#خاطرات_شهدا 🌷
💠▫️اختصاصى مسئولين!
💠▫️به حمید التماس می کردم که مرا هم با ماشین اداری ببرد به جایی که محل کار هر دویمان بود. من توی #بسیج بودم. خانه ما جایی بود که باید بیست دقیقه پیاده می رفتیم تا به جاده برسیم.
💠▫️حمید فقط مرا تا ایستگاه می رساند و خیلی جدی می گفت: #پیاده_شو فاطمه با ماشین راه بیا! می گفتم: من که از بسیج حقوق نمی گیرم؛ فکر کن روزی #یک_تومان به من حقوق می دهی. این یک تومان را بگذار به حساب #کرایه ماشین.
💠▫️می گفت: ما نباید باعث شویم مردم به #غیبت و تهمت بیفتند. آدم عاقل هیچ وقت اجازه نمی دهد کسی به او #تهمت بزند. ما هم ناسلامتی انسان عاقليم ديگر. نيستيم⁉️
راوى: همسر فرمانده شهید جاويدالاثر
#شهید_حمید_باکری 🌷
❤️ @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
💠نحوه ی شهادت
❤️✨ #عملیات این طور شروع شد که ما باید از چند کیلومتر آب عبور میکردیم، هور را پشت سر گذاشته، وارد جزیره میشدیم، میجنگیدیم عبور میکردیم و میرفتیم طرف #نشوه و طرف هدفهایی که مشخص شده بود.
❤️✨بیشتر این نیروها را باید در شب اول وارد #جزیره میکردیم تا بروند برای پاکسازی. بخشی از این نیرو باید با قایق میآمد و بخشی دیگر در روزی که شبش #عملیات میشد و بخشی هم اول تاریکی شب که این بخش آخر باید با هلیکوپترها هلیبرد میشدند.
❤️✨آن پل باید گرفته میشد تا #عراقیها نتوانند وارد جزیره بشوند #حمید سریع به هدف هایش رسید و از آنجا مدام گزارش میداد. ما وارد جزیره شدیم. با حمید تماس گرفتیم گفت #پل_شیتات دستش است. گفت: «اگر میخواهید #نیرو بیاورید مشکلی نیست. بردارید بیاورید.»
❤️✨با حمید تماس گرفتم گفتم آماده باشد برای #هدفهای بعدی. خبر رسید #طلایه با مشکل جدی مواجه شده و عملیات نتوانسته در آنجا پیش برود. حالا ما باید توقف میکردیم تا وضع #جبهه سمت چپمان مشخص شود. شب شد. سر و سامانی به امکانات دادیم و استراحتی هم به بچه ها.
❤️✨مجبور شدیم برویم #پشت طلایه، نزدیک آن پلهایی که عراقیها طلایه را از آنجا پشتیبانی تدارکاتی میکردند. بیشتر قوای #عراق آن طرف پل بود. ما ماندیم و جزایر و فردا صبح، که جنگ #اصلی توی جزیره ها شروع شد.
❤️✨روز اول پاتک آنها شکست خورد دنیای آتش روی #جزیره متمرکز بود و ما دست بسته و تنها جزیره منتهی میشد به چند جا. اطراف جزیره آب بود و وسطش #باتلاق و همه مجبور بودند از جاده عبور کنند و جاده هم بلند بود و هر کس، چه پیاده چه سواره، از آنجا میگذشت هدف تیر مستقیم تانک قرار میگرفت.
❤️✨نزدیک صبح هنوز مشغول درگیری بودیم که خبر رسید عراق رفته #پل_حمید را پشت سر گذاشته، دارد می آید توی جزیره. #مهدی سریع یکی از مسئولان لشکر را (شهید مرتضی یاغچیان معاون دوم لشکر عاشورا) فرستاد برود پیش #حمید. که تا رفت خبر آوردند توی جاده، دویست متر جلوتر از ما، #شهید_شده🕊
#شهید_حمید_باکری
#سالروز_شهادت
💟: @hemmat_hadi🌷
🗓یکم آذر ۱۳۳۴، در شهرستان #میاندوآب چشم به جهان گشود. پدرش فیض اله و مادرش اقدس نام داشت که وقتی حمید یک سالش بود، در اثر سانحه رانندگی فوت کرد. وی تا پایان دوره منوسطه تحصیل کرد و موفق به اخذ #دیپلم شد.
🗓سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد💍 که ثمره آن یک #پسر و یک #دختر بود. با آغاز جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران🇮🇷، همگام و همراه با برادر بزرگوارش #مهدی، به عنوان پاسدار عازم میدان نبرد حق علیه باطل گشت و جانفشانیهای بسیاری از خود به نمایش گذارد تا اینکه #ششم_اسفند سال ۱۳۶۲ با سمت معاون لشکر ۳۱ عاشورا در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به #شهادت رسید🌷
💢اما تاکنون اثری از #پیکر مطهر ایشان به دست نیامده است
#شهید_حمید_باکری
#سالروز_شهادت
💟 @hemmat_hadi