eitaa logo
سلام بر ابراهیم
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
353 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم رب الشهدا ✨ 💚لیست اسامی بسیج خیریه شهید ابراهیم هادی 💟 🌷10ت 💟 🌷150ت 💟 🌷30ت 💟 🌷10ت 💟 🌷100ت 💟 🌷5ت 💟 🌷10ت 💟 🌷20ت 💟 🌷20ت 💟 🌷5000ت 💟 🌷10ت 💟 🌷10ت 💟 🌷20ت 💟 🌷20ت 💟 🌷10ت 💟 🌷5ت 💟 🌷30ت 💟 🌷10ت 💟 🌷5ت 💟 🌷5ت 💟 🌷20ت 💟 🌷15ت 💟 🌷3ت 💟 🌷3ت 💟 🌷3ت 💟 🌷3ت 💟 🌷2ت ✨ ✨ 💠 📚اطلاعات بیشتر پست های بالا را مطالعه کنید برای شرکت و ثبت نام در بسیج خیریه شهید هادی 👇🏻👇🏻 @shahidhadi
هدایت شده از طرح شهید ابراهیم هادی
✨بسم رب الشهدا ✨ 💚لیست اسامی بسیج خیریه شهید ابراهیم هادی ✅ 🌷10ت 💟 🌷150ت ✅ 🌷30ت 💟 🌷10ت 💟 🌷100ت 💟 🌷5ت ✅ 🌷10ت 💟 🌷20ت 💟 🌷20ت ✅ 🌷5000ت 💟 🌷10ت 💟 🌷10ت 💟 🌷20ت 💟 🌷20ت ✅ 🌷10ت 💟 🌷5ت 💟 🌷30ت ✅ 🌷10ت 💟 🌷5ت ✅ 🌷5ت 💟 🌷20ت ✅ 🌷15ت ✅ 🌷3ت ✅ 🌷3ت ✅ 🌷3ت ✅ 🌷3ت ✅ 🌷2ت 💟 🌷 5ت 💟 🌷10 ✅ 🌷5ت ✅ 🌷10تومن 💟 🌷5ت 💟 🌷10ت 💟 🌷2ت ✨ ✨ 💠 📚اطلاعات بیشتر پست های بالا را مطالعه کنید برای شرکت و ثبت نام در بسیج خیریه شهید هادی 👇🏻👇🏻 @shahidhadi
✨بسم رب الشهدا ✨ 💚لیست اسامی بسیج خیریه شهید ابراهیم هادی ✅ 🌸50 🌹50ت 🌷50 🌷50ت 🌸 50 پور 🌸50 خان 🌸50 🌸 50 🌸50 🌸50 ✅🌷10ت 🌷30ت 🌷50ت 🌷50 🌷15ت. ✅ 🌷 10ت 🌷20ت و..🌷20ت 🌸 100 ✅ تل🌷20ت 🌷20ت 🌷50ت ایتا🌷 30ت 🌷 20تومن ✅ 🌷200ت 🌷30 زاده🌹 10 🌷15 🌹‌50 ✅🌷10ت ✅ 🌷10ت 🌷100ت   (ایتا هو الروف)🌷30ت (راحیل ایتا) 🌷100ت 🌷150تومن 🌷5ت وشهید سلیمانی وشهدای.. 🌷150 🌷5ت (15) 🌷10 🌷20ت (تلگرام)🌷 10ت ✅ 🌷 20ت ✅ 🌷100 ✅ 🌹100 ✅ 🌷100 ✅ 🌷100 ✅ 🌹 100 ✅ # شهید_ابراهیم_هادی11🌷30 ✅ "*🌸30 🌸10ت 🌷70تومن ✅ 🌷20ت 🌷40ت ✅ 🌷10ت 🌷 5تومن   🌷50ت 🌷40ت ✅ (بارو..تل)🌷200ت وهادی 🌷25تومن و وشهیددهقان🌷150ت شهید سلیمی و مرحوم ثقفی🌸40ت 📚اطلاعات بیشتر پست های بالا را مطالعه کنید
جلسه امتحان یا ؟! احمد به شدت مراقب نماز اول وقتش بود و وقتی اذان می‌شد همه کارهایش را تعطیل می‌کرد . آن هم چه نمازی، مثل ما نبود که برای رفع تکلیف نماز بخواند. طوری نماز می خواند که گویا اصلا توی این دنیا نبود! توی مدرسه قرار بود معلم از یکی از درس ها امتحان بگیرد. سر صف که آمدیم آقای ناظم گفت: بر خلاف معمول این امتحان در خارج از ساعت درس و بعد از کلاس سوم برگزار می‌گردد . چند دقیقه مانده بود به امتحان که صدای اذان از مسجد محل بلند شد . احمد آهسته حرکت کرد و رفت سمت نمازخانه . من هم پشت سرش رفتم که منصرفش کنم. گفتم: این معلم خیلی حساسه اگه دیر بیای راهت نمیده و ازت امتحان نمی‌گیره. اما گوش احمد بدهکار نبود. او رفت نماز خانه و من سر جلسه امتحان! بیست دقیقه می‌شد که سر جلسه بودیم اما نه از آقای معلم نه از احمدعلی خبری نبود. آقای ناظم هم مدام دانش آموزان را به سکوت دعوت می‌کرد تا معلم برگه سؤالات را بیاورد. مدام از داخل کلاس سرک می کشیدم و منتظر احمدعلی بودم. بالاخره معلم برگه به دست وارد کلاس شد و با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر، کلی وقت ما را تلف کرد تا این برگه ها آماده شود! تا معلم برگه را داد به دست یکی از دانش آموزان که پخش کند، احمدعلی در چارچوب در ظاهر شد. با اینکه معلم ما بعد از ورود خودش ، هیچ کسی را داخل کلاس راه نمی داد گفت: نیری برو بشین سر جات! من و احمد علی هر دو امتحان دادیم ، اما او نمازش را اول وقت خوانده بود و خدا امور دنیا را با او هماهنگ کرده بود ولی من نه... 📚کتاب عارفانه