eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
978 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بشنوید و بشنوینانید ... 📻 وصیت نامه شهید محمد ابراهیم همت 🇮🇷🗣 http://eitaa.com/jo
محمد ابراهیم همت در میانه عملیات خیبر از محمد رضا دستواره فرمانده وقت تیپ ابوذر لشگر ۲۷ می خواهد به نزد اکبر هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی برود وعملی نبودن دستورات مدیران جنگ را توضیح بدهد . ولی هاشمی با تاکید بر اینکه هرچقدر هم کشته بدهند باید عملیات را ادامه دهند میگوید ( اسلام را به خفت نیندازید بلند شوید بلند شید و بروید توکل کنید ) انشاءالله راه باز می شود سردار غلامپور ایده کلی آقای هاشمی در مورد جنگ این بود که باید در جنگ به دنبال پیروزی بزرگ باشیم وبا دستیابی به آن برویم واز طریق مذاکره جنگ را تمام کنیم در جریان عملیات خیبر محمد ابراهیم همت و حمید باکری به شهادت رسیدند http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔻 #کلام_شهید 🔺 #شهید_محمد_ابراهیم_همت 🔷 دل‌گیر نباش! دلت که گیر باشد رها نمی‌شوی. یادت باشد خدا بن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰سخنان تازه منتشر شده از شهید همت ۱۳۶۱/۱۲/۲۳ سردار شهید حاج ابراهیم همت نظم را در ساختار سازمانے نظام ضرورے دانسته و نبود آن را حرکت به‌طرف منجلاب می‌داند. من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود اين سردار خيبر، قلعه قلب مرا نيز فتح کرده است. شهيد سيد مرتضی آوينی☘️☘️☘️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... لحظات تفحص شهیدی در فکه که با کابل پاهاش رو بسته بودن و زنده زنده دفن کردن چون مجروح بوده زنده زنده.😭 شرمنده ایم😔 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#فایل_صوتي_شيطان_شناسی #قسمت 6⃣3⃣ 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ✍ شیطان،باهمه مزاحمت ها، و اذیت هايي که برا
7⃣3⃣ 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ✍گاهی انسان،با گناه نکردن... اهل جهنم ميشه! 🔻اوني که گناه می کنه،و در برابر خدا شرمساره؛ توی نگاه خدا،از يه عابد مغرور،عزیزتره👇 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_1063928820.mp3
3.98M
پیشنهاد میڪنم حتما گوش ڪنید👌👌 مبحثاش عالیههه http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :8⃣0⃣2⃣ #فصل_شانز
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣0⃣2⃣ خدیجه و معصومه هم پیشمان بودند. برایمان فیلم سینمایی گذاشته بودند تا ماشین ها آماده شوند. خانمی توی سالن آمد و با صدای بلند گفت: «خانم محمدی را جلوی در می خواهند.» سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در. صمد روی پله ها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟!» گفت: «اول مژدگانی بده.» خندیدم و گفتم: «باشد. برایت سوغات می آورم.» آمد جلوتر و آهسته گفت: «این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش.» و همان طور که به شکمم نگاه می کرد، گفت: «اصلاً چطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدم خیر.» می دانست که از اسمم خوشم نمی آید. به همین خاطر بعضی وقت ها سربه سرم می گذاشت. گفتم: «اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده؟!» گفت: «اسممان برای ماشین درآمده.» خوشحال شدم. گفتم: «مبارک باشد. ان شاءالله دفعه دیگر با ماشین خودمان می رویم مشهد.» دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «الهی آمین خدا خودش می داند چقدر دلم زیارت می خواهد.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣0⃣2⃣ #فصل_شانز
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣1⃣2⃣ وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: «چه خوب، صمد راست می گوید این بچه چقدر خوش قدم است. اول که زیارت مشهد برایمان درست شد، حالا هم که ماشین. خدا کند سومی اش هم خیر باشد.» هنوز داشتیم فیلم سینمایی نگاه می کردیم که دوباره همان خانم صدایم کرد: «خانم محمدی را جلوی در کار دارند.» صمد ایستاده بود جلوی در. گفتم: « ها، چی شده؟! سومی اش هم به خیر شد؟!» خندید و گفت: «نه، دلم برایت تنگ شده. بیا تا اتوبوس ها آماده می شوند، برویم با هم توی خیابان قدم بزنیم.» خندیدم و گفتم: «مرد! خجالت بکش. مگر تو کار نداری؟!» گفت: «مرخصی ساعتی می گیرم.» گفتم: «بچه ها چی؟! مامانت را اذیت می کنند. بنده خدا حوصله ندارد.» گفت: «می رویم تا همین نزدیکی. آرامگاه باباطاهر و برمی گردیم.» گفتم: «باشد. تو برو مرخصی ات را بگیر و بیا، تا من هم به مادرت بگویم.» دوباره برگشتم و توی سالن نشستم. فیلم انگار تمام شدنی نبود. کمی بعد همان خانم آمد و گفت: «خانم ها اتوبوس آماده است. بفرمایید سوار شوید.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :0⃣1⃣2⃣ #فصل_شانز
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣1⃣2⃣ سمیه را بغل کردم. مهدی هم دستش را داد به مادرشوهرم. خدیجه و معصومه هم بال چادرم را گرفته بودند. طفلی ها نمی دانستند قرار نیست با ما به مشهد بیایند. شادی می کردند و می خواستند زودتر سوار اتوبوس شوند. توی محوطه که رسیدیم، دیدم صمد ایستاده. آمد جلو و دست خدیجه و معصومه را گرفت و گفت: «قدم! مرخصی ام را گرفتم، اما حیف نشد.» دلم برایش سوخت. گفتم: «عیب ندارد. برگشتنی یک شب غذا می پزم، می آییم باباطاهر.» صمد سرش را آورد نزدیک و گفت: «قدم! کاش می شد من را بگذاری توی ساکت با خودت ببری.» گفتم: «حالا مرا درک می کنی؟! ببین چقدر سخت است.» خانم ها آرام آرام سوار اتوبوس شدند. ما هم نشستیم کنار شیشه. صمد دست خدیجه و معصومه را گرفته بود. بچه ها گریه می کردند و می خواستند با ما بیایند. اولین باری بود که آن ها را تنها می گذاشتم. بغض گلویم را گرفته بود. هر کاری می کردم گریه نکنم، نمی شد. سرم را برگرداندم تا بچه ها گریه ام را نبینند. کمی بعد دیدم صمد و بچه ها آن طرف تر، روی پله ها ایستاده اند و برایم دست تکان می دهند. ادامه دارد.... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان 😊 🌹روزتون شهدایی🌹 💐چله کلیمیه💐 🌸 امروز روز یازدهم چله دعای شریف یستشیر 🌸 به نیت برآورده شدن حاجات 🌹خانم اسماعیلی التماس دعا👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#بهار_قرآن_با_شهدا 3⃣2⃣ 🌷شهید ابوالفضل راه چمنی قاری قرآن و حافظ قرآن و مداح بود. 🌷هیچگاه وقتش را
4️⃣2️⃣ 🌷شهيد انصاری اصیل، دلی آكنده از عشق به ذات باری تعالی داشت و به اين سبب راهی را انتخاب كرد كه بتواند در بستری مناسب به توفيق آموختن علوم دينی در حوزه پا بگذارد. 🌷 آنچه شهيد انصاری اصيل، را متمايز می كند، رسوخ آيات مقدس الهی در لايه‌ های فكری اش است كه موفق می شود كل قرآن را حفظ نموده تا از اين مسير به عمق آموزه‌های دينی و فرامين الهی دست يابد. همين درک درست از مفاهيم قرآنی است كه وی را تا شهادت پيش می برد و بدون ذره‌ای ترديد، راه را برای زيستنی جاودانه می گشايد. 🌷شهید احمد انصاری اصیل، اولین شهید قاری کشورمان است که در برابر با صبح بیست و سوم ماه مبارک رمضان ۱۳۵۸ پس از تلاوت قرآن توسط منافقین کوردل، به فیض شهادت نائل شد. "شهید احمد انصاری اصیل" http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#بهار_قرآن_با_شهدا 4️⃣2️⃣ 🌷شهيد انصاری اصیل، دلی آكنده از عشق به ذات باری تعالی داشت و به اين سبب ر
5️⃣2️⃣ یک روز با لندکروز از ماموریتی به شهر برمی‌گشتیم. من راننده بودم. 🌷موسی قرآنش را از جیب پیراهنش در آورد و شروع به قرائت قرآن کرد. در میان راه، کسانی را که کنار جاده منتظر بودند، سوارکردیم. یکی از رزمندگان پس از سلام و احوالپرسی کنار موسی نشست. موسی جواب سلامش را نداد.شگفت‌زده به موسی نگاه کردم؛ او هیچ‌گاه سلام کسی را بی‌پاسخ نمی‌گذاشت. وقتی مسافران پیاده شدند، آن رزمنده دوباره گفت: خداحافظ. موسی آهسته پاسخ او را داد. تعجبم دوچندان شد، چشم‌های موسی از اشک سرخ شده بود. باورم نمی‌شد؛ او آن قدر غرق در قرائت قرآن بود که اصلا متوجه سوار شدن مسافر نشده بود تا جواب سلام او را بدهد. 🌷 اسکندری چنان روح و جانش را با قرآن صیقل داده بود که گویی قرآن را در وجودش احیا کرده بود. این قرآن، شاهد عاشقانه ترین نیایش‌های موسی، حتی پس از شهادتش بود؛ زیرا پس از ۱۰ سال، تنها نشان شناسایی پیکر مطهر او شد. "شهید موسی اسکندری" http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#بهار_قرآن_با_شهدا 5️⃣2️⃣ یک روز با لندکروز از ماموریتی به شهر برمی‌گشتیم. من راننده بودم. 🌷موسی ق
6️⃣2️⃣ 🌷سیدحسن از کودکی و پیش از دوران مدرسه به قرآن علاقه داشت و هر وقت من قرآن می‌خواندم، او گوش می‌داد و به دلیل استعداد بالایش آیات قرآن را یاد می‌گرفت. استعداد بالای حسن در یادگیری قرآن سبب شد تا او را به مدرسه جامع علوم اسلامی بفرستم. حسن در مدرسه قاری قرآن بود و از کلاس سوم دبستان به صورت مرتب همه نمازهای یومیه‌اش را می‌خواند و تا شهادت این کار را ترک نکرد. 🌷سیدحسن همزمان با تحصیل و حضور در جبهه به تدریس قرآن کریم هم مشغول بود و در مدرسه باقر‌العلوم قرآن تدریس می‌کرد، در مسجد محل هم جلسه‌ای برپا کرده بود و به جوانان و نوجوانان قرائت قرآن می‌آموخت. 🌷قاریان و حافظان قرآن اگر برای رضای خدا کار نکنند کارشان بی‌اثر است به قاریان و حافظان قرآن هم می‌گویم اگر کارشان برای رضای خدا باشد در مردم هم اثر می‌کند. اما اگر برای غیر خدا باشد هیچ اثری در جامعه ندارد. "شهید سید حسن هاشمی نسب" http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 9
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 0️⃣6️⃣1️⃣ ترتیب اگر تا قبل از شروع عملیات، عراقی ها تاهفت _ هشت کیلومتری ساحل غربی کارون مستقر شده بودند ، این بار، دیگر می آمدند و درست در لب رودخانه مستقر می شدند تا دیگر نیروهای ما حتی قادر نباشند خودشان را از کارون به شرق رودخانه برسانند. 👌🏻از این رو نیروهای گردان ما به تأسی از فرمانده شان که مردانه مقاومت می کرد و دشمن را عقب می راند ، به مقاومت خودشان ادامه دادند و نگذاشتند دشمن به مواضع آن ها نفوذ پیدا کند.👌😕 حاج همت که در برابر استدلال حسین قجه ای ، نتوانست چیزی بگوید و برگشت ، حسین همین طور که به رفتن حاج همت نگاه می کرد ، لحظه ای کنار خاکریز نشست و به سوی نیروهای باقی مانده اش نگاه کرد.😢 اغلب آن ها خسته تر از آن بودند که حتی قادر باشند اسلحه را در دست های خود نگه دارند.😞 دست های آن ها آنقدر ناتوان و بی رمق شده بودند که اسلحه از آن ها پایین می افتاد .😞 حسین قجه ای دیگر نمی دانست چه کار باید بکند ؟ نه می شد به این بچه های خسته ، دستور مقاومت داد ، نه می شد به خود و همراهانش بگوید که بی توجه به این همه زخمی و شهیدی که در اطراف آن هاست ، عقب نشینی کنند.نه ، او دیگر از خود و از جهان خود و زندگی خود دل برداشته بود .😞نمی توانست و نمی خواست که دوباره به عقب، به پشت خط ، به شهر و به میان خانواده و دوستانش برگردد.😔دوستانش همین هایی بودند که این جا ، مظلومانه شهید شده بودند . 😢خانواده اش همین ها بودند و او نمی خواست از این ها دور شود. نمی خواست سرنوشت دیگری _ جز سرنوشت این ها _ داشته باشد.مدت ها بود که او دیگر دل از دنیا کنده بود. خندیدن را از یاد برده بود و لبخند را هم فقط به خاطر آن هایی که هنوز مانده بودند ، بر لب داشت.😢😞 "با دل خونین ، لب خندان باور همچو جام نی گرت زخمی رسد ، آیی چو چنگ اندر خروش" ادامه دارد...... دامه این داستان ان شاالله به زودی در کانال تخصصے شهید همت👌🌺 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان 😊🌹روزتون شهدایی🌹 💐چله کلیمیه💐 🌸 امروز روز دوازدهم دهم چله دعای شریف یستشیر 🌸 به نیت برآورده شدن حاجات 🌹خانم بیات التماس دعا👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f