eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
984 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :6⃣8⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣8⃣ کسی در زد. می دانستم صمد است. خدیجه، زن داداشم، توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید. شستش خبردار شده بود، پرسیده بود: «چه خبر! قدم راحت شد؟» خدیجه گفته بود بچه به دنیا آمده، اما از دختر یا پسر بودنش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید. رو کرد به من و با خنده گفت: «قدم! چشمت روشن، شوهرت آمد.» و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید، رفت بیرون. بالای کرسی خوابیده بودم. صمد تا وارد شد، خندید و گفت: «به به، سلام قدم خانم. قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ من!» از دستش ناراحت بودم. خودش هم می دانست. با این حال پرسیدم: «کی به تو گفت؟! خدیجه؟!» نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم. خم شد و پیشانی بچه را بوسید و گفت: «خودم فهمیدم! چه دختر نازی. قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده. ببین چه چشم و ابروی مشکی ای دارد. نکند به خاطر اینکه توی ماه محرم به دنیا آمده این طور چشم و ابرو مشکی شده.» بعد برگشت و به من نگاه کرد و گفت: «می خواستم به زن داداشت مژدگانی خوبی بدهم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :7⃣8⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣8⃣ حیف که نگفت بچه دختر است. فکر کرد من ناراحت می شوم.» بلند شد و رفت بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود. گفت: «خدیجه من حالش چطور است؟!» گفتم: «کمی سرما خورده. دارویش را دادم. تازه خوابیده.» صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربعِ تمام، موهای خدیجه را نوازش کرد و آرام آرام برایش لالایی خواند. فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت: «می خواهم امروز برای دخترم مهمانی بگیرم.» خودش رفت و پدر و مادر، خواهرها و برادرها، و چند تا از فامیل های نزدیک را دعوت کرد. بعد آمد و آستین ها را بالا زد. وسط حیاط اجاقی به پا کرد. مادر و خواهرها و زن برادرهایم به کمکش رفتند. هر چند، یک وقت می آمد توی اتاق تا سری به من بزند می گفت: «قدم! کاش حالت خوب بود و می آمدی کنار دستم می ایستادی. بدون تو آشپزی صفایی ندارد.» هوا سرد بود. دورتادور حیاط کوچکمان پر از برف شده بود. پارو را برداشت و برف ها را پارو کرد یک گوشه. برف ها کومه شد کنار دستشویی، گوشه حیاط. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🔻حسادت، شغل دوّم ما🔻 ✍ قرآن کریم با یک جمله سوالی، درباره گروه خاصّی می‌فرماید: 🕋 أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ (نساء/۵۴) 💢 آیا نسبت به مردم، بر آنچه که خدا از فضلش به آنان بخشیده، می‌ورزند؟! 😔 متاسفانه، این آیه حکایت حال و روز خیلی از ماهاست. ⁉️🤔 خدا دوست داشته از فضل و کرمش، به یه نفر، یه چیزی بده... ما چرا این وسط آتیش می‌گیریم؟!🔥 ⛔️ شغل دوّمِ خیلی از ماهاست. از این شغل استعفا بدیم! بیشترین کاری که بسیاری از ماها، تو شبکه‌های اجتماعی انجام میدیم، به موفقیت دیگرانه.😤 مُدام در حال زَهر ریختن به جون همدیگه هستیم. اکثرِ ماها، به هر کس که یه قدم جلوتر از ما باشه، یه پلّه بالاتر از ما وایساده باشه، یا حتّی یه لبخند بیشتر روی صورتش باشه، می‌کنیم.😠 چون رشدکردن و بالا رفتن سخته، یه جا لَم میدیم و به جاش: ❌ به کسی که درس میخونه میگیم خَرخون.. ❌ به کسی که پول در میاره میگیم دزد.. ❌ به آدم مؤدب و محترم میگیم سوسول.. و... 👈 به زیبایی، ظرافت، هوش، سواد، ادب و ... خلاصه به همه چیزِ دیگران حسودی می‌کنیم. ↙ فلانی فقط نون خوشگلیشو میخوره!! ↙ کی گفته فلانی کار بلده؟! ↙ فلانی الکی مشهور شده! ↙ فلانی رو الکی بزرگش کردن! ↙ فلانی... ✅ همه بد هستند... فقط ما خوبیم!😊 به جای اینکه تلاش کنیم قدّ خودمون رو بالا بکشیم، سعی می‌کنیم با قدّ دیگران رو کوتاه نشون بدیم!😩😖 هِی حرص می‌خوریم و قرص مُسکن! یادمون باشه، 📣 با کوچیک کردنِ دیگران، ما بزرگ نمیشیم.. همونطور که با گاز گرفتنِ دیگران، ما شیر🦁 نمیشیم.. ✅️ بجای ، زیرآب زنی و تخریبِ دیگران، سخت کار کنیم، و برای به دست آوردن موفقیّت بجنگیم...👊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🔔 ⚠️ ❌ بخلاف عالمان بی عمل که مغضوب هستند، ♥️ خداوند حسابی عاشق جوانمردان لوتی است که تا پای جان، روی حرفشان استقامت میکنند و دفاع می نمایند از قرآن و ولایت! 💪 و با هیچ بادی، نمی لرزد شاخه های ایمان شان! حتی طوفان و گردباد سکه های ابن زیاد یا تیزی شمشیر یزید! 👇👇👇👇 🌴 آیات 3 و 4 سوره صف 🌴 🕋 كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ 🕋 إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَّرْصُوصٌ ⚡️ترجمه: نزد خدا بسيار مورد غضب است كه چيزى را بگوئيد كه عمل نمى‌كنيد. همانا خداوند كسانى را دوست دارد كه صف بسته در راه او پيكار كنند، چنانكه گويى بناى بسيار مستحكم سربى هستند. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❣﷽❣ 1⃣1⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ ✴ #انتخاب_شما_چیست⁉️ ◀️ وَ مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئ
❣﷽❣ 2⃣1⃣ ✨ ✍️ چرا آدم باید از ، از راهِ حرام پول در بیاره⁉️😱 📣📣 از این ذلت بیرون بیا و بر سر بشین.🍛🍲 👈⭕️خدا است⭕️👉 وَكَأَيِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(عنکبوت،۶۰) ✨چه بسیار حیوانات که خود بارِ روزی خود نکشند، خدا به آنها و هم به شما روزی می‌رساند، و او شنوا و داناست. ✨✨✨✨✨ 💢 علیه السلام فرمود: ✅ بدان کسی پیش از تو، به روزی تو نمی رسد و آن را از دست تو نمی تواند خارج کند 👈و آن چه برای تو مقدّر شده،‌ هرگز نمی تواند آن را به تأخیر اندازد. ❌ پس فکر و اندوه را بر فکر و اندوه امروز، اضافه . 👈 چرا که برای رسیدگی به مشکلاتِ هر روز، همان روز کافی است.✋ ✅ اگر سال آینده جزء عمرت باشد، خداوند هر روز، روزیِ تازه می‌دهد.🍛🍲 و اگر جزء عمرت نباشد، چرا غم و اندوه چیزی را بخوری که مربوط به تو نیست⁉️ 📚 نهج البلاغه، حکمت۳۷۱ 💯 ... 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 #برای_خدا_خالص_بود #خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت قسمت 0
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 قسمت 1⃣1⃣ راوی: ژیلا بدیهیان حلقه ی ازدواج من هزار تومان قیمتش بود. ابراهیم به من گفت: " من حلقه ی طلا و پلاتین نمیخوام،اگه صلاح بدونین، من فقط یه انگشتر عقیق برمیدارم." یه انگشتر عقیق برداشت به قیمت صد و ' پنجاه تومان. آن موقع پدرم مخالفت کرد و میگفت: "زشته برای ما که دامادمون حلقه ی صد و پنجاه تومانی برداره.تو آبروی مارو بردی." گفتم: "مگه چی شده؟" گفت: "آخه کی تا حالا برای دامادش حلقه ی صد و پنجاه تومانی گرفته؟ زشته بابا، میخندن به آدم. " وقتی ابراهیم زنگ زد خانه مان و موضوع را با او درمیان گذاشتم، با پدرم صحبت کرد. به او گفت:" آقای بدیهیان، این حلقه از سرم هم زیاده. شما دعا کنین که من بتونم توی زندگی، حق همین انگشتر رو هم درست ادا کنم، باقی اش دیگر دست خدا و مصلحت اوست. " سرحرفش هم ایستاد.همیشه ودر هر شرایطی حلقه اش را دست میکرد و خیلی به آن توجه داشت. وقتی در یکی از عملیات ها، حلقه شکست،رفت و عین همان انگشتر با همان عقیق و همان رکاب را خرید و دستش کرد. خندیدم و گفتم:" حالا چه اصراری داری که حتما همین حلقه باشه و اینقدر نسبت به این حلقه مقیدی؟" گفت:" این حلقه توی زندگی، سایه ی یه مرد یا یه زنه. من دوست دارم همیشه سایه ی تو همراهم باشه، این حلقه همیشه در اوج تنهایی، تو رو به یاد من میاره و من محتاج اون هستم.میفهمی محتاج شدن یعنی چی؟" ادامه دارد... 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❗️ یک انسان، معادلِ همه‌ی انسانها:👇 🕋 مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ، فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا، وَ مَنْ أَحْیَاهَا، فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا (مائده/۳۲) 💢 هر کس، انسانی را بدونِ ارتکابِ قتل یا فساد در روی زمین، به قتل برساند، چنان است که گویی همه انسانها را کشته. 💢 و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی به همه‌ی مردم حیات بخشیده است. امام صادق(ع) درباره این آیه فرمودند: ⚡️ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَی هُدًی، فَقَدْ أَحْیَاهَا، وَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ هُدًی إِلَی ضَلَالٍ، فَقَدْ وَاللهِ أَمَاتَهَا. 💢 هرکس نفسِ منحرفی را کند، او را زنده کرده است. 💢 و هر کس، فردی را کند، او را کشته است. 📚 کافی، ج۲، ص۲۱۰. 📣📣 حواسمون باشه!! اگر بلندگو به دست هستیم،🎤 قلم به دست هستیم،✏️ نشریه و روزنامه داریم،📃 تریبون داریم،🗣 مسئولِ یک اداره یا شرکت هستیم،👥 پدر و مادر هستیم،👨‍👩‍👧‍👦، و... و خلاصه اگر آدمی هستیم که یک عدّه گوششون به دهنِ ماست، خیلی مراقب باشیم که کسی رو گمراه نکنیم.☝️ ❌ گاهی با گمراه کردنِ یک نفر، یک نسلی گمراه میشه. ✅️ و گاهی با هدایت و تربیتِ یک نفر، یک جامعه‌ای هدایت میشه. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :8⃣8⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣8⃣ به بهانه اینکه سردش شده بود آمد توی اتاق. زیر کرسی نشست. دستش را گذاشت زیر لحاف تا گرم شود. کمی بعد گرمِ تعریف شد. از کارش گفت، از دوستانش، از اتفاقاتی که توی هفته برایش افتاده بود. خدیجه را خوابانده بودم سمت راستم، و بچه هم طرف دیگرم بود. گاهی به این شیر می دادم و گاهی دستمال خیس روی پیشانی خدیجه می گذاشتم. یک دفعه ساکت شد و رفت توی فکر و گفت: «خیلی اذیتت کردم. من را حلال کن. از وقتی با من ازدواج کردی، یک آب خوش از گلویت پایین نرفته. اگر مرا نبخشی، آن دنیا جواب خدا را چطور بدهم.» اشک توی چشم هایم جمع شد. گفتم: «چه حرف ها می زنی!» گفت: «اگر تو مرا نبخشی، فردای قیامت روسیاهِ روسیاهم.» گفتم: «چرا نبخشم؟!» دستش را از زیر لحاف دراز کرد و دستم را گرفت. دست هایش هنوز سرد بود. گفت: «تو الان به کمک من احتیاج داری. اما می بینی نمی توانم پیشت باشم. انقلاب تازه پیروز شده. اوضاع مملکت درست و حسابی سر و سامان نگرفته. کلی کار هست که باید انجام بدهیم. اگر بمانم پیش تو، کسی نیست کارها را به سرانجام برساند. اگر هم بروم، دلم پیش تو می ماند.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣8⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣9⃣ گفتم: «ناراحت من نباش. اینجا کلی دوست و آشنا، و خواهر و برادر دارم که کمکم کنند. خدا شیرین جان را از ما نگیرد. اگر او نبود، خیلی وقت پیش از پا درآمده بودم. تو آن طور که دوست داری به کارت برس و خدمت کن.» دستم را فشار داد. سرش را که بالا گرفت، دیدم چشم هایش سرخ شده. هر وقت خیلی ناراحت می شد، چشم هایش این طور می شد. هر چند این حالتش را دوست داشتم، اما هیچ دلم نمی خواست ناراحتی اش را ببینم. من هم دستش را فشار دادم و گفتم: «دیگر خوب نیست. بلند شو برو. الان همه فکر می کنند با هم دعوایمان شده.» خواهرم پشت پنجره ایستاده بود. به شیشه اتاق زد. صمد هول شد. زود دستم را رها کرد. خجالت کشید. سرخ شد. خواهرم هم خجالت کشید، سرش را پایین انداخت و گفت: «آقا صمد شیرین جان می خواهد برنج دم کند. می آیید سر دیگ را بگیریم؟» بلند شد برود. جلوی در که رسید، برگشت و نگاهم کرد و گفت: «حرف هایت از صمیم دل بود؟» خندیدم و گفتم: «آره، خیالت راحت.» ظهر شده بود. اتاق کوچک مان پر از مهمان بود. یکی سفره می انداخت و آن یکی نان و ماست و ترشی وسط سفره می گذاشت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 #برای_خدا_خالص_بود #خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت قسمت
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 قسمت 2⃣1⃣ راوی: مادر شهید پس از انجام کارهای مقدماتی، در دی ماه سال ۱۳۶۰ بود که ابراهیم با یک دست لباس سپاه و همسرش نیز با یک دست لباس ساده سر سفره عقد حاضر شدند و امام جمعه ی اصفهان خطبه ی عقد آنها را خواند. با مهریه ی یک جلد کلام الله مجید، یک جلد نهج البلاغه و بیست و هفت تومان پول. همان شب دست زنش را گرفت و او را به خانه ی خودمان آورد. عجب شبی بود.من با پدرش توی اتاق نشسته بودیم که متوجه صدای گریه اش شدیم.زار زار گریه میکرد. با خودم گفتم:" آخه چی شده، مگه امشب شب زفاف نیست؟" به پدرش گفتم:" چرا اینقدر بیتابی میکنه؟" او هم متحیر مانده بود.دلم طاقت نیاورد. بلند شدم و رفتم از لای در نگاه کردم. دیدم رختخواب را جمع کرده یک گوشه، سجاده اش پهن است و مشغول راز و نیاز با خدای خویش است. خانمش هم کناری نشسته بود و نمیدانم قرآن یا مفاتیح بود که در دامنش بود. هر کاری کردم روم نشد در را باز کنم و به او بگویم:" مادر التماس دعا، منم دعا کن. " ساعت یازده شب بود. تا پنج صبح ناله میزد و من صدایش را میشنیدم که میگفت: «العفو،العفو، الهی العفو.» صدای ضجه های او قلبم را میسوزاند. تا خود صبح گریه کرد. طوری که صبح با چشمهای قرمز و متورم آمد و صبحانه خورد. بعد هم با همسرش به گلزار شهدای شهرضا رفتند و پس از آنکه دیداری با شهدا تازه کردند، برای زیارت به قم و از آنجا به پاوه رفتند. چون عملیاتی درپیش بود و باید هرچه زودتر خودش را میرساند. ادامه دارد... 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❣﷽❣ 2⃣1⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ ✍️ #غمِ_روزی_را_مخور چرا آدم باید از #ترس_قطع_روزی، از راهِ حرام پول د
❣﷽❣ 3⃣1⃣ ✨ 🚫 🚧 این قسمت: "حتماً..." تو مکالمات روزمره زیاد این کلمات رو بکار می‌بریم: 🔹 "حتماً میام" 🔹 "حتماً انجام میدم" 🔹 "حتماً میگم" 🔹 "حتماً..." ☝️ در صورتی که قرآن میگه: 📖 وَ لاٰ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فٰاعِلٌ ذٰلِکَ غَداً إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ إِذٰا نَسِیتَ (کهف/۲۳و۲۴) 👈 درباره هیچ چیز و هیچ کار، مگو که من آن را "حتماً" فردا انجام می‌دهم، مگر اینکه بگویی: "ان شاء الله" اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش کردی، همین که یادت آمد، پروردگارت را یاد کن. 🔹 حتی امام صادق (ع) فرمود: "در نوشته‌های خود نیز «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ» را فراموش نکنید." (مثل نامه‌ها، پیامکها، اس‌ام‌اس‌ها و ....) 🔹 روزی امام صادق (ع) دستور داد نامه‌ای بنویسند، هنگامی که نامه را بدون «إن شاء اللّٰه» دید، فرمود: "چگونه امید دارید که این کار به سامان برسد؟" 📚 تفسیر نور الثقلین. 🔹 پیامبر اسلام (ص)، در حالی که مرگ یک امر حتمی است، هنگام ورود به قبرستان می‌فرمود: «وَ اَنا اِن شاءَ الله بِکُم لاحِقون» "اگر خدا بخواهد ما هم به شما ملحق خواهیم شد." 📚 تفسیر کشف الاسرار. ✅ این نکته هم حواسمون باشه، که منظور از گفتن «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ» فقط لقلقه زبان نیست، بلکه خدا میخواد همه لحظات زندگی رو به یادش باشیم، و بدونیم که همه کارها فقط به خواست او👆 انجام میشه. 💯 ... 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f