eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
980 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :0⃣9⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣9⃣ صمد داشت استکان ها را از جلوی مهمان ها جمع می کرد. دو تا استکان توی هم رفته بود و جدا نمی شد. همان طور که سعی می کرد استکان ها را از داخل هم دربیاورد، یکی از آن ها شکست و دستش را برید. شیرین جان دوید و دستمال آورد و دستش را بست. توی این هیر و ویری شوهرخواهرم سراسیمه توی اتاق آمد و گفت: «گرجی بدجوری خون دماغ شده. نیم ساعت است خونِ دماغش بند نمی آید.» چند وقتی بود صمد ژیان خریده بود. سوییچ را از روی طاقچه برداشت و گفت: «برو آماده اش کن، ببریمش دکتر.» بعد رو به من کرد و گفت: «شما ناهارتان را بخورید.» سفره را که انداختند و ناهار را آوردند، یک دفعه بغضم ترکید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم می خواست صمد خودش پیش مهمان هایش بود و از آن ها پذیرایی می کرد. با خودم فکر کردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند. وقتی ناهار را کشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشق ها که به بشقاب های چینی می خورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و کنارم نشست و در گوشم گفت: «خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن. گفت به شما بگویم نگران نشوید.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۴ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :1⃣9⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣9⃣ مهمان ها ناهارشان را خوردند. چای بعد از ناهار را هم آوردند. خواهرها و زن داداش هایم رفتند و ظرف ها را شستند. اما صمد نیامد. عصر شد. مهمان ها میوه و شیرینی شان را هم خوردند. باز هم صمد نیامد. حاج آقایم بچه را بغل گرفت. اذان و اقامه را در گوشش گفت. اسمش را گذاشت، معصومه و توی هر دو گوشش اسمش را صدا زد. هوا کم کم داشت تاریک می شد، مهمان ها بلند شدند، خداحافظی کردند و رفتند. شب شد. همه رفته بودند. شیرین جان و خدیجه پیشم ماندند. شیرین جان شام مرا آماده کرد. خدیجه سفره را انداخته بود که در باز شد و شوهرخواهر و خواهرم آمدند. صمد با آن ها نبود. با نگرانی پرسیدم: «پس صمد کو؟!» خواهرم کنارم نشست. حالش خوب شده بود. شوهرخواهرم گفت: «ظهر از اینجا رفتیم رزن. دکتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد. ما را برد بیمارستان همدان. دکتر با چند تا آمپول و قرص خونِ دماغِ گرجی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم، آقا صمد گفت: ‘شما ماشین را بردارید و بروید. من که باید فردا صبح برگردم. این چه کاری است این همه راه را بکوبم و تا قایش بیایم. به قدم بگویید پنج شنبه هفته بعد برمی گردم.’» پیش خواهر و شوهرخواهرم چیزی نگفتم، اما از غصه داشتم می ترکیدم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۴ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 #برای_خدا_خالص_بود #خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت قسمت
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 قسمت 3⃣1⃣ راوی: شهید همت " قسمتی از سخنرانی محمد ابراهیم همت" «...در راهی که فی سبیل الله و فقط برای خدا می پیماییم،اگر مومن یک لحظه احساس کند که ناامید است، آن لحظه، لحظه ی کفر و شرک انسان است؛ چرا که همه ی وجود ما، همه ی توان ما و همه ی هستی ما، به دست خداست و همیشه بایستی امیدوار و مطمئن بوده و توکل به خدا داشته باشیم. این صحنه همیشه محل آزمایش است. چهار صباحی زنده ایم، ۲۰ سال، ۳۰ سال، ۴۰ یا ۵۰ سال، آخر هم از دنیا میرویم. در این چهار صباحی که زنده ایم، مرتب به وسیله ی خدا آزمایش میشویم و هر لحظه و ثانیه عمر ما آزمایش است. شکست هست، پیروزی هست، سختی هست، راحتی هست، همه چیز هست، ولی آنچه بیش از همه مطرح است،آزمایش خداست. برای خدا کاری ندارد که یک لحظه صدام را از روی کره ی زمین بردارد، ولیکن خداوند، صدام را در کفرش آزمایش میکند و ما مومنان را در ایمانمان؛ چرا که در جنگمان مقابل عراق، هیچ چیز غیر از ایمان مان بر دشمن غلبه نکرد. از نظر ابزار ضعیف تریم، از نظر امکانات ضعیف تریم،از نظر کمک های بیگانه ضعیف تریم و هرچه شیطان و شیطانک هم هست، پیرو صدام اند و ما غیر از خدا هیچ کس را نداریم..." ادامه دارد... 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۴ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۲۳ – به گل روی تو، رحمتم را بر بندگان گنهکارم میفرستم و الا...... انسان فطرتا دوس
۲۴ •|فرمولے ڪه فضه خادمه را «فضتنا» کرد! 💫🌙|• با ورود به خانه مولای جدیدش، با اولین برخورد، ادب و تواضع را آموخت که مولایی، این چنین به خادمش احترام می گذارد. سلام علیک. من فاطمه ام! به خانه خودت خوش آمدی! | با تقسیم کاری که برایش مشخص شد یک روز من کارهای خانه را انجام می دهم و تو استراحت کن یک روز هم کارهای خانه با تو؛ من هم به عبادتم می رسم، آموزد. با سوز و گداز و تهجد شبانه زهرای مرضیه سلام الله عليها، راز و نیاز سحرگاهی با محبوب را نظاره می کند. و با ترنم قرآن در حین انجام کارهای خانه، انس با قرآن را درس می گیرد. وقتی با اکسیری که دارد مقداری مس را طلا کرده و به مولا هدیه می کند و با کمال تعجب، می بیند اینان حتى خرسالانشان هم، تمام علم کیمیا را بلدند و اگر اراده کنند تمام گنجهای دنیا را می توانند داشته باشند اما یک زندگی ساده دارند و فقط به فکر دیگرانند، تازه از خواب غفلت بیدار می شود و می فهمد که دنیا محل عروج است و تهیه توشه و جلب رضایت محبوب. | و اکسیر حقیقی اینانند و تنها راه رستگاری، این است که مس وجود خود را با اکسیر ولایت، قیمتی کنی و با همرنگی با آنان راه زندگیت را در پیش بگیری و حول محور ولایت بچرخی تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. ادامه دارد.... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۴ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تفسیر_تمثیلی_سوره_یوسف 9⃣ #استاد_رنجبر 🌴... حسادت از کجا شروع می شود و به کجا ختم می شود. اینکه
0⃣1⃣ 🌴🌾.... گلها انواع مختلفی دارند .هزاران نوع گل داریم . هر گلی اسمی دارد ، گل رز ، گل سرخ ، گل یاس و.. وقتی بگویی نسترن  گل دیگری به نظرت نمی آید فقط نسترن به ذهن می آید و گل یاس به ذهن نمی آید . وقتی می گویی : یاس ، یاس به ذهن می آید و گل دیگری به ذهن نمی آید . ⬅️اما وقتی بگویی: گل . شامل همه این ها می شود. خدا هزاران اسم دارد : غفار، ستار،رووف، و.....وقتی می گویی:رووف یعنی رووف است . وقتی می گویی : کریم یعنی کریم است . 👈یک اسم هم داردبه نام الله . الله مانند گل است یعنی کسی که خالق است، کریم است، غفار است ، ستار است و.... ✅😊 لذا وقتی شما می گویید : بسم الله یعنی با نشانه ی آن کس ✨حرف می زنم ، ✨می نویسم ؛ ✨حرکت می کنم 👇که 👈 هم ستار است ، 👈هم غفور است ، 👈هم رحیم است ، 👈هم کریم است ، هم.... ⭕️🌾 منتهی در بین نام های الهی دو نام هست که خیلی دلبری می کند....👇 🌴🌻۰۰۰رحمان ورحیم۰۰۰ 🌻🌴 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۴ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :2⃣9⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣9⃣ بعد از شام همه رفتند. شیرین جان می خواست بماند. به زور فرستادمش برود. گفتم: «حاج آقا تنهاست. شام نخورده. راضی نیستم به خاطر من تنهایش بگذاری.» وقتی همه رفتند، بلند شدم چراغ ها را خاموش کردم و توی تاریکی زارزار گریه کردم. حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار می شدم، یا کارهای خانه بود یا شست وشو و رُفت و روب و آشپزی یا کارهای بچه ها. زن داداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دست تنها نمی گذاشت. یا او خانه ما بود، یا من خانه آن ها. خیلی روزها هم می رفتم خانه حاج آقایم می ماندم. اما پنج شنبه ها حسابش با بقیه روزها فرق می کرد. صبح زود که از خواب بیدار می شدم، روی پایم بند نبودم. اصلاً چهارشنبه شب ها زود می خوابیدم تا زودتر پنج شنبه شود. از صبح زود می رُفتم و می شستم و همه جا را برق می انداختم. بچه ها را تر و تمیز می کردم. همه چیز را دستمال می کشیدم. هر کس می دید، فکر می کرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود. غذای مورد علاقه اش را بار می گذاشتم. آن قدر به آن غذا می رسیدم که خودم حوصله ام سر می رفت. گاهی عصر که می شد، زن داداشم می آمد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت: «کمی به سر و وضع خودت برس.» این طوری روزها و هفته ها را می گذراندیم. تا عید هم از راه رسید. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۵ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :3⃣9⃣ #فصل_دهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣9⃣ پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته بودیم. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد گفت: «می خواهم امروز بروم.» بهانه آوردم: «چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو.» گفت: «نه قدم، مجبورم نکن. باید بروم. خیلی کار دارم.» گفتم: «من دست تنهام. اگر مهمان سرزده برسد، با این دو تا بچه کوچک و دستگیر چه کار کنم؟» گفت: «تو هم بیا برویم.» جا خوردم. گفتم: «شب خانه کی برویم؟ مگر جایی داری؟!» گفت: «یک خانه کوچک برای خودم اجاره کرده ام. بد نیست. بیا ببین خوشت می آید.» گفتم: «برای همیشه؟» خندید و با خونسردی گفت: «آره. این طوری برای من هم بهتر است. روز به روز کارم سخت تر می شود، و آمد و رفت هم مشکل تر. بیا جمع کنیم برویم همدان.» باورم نمی شد به این سادگی از حاج آقایم، زن داداشم، شیرین جان و خانه و زندگی ام دل بکنم. گفتم: «من نمی توانم طاقت بیاورم. دلم تنگ می شود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۵ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۲۴ •|فرمولے ڪه فضه خادمه را «فضتنا» کرد! 💫🌙|• با ورود به خانه مولای جدیدش، با اول
۲۵ – را ِه سلمان شده مسدود شده؟؟!!! گفت: وقتی میشنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد سلمان فرموده اند: »سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت« به وجد می آمدم، غبطه می خوردم و با خود می گفتم کاش من هم آن زمان بودم و...اما حیف و صد حیف که....😔 گفتم: یعنی راهِ سلمان شدن بسته شده است؟! بیان نورانی امام کاظم علیه السلام را نشنیده ای❓ میفرمایند: پنجمین فرزندم غیبتی طولانی خواهد داشت که در آن دوران، عده ای از دین بر میگردند و عده ای دیگر، بر دین، ثابت قدم خواهند ماند.‼️ بعد فرمودند: خوشا به حال شیعیان ما که در این دوران، ریسمان ما را محکم بگیرند و بر ولایت ما و برائت و دوری از دشمنانمان، ثابت قدم بمانند. »أُولَئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ« آن ها از مایند و ما از آنان هستیم! آنان ما را به عنوان امام و مقتدا و الگوی خود برگزیدند ما نیز آنان را به عنوان شیعه خود خواهیم پذیرفت. پس خوشا به حالشان خوشا به حالشان »هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَاتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ« به خدا قسم آنان در روی قیامت در درجه و رتبه ما خواهند بود.۱ پس راهِ سلمان شدن................... ۱. کمال الدین و تمام النعمة، ج2 ،ص: 161 ،باب 13 ،ح ۵ 🌐http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۵ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 #برای_خدا_خالص_بود #خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت قسمت
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 قسمت 4⃣1⃣ راوی: مجتبی عسگری در سنگرفرماندهی با حاجی نشسته بودیم که ناگهان یک نفر با داد و فریاد وارد شد. بدون مقدمه، و در مقابل همه با لحنی اهانت آمیز سر حاجی فریاد کشید. پریدم وسط حرفهایش و گفتم: "مرد حسابی این چه وضعه حرف زدنه؟درست صحبت کن، داری با فرمانده لشکر حرف میزنی.گیرم حق با تو باشه، ولی کی به تو همچین اجازه ای داده که با حاجی اینجوری صحبت کنی؟ " گفت: "بشین سرجات تو دیگه چی کاره ای؟" و دوباره به حرفهایش ادامه داد. سر مسئله ای اعتراض داشت و حاجی را مقصر میدانست که چرا توجه نمیکند. در تمام مدتی که او سر حاجی فریاد کشید، حاجی ساکت و آرام نشسته بود و بدون کوچکترین عکس العملی، به حرف های او گوش میکرد. آخر سر هم وقتی حرفهایش تمام شد، به او گفت: "حق با شماست، ناراحت نباش، خونسردی خودت رو هم حفظ کن. من حتما قضیه روپیگیری میکنم، ان شاالله درست میشه." همه از این نحوه ی برخورد حاجی درس گرفتیم، که او چطور توانست خودش را کنترل کند و در کمال آرامش و ادب جواب او را بدهد و خشمگین نشود. ادامه دارد.... 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۵ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :4⃣9⃣ #فصل_یازدهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت:5⃣9⃣ روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می کرد. آن قدر که گاهی وقت ها دور از چشم صمد می نشستم و های های گریه می کردم. این سفر فقط یک خوبی داشت. صمد را هر روز می دیدم. هفته اول برای ناهار می آمد خانه. ناهار را با هم می خوردیم. کمی با بچه ها بازی می کرد. چایش را می خورد و می رفت تا شب. کار سختی داشت. اوایل انقلاب بود. اوج خراب کاری منافقین و تروریست ها. صمد با فعالیت های گروهک ها مبارزه می کرد. کار خطرناکی بود. آمدن ما به همدان فایده دیگری هم داشت. حالا دوست و آشنا و فامیل می دانستند جایی برای اقامت دارند. اگر خرید داشتند یا می خواستند دکتر بروند، به امید ما راهی همدان می شدند. با این حساب، اغلب روزها مهمان داشتم. یک ماه که گذشت. تیمور، برادر صمد، آمد پیش ما. درس می خواند. قایش مدرسه راهنمایی نداشت. اغلب بچه ها برای تحصیل می رفتند رزن ـ که رفت و برگشتش کار سختی بود. به همین خاطر صمد تیمور را آورد پیش خودمان. حالا واقعاً کارم زیاد شده بود. زحمت بچه ها، مهمان داری و کارهای روزانه خسته ام می کرد. آن روز صمد برای ناهار به خانه نیامد. عصر بود. تیمور نشسته بود و داشت تکالیفش را انجام می داد که صدای زنگ در بلند شد. تیمور رفت و در را باز کرد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۶ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت:5⃣9⃣ #فصل_یازدهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣9⃣ از پشت پنجره توی حیاط را نگاه کردم برادرشوهرم، ستار، بود. داشت با تیمور حرف می زد. کمی بعد تیمور آمد لباسش را پوشید و گفت: «من با داداش ستار می روم کتاب و دفتر بخرم.» با تعجب گفتم: «صمد که همین دیروز برایت کلی کتاب و دفتر خرید.» تیمور عجله داشت برای رفتن. گفت: «الان برمی گردیم.» شک برم داشت، گفتم: «چرا آقا ستار نمی آید تو.» همین طور که از اتاق بیرون می رفت، گفت: «برای شام می آییم.» دلم شور افتاد. فکر کردم یعنی اتفاقی برای صمد افتاده. اما زود به خودم دلداری دادم و گفتم: «نه، طوری نشده. حتماً ستار چون صمد خانه نیست، خجالت کشیده بیاید تو. حتماً می خواهند اول بروند دادگاه صمد را ببینند و شب با هم بیایند خانه.» چند ساعتی بعد، نزدیک غروب، دوباره در زدند. این بار پدرشوهرم بود؛ با حال و روزی زار و نزار. تا در را باز کردم، پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!» پدرشوهرم با اوقاتی تلخ آمد و نشست گوشه اتاق. هر چه اصرار کردم بگوید چه اتفاقی افتاده، راستش را نگفت. می گفت: «مگر قرار است اتفاقی بیفتد؟! دلم برای بچه هایم تنگ شده. آمده ام تیمور و صمد را ببینم.» باید باور می کردم؟! نه، باور نکردم. اما مجبور بودم بروم فکری برای شام بکنم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۶ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 #برای_خدا_خالص_بود #خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت قسمت
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 قسمت 5⃣1⃣ راوی: ژیلا بدیهیان برای سخنرانی در مراسم سومین روز شهادت حسن باقری و مجید بقایی دعوتش کرده بودند. وقتی رفت پشت تریبون و بلندگو را گرفت و شروع به صحبت کرد، حال عجیبی داشت. چشمهایش برق میزد و با تمام وجود حرف از شهید و شهادت میزد. طوری دستهایش را تکان میداد که کاملا بیانگر احساس پر از رنج و درد و شور او بود. صدایش حزن عجیبی داشت؛ آهنگی از درد، اما خالص. وقتی حرف از شهید میزد، چهره اش برافروخته میشد و به خود میپیچید. فریادهایش برخواسته از تک تک سلولهای بدنش بود. محکم و خالصانه حرف میزد، میگفت:«... در راهی که فی سبیل الله و برای خدا می پیماییم، اگر مومنی یک لحظه احساس ناامیدی کند، آن لحظه، لحظه ی کفر و شرک انسان است...» میگفت:«... ما از شهید دادن نمیترسیم، ولی از این میترسیم که خدای نکرده، روزی این خونها به ناحق ریخته شود و تزلزلی در راهمان و استقامتمان و توانمان پیدا شود، که ان شاالله نباید اینطور بشود...» ادامه دارد... 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۶ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تفسیر_تمثیلی #سوره_مبارکه_یوسف 0⃣1⃣ #استاد_رنجبر 🌴🌾.... گلها انواع مختلفی دارند .هزاران نوع گل دا
1⃣1⃣ 🌴😊بانکی ها وقتی بخواهند بفهمند که یک اسکناس جعلی است یا اصلی .حرف شما را گوش نمی دهند ، حرف هیچ کس را گوش نمی دهند آنرا برابر نور قرار می دهند ؛ ☄ نور ماوراء بنفش ؛ هر چه نور بگوید . اگر نور بگوید جعلی است ولو تمام عالم بگوید اصلی است ، رئیس بانک ملی بگوید اصلی است، می گویند جعلی است . هر چه نور بگوید ۰ 🌟🌟إنّا أنزلناه نوراً" این نور است۰ 📚🖍هر چه دارید به قرآن عرضه کنید و این است که حقیقت ها رابرای شما روشن می کند و بر ملا می کند. 💬🖌 یکی از این منابع نور همین سوره مبارکه حضرت یوسف (ع) است که چه زیبا هم شروع می شود : "الر" ..... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۶ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۲۵ – را ِه سلمان شده مسدود شده؟؟!!! گفت: وقتی میشنیدم رسول خدا صلی الله علیه و
۲۶ – به خدا قسم هشام است(که می آید) از شام آمده بود، رجز می خواند و مبارز می طلبید. برای مناظره با اصحابت آمده ام! ابتدا امام صادق علیه السلام با یک سؤال، بی سوادیش را به او فهماندند. سپس به یونس بن یعقوب فرمودند: چه میشد در علم کلام مهارت داشتی و با او مناظره میکردی؟ خیلی خجالت کشیدم که اینقدر بی عرضه ام و نتوانسته ام آنگونه که امامم توقع دارد باشم. امام فرمود: برو و افرادی که در علم کلام مهارت دارند را فرا بخوان. جلسه تشکیل شد. اما گویا دل امام آرام نیست نگاهی به بیرون خیمه انداختند به ناگاه رو به جمع کرده و فرمودند: (هِشَامٌ وَ رَبِ الْکَعْبَةِ) به خدا قسم هشام است!(که می آید). همه منتظرند ببینند این هشام کیست که آمدنش اینقدر دل امام زمانش را شاد و مسرور کرده است! با کمال تعجب دیدند یک نوجوان که هنوز مو در صورتش نروئیده وارد شد!۱ و امام برای او جا باز کردند. راستی هشام بن حکم که بود؟ و چه ویژگی داشت که اینقدر مورد توجه امامش قرار گرفته بود؟ او با مناظرات و استدلال های محکم، بینی مخالفان را به خاک می- مالید و با قلب و زبان و عملش از ولایت، دفاع میکرد. آیا به دنبال این هستیم که توانی پیدا کنیم بتوانیم بینی مخالفان را به خاک بمالیم و نجات غریق جوانان و نوجوانان از غرق شدن در سیل شبهات شویم!؟؟ اگر میشود این چنین امامان را شاد کنیم پس چرا........... »هِشَامٌ وَ رَبِ الْکَعْبَةِ«»هِشَامٌ وَ رَبِ الْکَعْبَةِ«»هِشَامٌ وَ رَبِ الْکَعْبَةِ«............. 📚۱. کافی، ج 1 ،ص 171 ،کتاب الحجة، باب االضطرار الی االمام، ح 4. 🌐 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۶ مهر ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باشد محل نده... نبرم اربعین حرم....😭 اما بدان که قلبم از این ماجرا گرفت....😭 ╔═.🍃.════╗ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۶ مهر ۱۳۹۹
🍃 زماني، بچه ها در شلمچه پيكر يكي از شهدا را كه از نيروهاي غواص بود، كشف كردند✨ اما متأسفانه تا نزديك غروب آفتاب هرچه گشتند، پلاك آن شهيد بزرگوار را پيدا نكردند، ديگر مأيوس شده بودند😔با خود گفتند: پلاك شهيد كه پيدا نشد، پس پيكر شهيد را همان جا مي گذاريم، صبح دوباره برمي گرديم. صبح، يكي از برادرهايي كه با ما كار مي كرد، از خواب شب گذشته اش تعريف كرد و گفت: «ديشب خواب ديدم كه يك غواص بالاي خاكريز آمد و به من گفت، دلاور اين جا چه مي كني؟»❣ من گفتم دنبال پلاك شهيدي مي گرديم، ولي پيدا نمي كنيم😓 او گفت: همان جا را مقداري عميق تر بكنيد، پلاكش را هم پيدا مي كنيد» صبح كه بچه ها پاي كار برگشتند، همان جا را عميق تر كندند و اتفاقاً پلاك شهيد را هم پيدا كردند🤲🌷 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۶ مهر ۱۳۹۹
💔 اعمال روز ❶ «زیارت امام حسین (علیه السلام) و زیارت اربعین» در این روز زیارت امام حسین (علیه السلام) مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (علیه السلام) روایت ‌شده که فرمود: "علامت مؤمن پنج چیز است: ۱- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن ۲- و زیارت اربعین را انجام دادن ۳- و انگشتر بر دست راست کردن ۴- و جَبین (پیشانی) را در سجده بر خاک گذاشتن ۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است." ❷ «غسل اربعین و توبه» ❸ بعد از نماز صبح 100 مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم) ❹ 70 مرتبه تسبیحات اربعه ❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس 70 مرتبه استغفار ❻ غروب اربعین 40 مرتبه لا اله الا الله ❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 📚 وسائل الشیعه‌ ج ۱۰، ص ۳۷۳ 📅 وعده ی ما پنجشنبه (روز اربعین) ساعت ۱۰ صبح، پشت بام خانه ها و بالکن ها ، قرائت زیارت اربعین 🔆 امام صادق علیه‌السلام به سُدیر فرمود: آیا زیاد به زیارت حسین علیه‌السلام می‌روی؟ 🔸سدیر گفت: آقاجان راهم دور است، نمی‌توانم. 🔹 امام فرمود: در‌منزلت غسل کن، به بام خانه برو، به سوی قبر حسین علیه‌السلام اشاره کن و به او سلام بده، برایت زیارتش نوشته می‌شود. 📚وسایل الشیعه جلد ۱۴ صفحه ۵۷۸ 🖤 التماس دعا 🔴 ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۶ مهر ۱۳۹۹
۱۶ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🎤راوی : حاج جابر اردستانی از فرماندهان گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 🔺عملیات فتح المبین 🔹
🎤راوی : حاج جابر اردستانی از فرماندهان گردان کمیل 🔺عملیات فتح المبین 🔹قسمت دوم رمز عملیات اعلام شد . درگیری با دشمن کلید خورده . دشمن شب قبل یه حمله پیش دستانه داشت و آمادگی نسبتا خوبی را به اجرا گذاشت و بسیار مقاومت میکرد که کار گره خورده بود. اکثر گردان ها در محاصره دشمن بودند و مسئولین در قرارگاه نگران اوضاع. همه در دل دعا و صلوات و حضرت زهرا (س) را یاد میکردند. آخه رمز عملیات هم یا زهرا بود. دشمن شدیدا آتش سنگینی را روی سر ما میریخت. و در عین ناباوری محاصره شکسته شد و تقریبا همه گردانها بر دشمن مسلط شده و به اهداف رسیدن. در این بین گردان ما و یکی دو گردان از پاسداران هنوز محاصره شکسته نشده بود که عبور از خط مقدم را به جهت رسیدن به توپخانه دشمن در تپه های علی گره زد ادامه دادیم. با توجه به کمبود زمان ، هوا داشت روشن میشد. با سرعت زیاد و بیشتر مسیر را دوان دوان رفتیم. و در بین چند خاکریز مانده بودیم. از هر طرفی شلیک میشد و نیروها خود را به پشت خاکریز رساندند و خدا بده برکت . گردان های تانک و توپخانه دشمن اینجا بود و فهمیدیم درست اومدیم. تقریبا هوا روشن شده بود . به صورت گرگ و میش. و با هجوم ما که ۳ گردان بودیم و پاکسازی سنگرهای دشمن ، فرصتی نیافتند حتی لباس رزم بپوشند و بعضا با زیرپوش اسیر شدند. تعدادی از دشمن را به هلاکت رساندیم و تعداد قابل توجهی را به اسارت گرفتیم و فرصت هیچ گونه عکس العملی را به آنها ندادیم . نیروها دلاورانه جنگیدند و توپخانه دشمن را از کار انداختن. و خط مقدم هم سقوط کرده بود و صدای بعثی ها از بیسیم شنیده میشد که تقاضای آتش سنگین توپخانه را داشتند که فرمانده آنها میگفت توپخانه بدون یه شلیک سقوط کرده و دشمن اینجا با ما درگیر است و نمیتوانیم کاری کنیم. برای فرماندهان عراقی اصلا باور پذیر نبود که نیروهای ایران بتوانند با اون حجم آتش خود را به توپخانه رسانده باشند. نتیجتا با لطف عنایت خداوند و کمک و مدد حضرت زهرا (س) ، تمامی گردان ها به اهداف خود دست پیدا کردند .و یکی از بزرگترین عملیاتهای بزرگ را که دستاوردهای بزرگی هم داشت انجام دادند و زمینه ساز عملیات های بعدی گردید. که مناطق بسیاری آزاد و تلفات زیادی به دشمن وارد شد. همچنین اسرای زیادی هم گرفته شد که جمع بندی پایانی گواه این سلحشوری رزمندگان اسلام می باشد. یاد و نام شهدا همیشه زنده و پاینده برای ارواح طیبه تمامی شهدا بویژه شهدای عملیات فتح المبین ، صلوات... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۷ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❣﷽❣ 3⃣1⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ 🚫 #اصطلاحات_غلط 🚧 این قسمت: "حتماً..." تو مکالمات روزمره زیاد این کلم
❣﷽❣ 4⃣1⃣ ✨ 🔻 🔻 ☝️ قرآن میگه وقتی 👹😈 از درگاه الهی رانده شد، به خدا گفت: "خدایا، من از چهار طرف (جلو، پشت، راست و چپ) به بنده‌هایِ تو حمله میکنم، و اونها رو گرفتار و گمراه میكنم". 🌴 سوره اعراف، آیه ۱۷ 🌴 🕋 ثمَّ لَآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ و َعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَ عَن شَمَائِلِهِمْ و َلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ 👈 شیطان به خدا گفت: "ﺍﺯ پیشِ رو، ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖِ ﺳﺮ، ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻑِ ﺭﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻑِ ﭼﭗ، ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ بندگان تو ﻣﻰ‌ﺭﻭم، تا آنها را گمراه کنم، ﻭ ﺍﻛﺜﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺷﻜﺮﮔﺰﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﻰ ﻳﺎﻓﺖ". ✍️ در روایات داریم که وقتی شیطان این حرف رو زد... فرشته‌ها با نگرانی به خدا گفتند: خدایا! شیطان از چهار طرف بر انسان مسلّط میشه، پس انسان چطور نجات پیدا کنه؟😱😰😨 خداوند فرمود: نگران نباشید، راه بالا و پایین باز است. راهِ بالا 👆 نیایش... و راهِ پایین 👇 سجده و بر خاك افتادن است. 👌 بنابراین... كسی كه دستی به سوی خدا بلند كند... یا سری بر آستان او بساید... میتواند شیطان را طرد كند.😊☺️ 📚 برگرفته از کتاب مراحل اخلاق در قرآن اثر علّامه جوادی آملی 💯 ... 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۷ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تفسیر_تمثیلی #سوره_مبارکه_یوسف 1⃣1⃣ #استاد_رنجبر 🌴😊بانکی ها وقتی بخواهند بفهمند که یک اسکناس جعل
2⃣1⃣ 🌴🌹... چرا چای را در نعلبکی می ریزند ؟ چون نعلبکی سینه اش باز است ، گشاده است ، هر قدرهم داغ باشد زود سرد می شود 🍷اما استکان اینجور نیست حالا حالا داغ است . 😕خیلی آدمها استکانیند ، یک حرف داغ به او بزنی حالا حالا داغ است ، اصلاً سالها داغ است و حالا حالا سرد نمی شود . 😊 بعضی ها نه ؛ مثل نعلبکیند! داغترین حرف هارا اگر به او بزنی چند لحظه بعد فراموش می کند . 👧👶بچه ها اینجورند . 🌨چه کنیم که ظرفیت پیدا کنیم؟ چه کنیم که شرح صدر پیدا کنیم؟ 🌴🌕یک راه بیشتر ندارد، آنهم معرفت است. انسان باید به یک معرفتی دست پیدا کند. ⭕️📚آن معرفت کجاست ؟همین قران . قران منبع و کانون معرفت است. منتهی معرفتی که قران دراختیار شما می گذارد بعضی مستقیمند بعضی غیرمستقیم . 🔻 گاهی مستقیم شما را نصیحت می کند : ✨" قولوا لَهُم قَولا سَدیداً ✨ یُصلِح لَکُم اَعمالَکُم" 🌾 🔻خیلی روشن و صریح می گوید : راست بگویید همه مشکلاتتان حل می شود .... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۷ مهر ۱۳۹۹
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 #برای_خدا_خالص_بود #خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت قسمت
بسم رب الشهدا و الصدیقین 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 قسمت 6⃣1⃣ راوی: ژیلا بدیهیان عملیات محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود. چند شب قبل، خوابی دیده بودم که کمی دلم شور میزد. حاجی که آمد، خوابم را برایش تعریف کردم و گفتم: " اگه میشه، چند شب بمون و بعد برو، خیلی دلم شور میزنه، میترسم اتفاقی بیفته. " حاجی که در تدارک یک عملیات وسیع بود، خندید و گفت: " نگران نباش، خیالت راحت، من هیچ اتفاقی برام نمی افته. هنوز به اون حدی از تقوا نرسیدم که بخواد طوریم بشه. " سپس مسئله ای را با من درمیان گذاشت. گفت:" من در مکه از خدا خواستم که نه اسیر بشم و نه مجروح، از خدا تقاضا کردم که یکجا شهید بشم. " این صحبتها زمانی بین ما رد و بدل شد که تنها بیست وهفت روز از زندگی مشترکمان میگذشت. ادامه دارد... 💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊💞🕊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۷ مهر ۱۳۹۹
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟ حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(ایا هدایا را اماده کردی) پرسید آن هدایا کدامند؟ رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند ✅ ۱- هدیه عزرائیل ✅ ۲- هدیه قبر ✅ ۳- هدیه نکیر و منکر ✅ ۴- هدیه میزان ✅ ۵- هدیه پل صراط ✅ ۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم) ✅ ۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت) ✅ ۸- هدیه پیامبر ✅ ۹- هدیه جبرئیل ✅ ۱۰- و هدیه خداوند متعال اما هدیه عزائیل چهار چیزاست : ✅ ۱. رضایت حق داران. ✅ ۲. قضای نمازها. ✅ ۳. اشتیاق به خداوند. ✅ ۴.آرزوی مرگ. اما هدیه قبر چهار چیزاست : ✅ ۱. ترک سخن چینی. ✅ ۲. استبراء. ✅ ۳. تلاوت قرآن. ✅ ۴. نماز شب. اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست : ✅ ۱. راستگویی. ✅ ۲. ترک غیبت. ✅ ۳. حق گویی. ✅ ۴. تواضع در برابر همه اما هدیه میزان چهار چیزاست : ✅ ۱. فرو خوردن خشم. ✅ ۲. تقوای راستین. ✅ ۳. رفتن به سوی جماعت. ✅ ۴. دعوت به سوی آمرزش الهی اما هدیه صراط چهار چیزاست : ✅ ۱. اخلاص عمل. ✅ ۲. زیاد به یاد خدا بودن. ✅ ۳. خوش اخلاقی. ✅ ۴. تحمل کردن آزار دیگران اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست : ✅ ۱. گریه از ترس خداوند. ✅ ۲. صدقه مخفی. ✅ ۳.ترک گناهان. ✅ ۴.خوش رفتاری با پدر و مادر اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست : ✅ ۱. صبر در ناملایمات. ✅ ۲. شکر بر نعمت. ✅ ۳انفاق مال در راه اطاعت خداوند. ✅ ۴.رعایت امانت در مال وقفی اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست : ✅ ۱. دوست داشتن او. ✅ ۲. پیروی از سنت او. ✅ ۳. دوست داشتن اهل بیت او. ✅ ۴. زبان را از بدی ها حفظ کردن اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست ✅ ۱. کم حرف زدن. ✅ ۲.کم خوردن. ✅ ۳. کم خوابیدن. ✅ ۴. مداومت بر حمد اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست : ✅ ۱. امر به نیکی. ✅ ۲. نهی از بدی. ✅ ۳. نصیحت و خیر خواهی برای مردم. ✅ ۴. و مهربانی کردن با همه کتاب المواعظ العدديه، احاديث ده گانه http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
۱۷ مهر ۱۳۹۹