eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
986 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهیدی که بعد از ۱۰ سال خون تازه از بدنش جاری شد... 5⃣1⃣به یاد #شهید_عبدالنبی_یحیایی شادی روحش صلوات 🍃🌹🍃🌹 @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدی که بعد از ۱۰ سال خون تازه از بدنش جاری شد... 5⃣1⃣به یاد #شهید_عبدالنبی_یحیایی شادی روحش صلوات
7⃣1⃣ 🌷 🌹شهیدی که بعد از ۱۰ سال، خون تازه از بدنش جاری شد...  "شهید عبدالنبی یحیایی" از شهدای شاخص استان بوشهر است که در سال 62 و عملیات والفجر 2 به شهادت رسید. پیکر مطهر وی نیز در شهر تنگ ارم شهرستان دشتستان به خاک سپرده شد. خانواده شهید پس از گذشت 10 سال از تدفین، به دلیل نشست مزار و نیاز به تعمیر آن، ناچار به نبش قبر شدند که در این حین متوجه سالم بودن جسد مطهر شهید می شوند، به گونه ای که بر اساس شهادت حاضران، بدن شهید گرم و تازه بوده و خون نیز در آن جریان داشته است.... 🍃🌹🍃🌹 @hemmat_channel
🍃🌸 حاضرم این دم صبح بدهم خواب شیرینم را... درقبالش یک دمی یالحظه ای، ببینم رخ آن شیرین را...؛ #صبحتون_شهدایی @hemmat_channel
شهید هادی کجا و من کجا...❗️ 👇🌹👇 @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
شهید هادی کجا و من کجا...❗️ 👇🌹👇 @hemmat_channel
⭕️ بودم، کارم شده بود چیک و چیک؛ سلفی و یهویی...📸 عکس‌های مختلف با و لبنانی! من و دوستم یهویی توی کافی‌شاپ من و زهرا یهویی گلزار‌ شهدا... !! من و خواهرم یهویی... !!! عکس با های ریز دخترانه... دقت می‌کردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکس‌ها...😐 کامنت‌هایم یکی در میان احسنت و فتبارک الله... دایرکت‌هایم پر شده بود از تعریف و تجمیدها... از نظر خودم کارم اشتباه نبود😏 چرا که داشتم حجاب، ‼️ کم کم در عکس‌هایم رنگ و لعاب‌ها بالا گرفت، تعداد مزاحم‌ها هم خدا بدهد برکت! کلافه از این صف طویل ... یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟! چشمم خورد به کتابی📚 رویش نشسته بود خروارها خاک ... هاا کردم و خاک‌ها پرید از هر طرف... «» بود عنوان زیر خاکی من. "ابراهیم هادی" خودمان...🌹 همان گل پسر خوشتیپ... چارشانه و هیکل روی فرم و اخلاق ورزشی👌 شکست نفس خود را...✌️ شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه... ساک ورزشی‌اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی! رفتم سراغ ایسنتا و پست‌ها نگاهی انداختم به کامنت‌ها؛ ۸۰ درصدش جنس بود!!! با احسنت ها و درودهای فراوان! لابه لای کامنت‌ها چشمم خورد به حرف‌های نسبتا بودار برادرها!😒 دایرکت‌هایم که بماند! عجب لبخند ملیحی... عجب حجب و حیایی... انگار پنهان شده بود پشت این حرف‌های نسبتا ساده؛ عجب هلویی... عجب قند و نباتی، ای جان! از خودم بدم آمد😞 شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری...😔 شهید هادی کجا و من کجا❗️ باید را قربانی می‌کردم... پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیم‌ها...✨ @hemmat_channel
براے خوشحاليتــ از بودنتـ دستـ ڪشيده ام از احساسم هرگز...! #شايد_عشق_همين_باشد ندارمتــ اما دوستــ دارمتــ ... #شھید_محمدابراهیم_ھمت🌷 @hemmat_channel
1_10613148.mp3
3.37M
احساسی 🍃منو نزار تنها میون این حرم 🍃اگه بری بی تو کجا دارم برم😭😭😭 خیلی قشنگهههه👌👌👌 🎤 @hemmat_channel
6⃣1⃣ به یاد #شهید_مصطفی_عارفی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
6⃣1⃣ به یاد #شهید_مصطفی_عارفی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @hemmat_channel
8⃣1⃣ 🌷 💠لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت😍 🌹پنج نفری سر سفره نشسته بودیم. من گفتم از ما پنج تا، یکیمون خمس این راه می شه.🕊 🌹 بیاین یک قراری بذاریم هرکس شهید شد اون لحظه آخر که می گن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت میان؛ وقتی اهل بیت رو دید یک کاری کنه که بقیه بفهمن که دیده. 🌹بعد از این صحبت قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه.☺️😍 🌹ما می دونستیم این حقیقت وجود داره و ایمان داشتیم به اینکه اهل بیت اون لحظه آخر تنهامون نمی ذارن👌 ولی در حد شوخی بود که این موضوع رو مطرح کردیم. 🌹بعد از چند ساعت که برای بازپس‌گیری و آوردن پیکر شهدا به تل مزار رفتیم وقتی به سنگر آقا مصطفی رسیدم، دیدم مصطفی به صورت روی زمین افتاده.😥 🌹همین که مصطفی رو برگردوندم، دیدم خون تازه از مصطفی روی زمین ریخت انگار همین الان شهید شده🕊😍 در همان لحظه دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست. 🌹اونجا بود که یاد اون شوخی سر سفره افتادم. پیکر مطهر مصطفی رو به پایین تل مزار آوردیم با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد، اما هنوز لبخند مصطفی بود.👌 🌹خدا رو شکر که تمام لباس های من متبرک به خون شهید مصطفی شده بود.❣ 🌹هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه....😣 : شهید حسین هریری 🍃🌹🍃🌹 @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 خاطرات سردار خیبر شهید محمد ابراهیم همت قسمت اول:محمد ابراهیم بخش چهارم 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 خاطرات سردار خیبر شهید محمد ابراهیم همت قسمت دوم:آرام و قرار نداشت بخش اول 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 از خصوصیات اخلاقی اش هرچه بگویم،کم گفتم.او از بچگی در خانواده ی ما،بلاتشبیه،مانند یک قرآن بود.😊 صبح که می خواستم بلندش کنم ،لحاف را از رویش پس نمیزدم،با یک بوسه بیدارش میکردم. طوری که گاهی وقت ها پدرش اعتراض میکرد و میگفت:"خجالت بکش زن،این دیگه بزرگ شده."😔 سه ماه تعطیلات تابستان که میشد،میگفت:"من خوشم نمیاد برم توی کوچه و بااین بچه ها بشینم،وقتمو تلف کنم. میخوام برم شاگردی."میگفتیم:"آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگردکی بشی؟"😢 میگفت:"میرم شاگرد یک میوه فروش میشم."میرفت و آنقدر کار میکرد که وقتی شب به خانه می آمد،دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او می گفتم:"آخه ننه ،کی به تو گفته که با خودت اینطوری کنی؟"😔 میگفت:"طوری نیست کارکردن یه نوع عبادته ،کیه که زحمت نکشه و کارنکنه؟"میگفت:"حضرت علی این همه زحمت میکشید !نخلستون ها رو آب میداد،درخت میکاشت،مگه ما به این دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم."😔 این بچه آرام و قرار نداشت.یک وقت هایی که من خانه نبودم،جارو را برمیداشت وخانه را جارو میکرد یا رخت ها رو میشست. اخلاق و رفتارش طوری بود که همیشه همه ازش راضی بودند.😊😢 🌹🌹مادرشهید🌹🌹 🌹🌹پایان قسمت دوم🌹🌹 با ما همراه باشید😊 @hemmat_channel
هدایت شده از رمانکده مدافعین عشق
📣📣 قابل توجه خواهران📣📣 از شما دعوت میشه که خاطرات خودتون رو درباره « گرما و حجاب» برای ما بفرستین . لطفا خاطرات خودتون رو به آیدی زیر ارسال بفرمایید 👇 @fadayemadar قصد داریم صبر و تحمل بانوان پاک این سرزمین رو به تصویر بکشیم . یاری گر ما باشید .
💟 😊 😕 بچـــه‌هـــا كسل شده بــودن ُ حوصله نداشتن . حـــاجي دَر ِ گــوش يكي داشت پچ پــچ میکرد ُ زيــر‌ چـِشي بــقيه رُ مـــي‌پـــايـيد . انگار شيطنــــتش گـــــُل كـرده بـود . حـاجـی رفت بـیرون با یـــه عراقی ِ بـــرگشـت تــو ... بـــچه‌ ها دُويـــدن دور حاجـــی ُ عراقی ِ . حاجي عراقي َ ر ُ ســپرد بــه بچه‌ ها ُ خـــودش رفــت كنـــار . اونام انـــگار دلشــون مــــي‌ خواست عقهد‌ه‌ هاشون ُ رو سر يكی دیگه خالي كنن ريختــن ســـر عراقي ُ شــروع كردن بـــه مــشت ُ لــگد زدن بــه اون . تا خورد زدنـــش . حاجـــيم هيــچي نـــمي‌ گــفت . فـــقــط نگاه مي‌ كرد . يكــي رفت تــفنگش ُ آوُرد ُ گـــذاشت كنـــار ســَر عـــراقي . عراقـــي رنــگش پـــريد زبون بـــاز كرد كــه « بـــابـــا ، نکنید ،نــكشيدم ! مــن از خـــودتونم . » و شروع كرد تنــدتند ، لــباسايــي رُ كه كــش رفته بــود كــندن و غر زدن كــه « حــاجي جــون ، تــو هـم بـا ايــن نقشه‌ هات . نــزديك بــود ما رُ بــه كشتـــن بــدي . حـــالا قیافم شبيه عراقياس دلــيل نمــي‌شه كه … » بچه‌ ها همه زدن زیـــر خنده . حاجيــم مي‌ خنديد . @hemmat_channel