫️امام صادق علیه السلام
اسفند؛ شیطان را نَه از ۷۰ اتاق، بلکه از ۷۰ خانه فراری می دهد.
شیطان را دور و فرشتگان را نزدیک میکند و برکت و رزق را زیاد میکند.
▫️به اذن خدا
سحر و جادو، چشم زدن، حسد و همّ و غم را از خانه دور میسازد
برای نوزادی که بی دلیل گریه میکند و برای بچه ها و بزرگان آرامش و همبستگی می آورد
🔻 طرز استفاده
بهتر است نیم ساعت قبل از غروب انجام شود
به اين صورت كه یك مشت اسپند و کمی نمک در دست راست گرفته و سوره حمد و سوره توحید ۷ مرتبه خوانده شود سپس آنها را روی آتش ریخته و آیةالکرسی و چهار قل خوانده شود و صلوات فرستاده شود و دود کنید.
( انرژی منفی محیط را خنثی یا دفع میکند
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تفسیر_تمثیلی_سوره_یوسف 8⃣ #استاد_رنجبر 📗... قران می گوید : " و کَذلِکَ مَکَنّا لِیُوسُفَ فِی الاَ
#تفسیر_تمثیلی_سوره_یوسف 9⃣
#استاد_رنجبر
🌴... حسادت از کجا شروع می شود و به کجا ختم می شود. اینکه ازکجا شروع می شود ، گاهی ممکن است ازیک چیز بسیار ناچیز و غیر قابل توجه آغاز شود، یک چیز بسیار پوچ مثل حسادتی که برادران یوسف به یوسف پیدا کردند .
⚠️چرا حسادت کردند؟
چون پدر آنها ، یعقوب، به یوسف توجه و ا لتفات بیشتری می کرد . در حالی که حق هم همین بود . اولاً کوچکترین فرزند خانواده بود ، کوچکترها نیاز به توجه و محبت بیشتری دارند .
🔅دوم اینکه از مادر دیگری بود و نسبت به آنها احساس تنهایی وغریبی می کرد ؛ طبیعی است که بایستی به او توجه و محبت بیشتری می شد اما همین ، با همه این دلایل حسادت برادرها را برانگیخت که
⁉️چرا پدر ما به او محبت بیشتری می کند؟
⁉️ حسادت از اینجا شروع شد اما به کجا ختم شد؟
〽️به اینکه نشستند و نقشه قتل یوسف راکشیدند ، بعد کمی تخفیف دادند و به اتفاق نظر آنها قرار شد یوسف را به چاه بیاندازند ، همین کار را هم کردند و یوسف را به چاه انداختند ، بعد هم گذاشتند شب بشود ، شب که شد ، شبانه گریان آمدند۰
🌴"و جاءوا اباهم عشاء یبکون " 🌴برادران یوسف شبانه ، گریان نزد پدر آمدند .
🌴🌻چرا شبانه آمدند؟
🍂چون می خواستند نقش بازی کنند وشب فضای مناسب تری برای نقش بازی کردن .اگر روز می آمدند و با پدرروبرو می شدند
👈" رنگ رخسار خبر می دهد از سر ضمیر "
✨فقط زبان نیست که حرف می زند
✨چشم هم حرف می زند، نگاه هم حرف می زند ،
✨صورتها هم حرف می زنند ،
✨صادقانه هم حرف می زنند،
⭕️🖍 آدمها ممکن است به شما دروغ بگویند اما نگاهشان به شما دروغ نمی گوید .....
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
4_6005834945329629000.mp3
38.58M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه بیست و یکم
* عمل ما در ملکوت بازتاب دارد، چه شوخی باشد و یا جدی!!
* در هر آسمان، چه مَلَکی جلوی عمل ما را میگیرد؟ دلیل این کار ملائکه چیست؟
* چگونه حاضر میشویم عمل ما از آسمان اول هم بالا نرود، چه برسد به آسمان هفتم!!!؟
* خودمان میتوانیم مانع سوختن عمل خودمان شویم اگر.....
* چه کار کنیم تا عمل ما از هفت آسمان بالا برود؟
* ناشطات، سگ جهنم
* این همه عُجب و تکبر و حسادت و... در این دنیا داریم، ولی در عالم دیگر حسابی از خجالت خودمان و عمل خودمان در خواهند آمد!!!
* ای بسا که دستوری عام باشد و عمل به دستور، آن را خاص کند
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#بسمربالشهدا 🌹
مدام میگفت برایم از همت بگو
برایم بگو
درون مجنون
چه گذشت بر او
گفتم رفیق
تا به حال
جایی
«تنها مانده ای؟»😢
جایی
بدون یاور
«در کمین دشمن افتاده ای؟»😭
جایی
تنها و بی نشان
«جنگیده ای؟»😔
تنهای تنهای تنها
«چشم در چشم لشکری از دشمن دوخته ای؟»😔
یک جایی
در هجوم آتش
«با بی کسی هایت سوخته ای و ساخته ای؟»😭😭
گفتم رفیق
تا به حال
جایی
از درون،
خون
«گریسته ای؟»😭😭
تا به حال
برایت
از لشکرت
«مانده فقط دسته ای؟»😔
با چشم خود
خون دادن عزیزانت را
«به تماشا نشسته ای؟»😭😢
تمام دردهایت را
پشتِ بغضی
«انباشته ای؟»😭
تا به حال
«ضجه های آخر یک مرد را در مجنون شنیده ای؟»😔
لحظه های جان دادنِ رزمنده ای را به چشم خود دیده ای؟😢😢
در یک نبرد
با دیدن درد
«هزارو یک بار مرده ای؟»😭
گفتم رفیق
بی نوا همت،
کههمه ی این ها را
با چشم دلش چشید و با چشم سرش دید
آخرش
با صدایی آرام تر
گفتم رفیق
و همت
دیگر چیزی در خشابش باقی نمانده بود
«جز آرمان و عقیده ای»
و او
همهچیزش را دادو
به دیدار معبودش شتافت
تکه تکه،
«با سر بریده ای»😭😭😭😭
#شهیدمحمدابراهیمهمت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۲۲ مقامی برابر با اجر ۱۱۱۰ شهید آن هم از شهدای بدر و احد! مقام شهید ضرب المثل در ع
#نکته_های_مهدوی ۲۳
– به گل روی تو، رحمتم را بر بندگان گنهکارم میفرستم و الا......
انسان فطرتا دوست دارد عزیز و سربلند باشد؛ مورد توجه قرار گیرد؛ 🌟مهم باشد و..
حتی برخی، خود را به شکل و تیپ های عجیبی در می آورند و مدلهایی... لباس
هایی که مورد توجه دیگران قرار بگیرند و به عبارت دیگر، متفاوت باشند!
اگر کاری کنیم که فرماندار یک شهر، نه! استاندار، نه! بالاتر، رئیس جمهور از ما
تجلیل کند چه احساسی خواهیم داشت و به دیگران چه میگوییم؟
فکرش را بکنید اگر آفریدگار عالَم، بگوید: اینقدر پیش من عزیزی و خاطرخواهت
هستم که به خاطر تو رحمتم را بر دیگران می فرستم! اگر به خاطر توِ نبود، با آن
وضعیتی و رفتاری که دارند، عذابم را بر آنان نازل می کردم؛ در این صورت چه
حسی خواهی داشت؟؟!!😌
چه کسی می تواند به چنین جایگاهِ رفیعی صعود کند؟
امام باقر علیه السلام فرمودند: زمانی خواهد آمد که امام زمان علیه السلام غائب
خواهد شد؛ پس خوشا به حال کسانی که در آن دوران، بر امر ما اهل بیت، ثابت
قدم بمانند؛ خداوند به آنان خطاب می کند: بندگانِ حقیقی من شمایید....
»بِکُمْ أَسْقِی عِبَادِیَ الْغَیْثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ« به خاطر شما بر بندگانم باران نازل
می کنم و بلا را از آنان دور می کنم؛ اگر به خاطر شما نبود بر آنان (به خاطر
اعمالشان)عذابم را نازل می کردم.۱
امیرت مشخص، مسیرت مشخص............
ادامه دارد...
۱. کمال الدین، ج 1 ،ص 333 ، باب 33 ،ح 11.
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :0⃣9⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣9⃣
#فصل_دهم
صمد داشت استکان ها را از جلوی مهمان ها جمع می کرد. دو تا استکان توی هم رفته بود و جدا نمی شد. همان طور که سعی می کرد استکان ها را از داخل هم دربیاورد، یکی از آن ها شکست و دستش را برید. شیرین جان دوید و دستمال آورد و دستش را بست. توی این هیر و ویری شوهرخواهرم سراسیمه توی اتاق آمد و گفت: «گرجی بدجوری خون دماغ شده. نیم ساعت است خونِ دماغش بند نمی آید.»
چند وقتی بود صمد ژیان خریده بود. سوییچ را از روی طاقچه برداشت و گفت: «برو آماده اش کن، ببریمش دکتر.»
بعد رو به من کرد و گفت: «شما ناهارتان را بخورید.»
سفره را که انداختند و ناهار را آوردند، یک دفعه بغضم ترکید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم می خواست صمد خودش پیش مهمان هایش بود و از آن ها پذیرایی می کرد. با خودم فکر کردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند.
وقتی ناهار را کشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشق ها که به بشقاب های چینی می خورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و کنارم نشست و در گوشم گفت: «خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن. گفت به شما بگویم نگران نشوید.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :1⃣9⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣9⃣
#فصل_دهم
مهمان ها ناهارشان را خوردند. چای بعد از ناهار را هم آوردند. خواهرها و زن داداش هایم رفتند و ظرف ها را شستند. اما صمد نیامد.
عصر شد. مهمان ها میوه و شیرینی شان را هم خوردند. باز هم صمد نیامد. حاج آقایم بچه را بغل گرفت. اذان و اقامه را در گوشش گفت. اسمش را گذاشت، معصومه و توی هر دو گوشش اسمش را صدا زد.
هوا کم کم داشت تاریک می شد، مهمان ها بلند شدند، خداحافظی کردند و رفتند.
شب شد. همه رفته بودند. شیرین جان و خدیجه پیشم ماندند. شیرین جان شام مرا آماده کرد. خدیجه سفره را انداخته بود که در باز شد و شوهرخواهر و خواهرم آمدند. صمد با آن ها نبود. با نگرانی پرسیدم: «پس صمد کو؟!»
خواهرم کنارم نشست. حالش خوب شده بود. شوهرخواهرم گفت: «ظهر از اینجا رفتیم رزن. دکتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد. ما را برد بیمارستان همدان. دکتر با چند تا آمپول و قرص خونِ دماغِ گرجی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم، آقا صمد گفت: ‘شما ماشین را بردارید و بروید. من که باید فردا صبح برگردم. این چه کاری است این همه راه را بکوبم و تا قایش بیایم. به قدم بگویید پنج شنبه هفته بعد برمی گردم.’»
پیش خواهر و شوهرخواهرم چیزی نگفتم، اما از غصه داشتم می ترکیدم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 #برای_خدا_خالص_بود #خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت قسمت
بسم رب الشهدا و الصدیقین
💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊
#برای_خدا_خالص_بود
#خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت
قسمت 3⃣1⃣
راوی: شهید همت
" قسمتی از سخنرانی محمد ابراهیم همت"
«...در راهی که فی سبیل الله و فقط برای خدا می پیماییم،اگر مومن یک لحظه احساس کند که ناامید است، آن لحظه، لحظه ی کفر و شرک انسان است؛ چرا که همه ی وجود ما، همه ی توان ما و همه ی هستی ما، به دست خداست و همیشه بایستی امیدوار و مطمئن بوده و توکل به خدا داشته باشیم. این صحنه همیشه محل آزمایش است. چهار صباحی زنده ایم، ۲۰ سال، ۳۰ سال، ۴۰ یا ۵۰ سال، آخر هم از دنیا میرویم. در این چهار صباحی که زنده ایم، مرتب به وسیله ی خدا آزمایش میشویم و هر لحظه و ثانیه عمر ما آزمایش است. شکست هست، پیروزی هست، سختی هست، راحتی هست، همه چیز هست، ولی آنچه بیش از همه مطرح است،آزمایش خداست. برای خدا کاری ندارد که یک لحظه صدام را از روی کره ی زمین بردارد، ولیکن خداوند، صدام را در کفرش آزمایش میکند و ما مومنان را در ایمانمان؛ چرا که در جنگمان مقابل عراق، هیچ چیز غیر از ایمان مان بر دشمن غلبه نکرد. از نظر ابزار ضعیف تریم، از نظر امکانات ضعیف تریم،از نظر کمک های بیگانه ضعیف تریم و هرچه شیطان و شیطانک هم هست، پیرو صدام اند و ما غیر از خدا هیچ کس را نداریم..."
ادامه دارد...
💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۲۳ – به گل روی تو، رحمتم را بر بندگان گنهکارم میفرستم و الا...... انسان فطرتا دوس
#نکته_های_مهدوی ۲۴
•|فرمولے ڪه فضه خادمه را «فضتنا» کرد! 💫🌙|•
با ورود به خانه مولای جدیدش، با اولین برخورد،
ادب و تواضع را آموخت که مولایی، این چنین
به خادمش احترام می گذارد.
سلام علیک. من فاطمه ام! به خانه خودت
خوش آمدی!
| با تقسیم کاری که برایش مشخص شد
یک روز من کارهای خانه را انجام می دهم
و تو استراحت
کن یک روز هم کارهای خانه با تو؛ من هم
به عبادتم می رسم،
#درسانصافرامی آموزد.
با سوز و گداز و تهجد شبانه زهرای مرضیه
سلام الله عليها، راز و نیاز سحرگاهی با
محبوب را نظاره می کند.
و با ترنم قرآن در حین انجام کارهای خانه،
انس با قرآن را درس می گیرد. وقتی
با اکسیری که دارد مقداری مس را طلا کرده
و به مولا هدیه می کند
و با کمال تعجب، می بیند اینان حتى
خرسالانشان هم، تمام علم کیمیا را بلدند
و اگر اراده کنند تمام گنجهای دنیا را می توانند
داشته باشند اما یک زندگی ساده دارند
و فقط به فکر دیگرانند،
تازه از خواب غفلت بیدار می شود
و می فهمد که دنیا محل عروج است
و تهیه توشه و جلب رضایت محبوب.
| و اکسیر حقیقی اینانند و تنها راه رستگاری،
این است که مس وجود خود را با اکسیر
ولایت، قیمتی کنی و با همرنگی با آنان راه
زندگیت را در پیش بگیری
و حول محور ولایت بچرخی تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان.
ادامه دارد....
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f