هدایت شده از تـ ع ـجیل | TaaJiL
◎﷽◎
#یک_موضوع_ریاضی_زیبا...
شاید تا بحال این سؤال براتون زیاد پیش اومده كه
#جمعه روز #زوجه یا #فرده؟
جواب حقیقی این پرسش اینه...↶⇓⇓
جمعه نه فرده و نه زوجه...
بلكه تركیب فرد و زوجه
#یعنی روز "فر + جه"
♡اللهم عجل لولیک الفرج♡
⇐تعداد جمعه های یک سال 52 تاست...
⇐و تعداد روزهای یک سال 365 روز...
⇓⇓
بنابراین تعداد روزهای غیر جمعه
365-52=3⃣1⃣3⃣
‼ چه پیام زیبایی داره...
یعنی #ای_شیعه و #ای_منتظر_ظـهور
در روزهای کاری هفته باید کاری کنی که جزء این 3⃣1⃣3⃣ نفر باشی
و آنگاه در روز جمعه منتظر ظهور باشی‼‼
سلامتي و فرج امام زمان(عج) #صلوات
أللَّھُـمَ؏ َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
___________________
@taajil
🍃🌺🍃--------❤️----------🍃🌺🍃
🔻توبه دقیقه نود🔻
😔 بعضیها هستند که پشت سر هم #گناه میکنند.
👈 گناه... گناه... گناه...💔
❌ بعد هم با خودشون میگن: «حالا وقت هست، توبه میکنیم. خدا بزرگه.»❗️
📛 امّا حواسشون نیست که ممکنه #مرگ به سراغشون بیاد و اصلاً نتونند #توبه کنند.
☝️ از این گذشته،
✅ «توبه لحظهی آخری»
یا به قول معروف «توبه دقیقه نود»
اصلاً قبول نیست:👇👇
وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ... أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا (نساء/۱۸)
💢 کسانی که تا لحظه مرگ، گناه و کارهای بد انجام میدهند،
💢 و هنگامی که مرگشان فرا میرسد،
💢 میگویند: «الان توبه کردم!»،
💢توبه این افراد قبول نمیشود.
💢 اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کردهایم.
بارِ سفر چه بستهای، مرگ خبر نمیکند
آنکه نبسته بارِ خود، در این سفر چه میکند
تا نرسیده لحظهی مرگ بیا و توبه کن
چونکه اجل فرا رسد، توبه اثر نمیکند
⚡️عجله کنیم تا دیر نشده...
@hemmat_channel
4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
شهیدی که بعد از شهادت،برگه امتحانی دخترش را امضا کرد!
✅ به نقل از دختر شهید:
«یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود، در زادگاه پدرم، شهر خوانسار، برای او مراسم ختم گرفته بودند.
بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم.
🔰وقتی وارد مدرسه شدم، دیدم که برای تجلیل از پدرم مراسم تدارک دیده اند، پس از مراسم راهی کلاس شدم، خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد، در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم.
💠 ناظم از من خواست که حتما اولیایم آن را امضا کنند و فردا ببرم.
به فکر فرورفتم که چه کسی آن را برایم امضا کند؟
💥 نسبت به درس و مدسه ام بسیار حساس بودم و رفتن پدر و نبود مادر در خانه مرا حساس تر کرده بود.
وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد...
🌟در خواب پدر را دیدم که از بیرون آمده و مثل همیشه با ما بازی می کرد و ما هم از سر و کولش بالا می رفتیم. پرسیدم آقاجون ناهار خوردید؟ گفت: نه نخوردم.
🍀به آشپزخانه رفتم تا برای پدر غذا بیاورم، پدر گفت: زهرا برنامه ات را بیاور امضا کنم.
گفتم آقاجون کدام برنامه؟
گفت: همان برنامه ای که امروز در مدرسه دادند.
رفتم و برنامه امتحانی ام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد.
می دانستم که پدر هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم و به پدر دادم و رفتم آشپزخانه.
اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم، نگران به سمت حیاط دویدم دیدم باغچه را بیل می زند.
🌻 آخر دم عید بود و بایستی باغچه صفایی پیدا می کرد، پدر هم که عاشق گل و گیاه بود.برگشتم تا غذا را به حیاط بیاورم ولی پدر را ندیدم .
🌾این بار هراسان و گریان به دنبال او دویدم اما دیگر پیدایش نکردم ناگهان از خواب پریدم...
☀️صبح شد، موقع رفتن به مدرسه با عجله وسایلم را آماده می کردم، ناگهان چشمم به برنامه امتحانی ام افتاد که با خودکار قرمز امضا شده بود!
✅ وقتی به خواهرم نشان دادم حدس زد که شاید داداشم آن را امضا کرده باشد ولی یادم افتاد که برادرم در خانه نبود.
🔮خواب دیشب برایم تداعی شد، با تعجب ماجرا را برای خواهرم تعریف کردم.
🌼پدر در قسمت ملاحظات برنامه نوشته بود: «اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی» و امضاء کرده بود.
در مدرسه ماجرا را برای دوستم تعریف کردم، دوستم هم به من اطمینان داد که واقعیت دارد. او ماجرا را برای خانم ناظم تعریف کرد و گفت: که این اتفاق برای شهید صالحی افتاده، یعنی اسمی از من و پدر من به میان نیامد.
مادر، شهید را به حضرت زهرا سلام الله علیها قسم می دهد که با برخورد مردم که دم در می آیند و از امضای نامه می پرسند چه بکند؟
🌻 شهید می گوید: «سادات (اسم همسر شهید) تو هم شک داری؟» با گریه می گوید نه، او ادامه می دهد: «اگر کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود.
✨همان موقع برنامه را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد.
🌹علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید می کنند و برنامه به رویت حضرت امام(ره) نیز می رسد.
💠اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به "خود شهید مجتبی صالحی" است، اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد.
✨با تایید مطلب، امروزه مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن نامه، شهید را می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند..
📘به نقل از تبیان
📙باشگاه خبرنگاران جوان
🍃🌹🍃🌹
🆔 @hemmat_channel
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
💝آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
✍ #دزدترین مردم «اَسْرَقَ النّاس» چه کسی است؟
🎯دزدترین مردم آن کسی است که از نمازش می دزدد.
❄️وقتی می خواهد به سجده برود،
❄️«سینِ» «سُبْحانَ رَبِّیَ الْأَعْلی وَ بِحَمْدِهِ» را قبل از رفتن به سجده،
❄️«حانَ رَبِّیَ الْأَعْلی» را در سجده،
❄️«وَ بِحَمْدِهِ» را هنگام بلند شدن از سجده می گوید.
❄️این نماز باطل است؛ زیرا به صورت عمدی طمأنینه در آن رعایت نشده است.
🎯ولی اگر عمدی نباشد، و اشتباهاً ذکر را زودتر گفته باشد،
❄️نمازش باطل نیست، می تواند ذکر را دوباره تکرار کند؛
❄️زیرا طمأنینه رکن است.
🎯کسی که از نمازش می دزدد و نمازش بدون طمأنینه است،
❄️نه رکوع صحیح دارد، نه سجده صحیح، نه بعد از نماز دعا دارد، نه تعقیب دارد،
🎯در واقع نمازش را مُچاله کرده و به گوشه ای پرتاب کرده است،
❄️مَثَل او مَثَل کسی است که لباس کهنه اش را در آورده و آن را مُچاله کرده و به گوشه ای پرت کرده است.
🎯بعضی ها هستند که تا نمازشان تمام می شود و سلام می دهند،
❄️سریع بلند می شوند و می روند،
❄️دستشان را بلند نمی کنند که از خداوند حاجتی بگیرند.
🎋شما همگیتان بعد از نماز یک دعا در محل نماز دارید که مستجاب می شود پس دست هایتان را بلند کنید و حاجت بگیرید. 🎋
@hemmat_channel
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
هدایت شده از تـ ع ـجیل | TaaJiL
1_16464197.Mp3
1.57M
اباصالح التماس دعا هرکجارفتی یاد ماهم باش😭😭😭
نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش😭
اباصالح یا ااباصالح😭😭😭
خیلی قشنگه😭😭😭
@taajil
5⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠شهید شاهرخ ضرغام💠
❣سفر به مشهد❣
کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد!😊
مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی!
گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.
باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.
فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح.
عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته . رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود.
خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.
مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.😞
خدایا منو ببخش!
💔 یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم.💔
اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.
دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً عوض شد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد.🌹
این گونه شد که خدا خوب خریدارش شد😍
@hemmat_channel
#تلنگر_از_نوع_شهدایی
#شـــهادت قسمــت ما میشــد اے کـاش...
❌میتــرسم از خــودم زمـانی که؛
"دلِ مــادر خـودم" را میشــــکنم
و در عـین حـال بر احوالِ
"دلِ مادران #شهدا" گریـه میکنم...
❌میتــرسم از خـودم زمانی کـه؛
به نامحرم نگــاه میکنم!
و در عیـن حال هیات میروم
و بر امام حسین اشک میریزم
و از #شهدا دم میزنـم...
.
❌میترسـم از خـودم زمانی که؛
از اهل بیت و شهدا دم میزنـم
و نمـازم اول وقت نیست...
.
❌میترسـم از خودم زمانی که؛
عاشق #شهادت هستم
و اخلاق و ادب ندارم...
تکلیف مدار نیستم...
.
❌میترسـم از خـودم زمـانی که؛
از #عشقِ امام خامنه ای دم میزنـم
و به حرف ها و خواسته هایشان بی توجهـم...
.
❌میترسـم از خـودم زمانی که؛
#چادر سر می کنم
ولی گفتگو بانامـحــرم برایم عادی شده...
.
❌میترسم از خـودم زمانی کـه؛
حرفـ هایـم با عملــم فرسنـگ ها فاصله دارد...
باید قتلگاهی رقم زد؛
باید کشت!!
منیت را
تکبر را
دلبستگی را
غرور را
غفلت را
آرزوهای دراز را
باید از خود گذشت!
باید کشت نفس را...
#شهادت درد دارد!
دردش کشتن لذت هاست...
امان از #نفس توجیه گر
🍃🌹🍃🌹
@hemmat_channel
✨﷽✨
🕊شهوت شهادت🌷
شب کربلای پنج پلاکش رو کند و پرت کرد تو کانال پرورش ماهی گفت : چه کار داری میکنی ؟
چرا پلاکت رو میکنی؟
الان تیر میخوری، مفقود میشی؛ گفت :فلانی من هر چی فکر میکنم .امشب تو شلمچه ما تیر میخوریم با این آتیشی که از سمت دژ میاد دخل ما اومده
من یه لحظه به ذهنم گذشت اگه من شهید بشم جنازه ی ما که بیاد مثلا جلوی فلان دانشگاه عجب تشییعی میشه!
به دلم رجوع کردم دیدم قبل از لقاء خدا و دیدار خدا شهوت شهادت دارم میخوام با کندن این پلاکه با نیامدن جنازه یقین کنم که جنازهای نمیاد که تشییع بشه که جمعیتی بیاد و این شهوت رو بخشکونم. تیر خورد و مفقود شد . مفقود شد؟
اگه مفقود شد چرا خاطرهاش گفته میشود؟
چی برا خدا بود و تو ابر کامپیوتر خدا گم شد؟
خدا یه زیر خاکی هایی داره نگه داشته روز قیامت رو کنه خدا بگه دیدید ملائک خدا؟
ببینید این هم جوون بوده
اون جا فتبارک الله أحسن الخالقین رو ثابت میکنه
🎤روایت : حاج حسین یکتا
↶【به ما بپیوندید 】↷
___
🌍 @hemmat_channel
6⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
🔶اخلاص
💠 با ابراهیم از ورزش صحبت می کردیم. می گفت :وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی می رفتم، همیشه با وضو بودم.
💠 همیشه هم قبل از مسابقات کشتی دورکعت نماز می خواندم ،پرسیدم چه نمازی ؟!
گفت: دو رکعت نماز مستحبی! از خدا میخواستم یک وقت تو مسابقه ،حال کسی رو نگیرم!
💠 ابراهیم به هیچ وجه گرد گناه نمی چرخید.برای همین الگویی برای تمام دوستان بود.
💠 حتی جایی که حرف از گناه زده می شد،سریع موضوع را عوض می کرد.
💠 هر وقت می دید بچه ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می گفت: صلوات بفرست! و یا به هر طریقی بحث رو عوض می کرد.هیچگاه از کسی بد نمی گفت، مگر به قصد اصلاح کردن .
💠 هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی پوشید.بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می کرد.
زمانی هم که علت آن را سوال میکردیم می گفت: برای نفس آدم، این کارها لازمه.
💠 شهید جعفرجنگروی تعریف می کرد: پس از اتمام هیئت دور هم نشسته بودیم. داشتیم با بچه ها حرف می زدیم؛ ابراهیم در اتاق دیگری تنها نشسته و توی حال خودش بود!
وقتی بچه ها رفتند، آمدم پیش ابراهیم هنوز متوجه حضور من نشده بود با تعجب دیدم هر چند لحظه، سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش می زند! یکدفعه با تعجب گفتم :چیکار می کنی داش ابرام ؟!
تازه متوجه حضور من شد.از جا پریدو از حال خودش خارج شد!بعد مکثی کرد و گفت :هیچی ،هیچی،چیزی نیست !
گفتم به جون ابرام نمیشه ،باید بگی برای چی سوزن زدی تو صورتت.
مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدم هایی که بغض کرده اند گفت :سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه.
آن زمان نمی فهمیدم که ابراهیم چه میکند و این حرفش چه معنی دارد،ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان راخواندم ،دیدم که آنها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه، خودشان را تنبیه می کردند.
💠از دیگر صفات برجسته شخصیت او دوری از نامحرم بود. اگر می خواست با زنی نامحرم، حتی از بستگان، صحبت کند به هیچ وجه سرش را بالا نمی گرفت؛به قول دوستانش :ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت !
🔰و چه زیبا گفت:
امام محمد باقر (ع):(از تیرهای شیطان ،سخن گفتن با زنان نامحرم است .)
💠 ابراهیم به اطعام دادن نیز خیلی اهمیت می داد.همیشه دوستان را به خانه دعوت می کرد و غذا می داد.در دوران مجروحیت که در خانه بستری بود،هر روز غذا تهیه می کرد و کسانی که به ملاقاتش می آمدند را سر سفره دعوت می کرد و پذیرائی می نمود و از این کار هم بی نهایت لذت می برد.
💠 به دوستان می گفت: ما وسیله ایم ،این رزق شماست، رزق مومنین با برکت است و..
در هیئت ها و جلسات مذهبی هم به همین گونه بود.وقتی می دیدصاحبخانه برای پذیرایی هیئت مشکل دارد،بدون کمترین حرفی برای همه میهمان ها و عزادارها غذا تهیه می کرد.
می گفت: مجلس امام حسین ع باید از همه لحاظ کامل باشد.
💠 شبهای جمعه هم بعد از برنامه بسیج برای بچه ها شام تهیه می کرد.
پس از صرف غذا دسته جمعی به زیارت حضرت عبدالعظیم با بهشت زهرا (س ) می رفتیم.
بچه های بسیج و هیئتی ،هیچ وقت آن دوران را فراموش نمی کنند .هر چندآن دوران زیبا و به یادماندنی طولانی نشد!😔
💠 یکبار به ابراهیم گفتم :داداش ،اینهمه پول از کجا می یاری؟!از آموزش وپرورش ماهی دو هزار تومان حقوق می گیری ،ولی چند برابرش را برای دیگران خرج می کنی!
نگاهی به صورتم انداخت وگفت: روزی رسان خداست در این برنامه ها من فقط وسیله ام. من از خدا خواستم هیچوقت جیبم خالی نماند؛ خدا هم از جائی که فکرش را نمی کنم اسباب خیر را برایم فراهم می کند.
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ ص ۱۸۰ و ۱۸۱ و ۱۸۲
🍃🌹🍃🌹
@hemmat_channel