eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
988 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان 😊 🌹روزتون شهدایی🌹 💐چله کلیمیه💐 🌸 امروز روز یازدهم چله دعای شریف یستشیر 🌸 به نیت برآورده شدن حاجات 🌹خانم اسماعیلی التماس دعا👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#بهار_قرآن_با_شهدا 3⃣2⃣ 🌷شهید ابوالفضل راه چمنی قاری قرآن و حافظ قرآن و مداح بود. 🌷هیچگاه وقتش را
4️⃣2️⃣ 🌷شهيد انصاری اصیل، دلی آكنده از عشق به ذات باری تعالی داشت و به اين سبب راهی را انتخاب كرد كه بتواند در بستری مناسب به توفيق آموختن علوم دينی در حوزه پا بگذارد. 🌷 آنچه شهيد انصاری اصيل، را متمايز می كند، رسوخ آيات مقدس الهی در لايه‌ های فكری اش است كه موفق می شود كل قرآن را حفظ نموده تا از اين مسير به عمق آموزه‌های دينی و فرامين الهی دست يابد. همين درک درست از مفاهيم قرآنی است كه وی را تا شهادت پيش می برد و بدون ذره‌ای ترديد، راه را برای زيستنی جاودانه می گشايد. 🌷شهید احمد انصاری اصیل، اولین شهید قاری کشورمان است که در برابر با صبح بیست و سوم ماه مبارک رمضان ۱۳۵۸ پس از تلاوت قرآن توسط منافقین کوردل، به فیض شهادت نائل شد. "شهید احمد انصاری اصیل" http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#بهار_قرآن_با_شهدا 4️⃣2️⃣ 🌷شهيد انصاری اصیل، دلی آكنده از عشق به ذات باری تعالی داشت و به اين سبب ر
5️⃣2️⃣ یک روز با لندکروز از ماموریتی به شهر برمی‌گشتیم. من راننده بودم. 🌷موسی قرآنش را از جیب پیراهنش در آورد و شروع به قرائت قرآن کرد. در میان راه، کسانی را که کنار جاده منتظر بودند، سوارکردیم. یکی از رزمندگان پس از سلام و احوالپرسی کنار موسی نشست. موسی جواب سلامش را نداد.شگفت‌زده به موسی نگاه کردم؛ او هیچ‌گاه سلام کسی را بی‌پاسخ نمی‌گذاشت. وقتی مسافران پیاده شدند، آن رزمنده دوباره گفت: خداحافظ. موسی آهسته پاسخ او را داد. تعجبم دوچندان شد، چشم‌های موسی از اشک سرخ شده بود. باورم نمی‌شد؛ او آن قدر غرق در قرائت قرآن بود که اصلا متوجه سوار شدن مسافر نشده بود تا جواب سلام او را بدهد. 🌷 اسکندری چنان روح و جانش را با قرآن صیقل داده بود که گویی قرآن را در وجودش احیا کرده بود. این قرآن، شاهد عاشقانه ترین نیایش‌های موسی، حتی پس از شهادتش بود؛ زیرا پس از ۱۰ سال، تنها نشان شناسایی پیکر مطهر او شد. "شهید موسی اسکندری" http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#بهار_قرآن_با_شهدا 5️⃣2️⃣ یک روز با لندکروز از ماموریتی به شهر برمی‌گشتیم. من راننده بودم. 🌷موسی ق
6️⃣2️⃣ 🌷سیدحسن از کودکی و پیش از دوران مدرسه به قرآن علاقه داشت و هر وقت من قرآن می‌خواندم، او گوش می‌داد و به دلیل استعداد بالایش آیات قرآن را یاد می‌گرفت. استعداد بالای حسن در یادگیری قرآن سبب شد تا او را به مدرسه جامع علوم اسلامی بفرستم. حسن در مدرسه قاری قرآن بود و از کلاس سوم دبستان به صورت مرتب همه نمازهای یومیه‌اش را می‌خواند و تا شهادت این کار را ترک نکرد. 🌷سیدحسن همزمان با تحصیل و حضور در جبهه به تدریس قرآن کریم هم مشغول بود و در مدرسه باقر‌العلوم قرآن تدریس می‌کرد، در مسجد محل هم جلسه‌ای برپا کرده بود و به جوانان و نوجوانان قرائت قرآن می‌آموخت. 🌷قاریان و حافظان قرآن اگر برای رضای خدا کار نکنند کارشان بی‌اثر است به قاریان و حافظان قرآن هم می‌گویم اگر کارشان برای رضای خدا باشد در مردم هم اثر می‌کند. اما اگر برای غیر خدا باشد هیچ اثری در جامعه ندارد. "شهید سید حسن هاشمی نسب" http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 9
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 0️⃣6️⃣1️⃣ ترتیب اگر تا قبل از شروع عملیات، عراقی ها تاهفت _ هشت کیلومتری ساحل غربی کارون مستقر شده بودند ، این بار، دیگر می آمدند و درست در لب رودخانه مستقر می شدند تا دیگر نیروهای ما حتی قادر نباشند خودشان را از کارون به شرق رودخانه برسانند. 👌🏻از این رو نیروهای گردان ما به تأسی از فرمانده شان که مردانه مقاومت می کرد و دشمن را عقب می راند ، به مقاومت خودشان ادامه دادند و نگذاشتند دشمن به مواضع آن ها نفوذ پیدا کند.👌😕 حاج همت که در برابر استدلال حسین قجه ای ، نتوانست چیزی بگوید و برگشت ، حسین همین طور که به رفتن حاج همت نگاه می کرد ، لحظه ای کنار خاکریز نشست و به سوی نیروهای باقی مانده اش نگاه کرد.😢 اغلب آن ها خسته تر از آن بودند که حتی قادر باشند اسلحه را در دست های خود نگه دارند.😞 دست های آن ها آنقدر ناتوان و بی رمق شده بودند که اسلحه از آن ها پایین می افتاد .😞 حسین قجه ای دیگر نمی دانست چه کار باید بکند ؟ نه می شد به این بچه های خسته ، دستور مقاومت داد ، نه می شد به خود و همراهانش بگوید که بی توجه به این همه زخمی و شهیدی که در اطراف آن هاست ، عقب نشینی کنند.نه ، او دیگر از خود و از جهان خود و زندگی خود دل برداشته بود .😞نمی توانست و نمی خواست که دوباره به عقب، به پشت خط ، به شهر و به میان خانواده و دوستانش برگردد.😔دوستانش همین هایی بودند که این جا ، مظلومانه شهید شده بودند . 😢خانواده اش همین ها بودند و او نمی خواست از این ها دور شود. نمی خواست سرنوشت دیگری _ جز سرنوشت این ها _ داشته باشد.مدت ها بود که او دیگر دل از دنیا کنده بود. خندیدن را از یاد برده بود و لبخند را هم فقط به خاطر آن هایی که هنوز مانده بودند ، بر لب داشت.😢😞 "با دل خونین ، لب خندان باور همچو جام نی گرت زخمی رسد ، آیی چو چنگ اندر خروش" ادامه دارد...... دامه این داستان ان شاالله به زودی در کانال تخصصے شهید همت👌🌺 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f