جای فکر داره که چرا امام زمان (عج) فرمودند اگر #شیعیان به اندازه یک لیوان آب تشنه ظهور بودند، می آمدیم!
چرا نفرمودند "مردم دنیا"؟ چرا نفرمودند "مسلمانان"؟!
اگه کلید ظهور دست ما شیعه هاست، چرا پس گناه میکنیم ؟⁉️
گناه که شاخ و دم نداره. برید #گناهان_کبیره رو بخونید 📖
اونوقت جای وحشتناکش اینجاست که برچسب #مسلمون و شیعه رومونه
🌹 مهدیِ صاحب الزمان (عج):
چیزى، ما را از شیعیان محبوس[و دور] نکرده است، مگر اعمال ناخوشایند و ناپسندى که از آنها به ما مى رسد.
اگر خداوند به شیعیان ما توفیق همدلى در وفاى به عهدى که بر ایشان است، عنایت می فرمود، توفیق دیدار ما براى ایشان به تأخیر نمى افتاد و در سعادتِ دیدار ما با معرفتى شایسته و درست تسریع مى شد.
الزام الناصب، ج ۲، ص ۴۶۷
تعجیلدر #ظهور #صاحب_الزمان (عج) #گناه نکنیم
💟: @hemmat_hadi🌷
❣ #خاطـــرات_شهــدا
💠🌷 شهیدی که قمقمه اش بعد ۱۲ سال آب گوارا داشت...
💟⇐در فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی #شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت.
💟⇐او در حالی روی زمین افتاده بود که دو #قمقمه ی پلاستیکی آب در دستان استخوانی اش بود.
💟⇐یکی از قمقمه ها #ترکش خورده و سوراخ شده بود.
ولی قمقمه ی دیگر، #سالم و پر از آب بود.
💟⇐درِ قمقمه را که باز کردیم، با وجود این که حدود ۱۲ سال از شهادت این بسیجی #سقا می گذشت، آب آن بسیار #گوارا و خنک مانده بود..
منبع :دلهای خدایی
📎هدیه به روح شهدای تشنه لب صلواٺ
➣ @hemmat_hadi🌷
🌷﷽
🌹آیت الله حق شناس (ره):
💠 یڪ آقای فرش فروش ڪه اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یڪ ڪسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد. گفتم: وقت نماز است.
💠گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار ڪردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یڪ قدری ڪه از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری ڪه خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بڪنم! و از خرید منصرف شد!!
شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را.
💠امیر مومنان (ع) فرمودند: اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد.
📚ڪتاب ز ملڪ تا ملڪوت جلد 1 ص 213
💟 @resale_hamrah
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
#مگه_میترسی؟
راوی: ابراهیم سنجری
عملیات والفجربود.حاجی میخواست از خط بازدید کند، میگفت: باید خودم از نزدیک در جریان عملیات قرار بگیرم تا بتونم وضعیت رو بهتر کنترل و هدایت کنم. به طرف خط در حال حرکت بودیم. همینطور که میرفتیم، یک هواپیمای عراقی بالای سرمان ظاهر شد. مانده بودم چه کنم، دستپاچه شده بودم. هواپیما بدجور بالای سرما ویراژ میداد.در این حین، چشمم به سنگ بزرگی که کنار جاده بود، افتاد.سریع زدم روی ترمز تا برویم و آن سنگ را پناه خود قرار دهیم. حاجی پرسید: چرا وایستادی؟ گفتم: مگه هواپیما رو نمبینی حاجی؟ عراقیه. گفت: خب باشه، مگه میترسی؟ گفتم: الانه که ما رو بزنه، خیلی پایین پرواز میکنه. با همان آرامش قبلی اش گفت: « لا حول و لا قوه الا بالله، به حرکتت ادامه بده» مجبور بودم که اطاعت کنم. هواپیما شروع کرد به تیراندازی، چند تیر هم به عقب وانت خورد و آن را سوراخ کرد. نگاهی به حاجی انداختم، دیدم آرام و بی خیال نشسته و هیچ استرسی در چهره¬اش مشاهده نمیشود. من هم از آن اتکا به خدای بسیار زیادی که داشت، روحیه گرفتم و به راهم ادامه دادم.
📚کتاب: برای خدا اخلاص بود (مجموعه ای از خاطرات شهید حاج ابراهیم همت)صفحه 55
💟 @hemmat_hadi
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#طنز_جبهــہ 😂
✨ صلوات ✨
✍بچهها با صدای بلند صلوات میفرستادند و او میگفت:
«نشد این صلوات به درد خودتون میخوره»
نفرات جلوتر که اصل حرفهای او را میشنیدند و میخندیدند،
چون او میگفت:« برای سماورای خودتون و خانواده هاتون به قوری چایی دم کنید»
بچههای ردیفهای آخر فکر میکردند که او برای سلامتی آنها صلوات میگیرد و او هم پشت سر هم میگفت:
« نشد مگه روزه هستید» و بچهها بلندتر صلوات میفرستادند.
بعد ازکلی صلوات فرستادن تازه به همه گفت که چه چیزی میگفته و آنها چه چیزی میشنیدند و بعد همه با یک صلوات به استقبال خنده رفتند.
👉 @hemmat_hadi 👈
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💐🍃🌿🌼🍂🌺
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#خاطرات_هادۍ_دلها
✍ شب ڪہ دیر می اومد خونہ در نمےزد.
از روی دیوار مے پرید تو حیاط و تا اذان صبح صبر می ڪرد.
بعد بہ شیشہ می زد و همہ را براۍ نماز بیدار مے ڪرد..
🌷 بعد از شهادتش مادرم هر شب با صدای برخورد باد بہ شیشہ می گفت: ابراهیم اومده... 😔
#سلام_بر_ابراهیم_هادۍ 🕊
@hemmat_hadi
🍂🌼🌿🌸🍃🌾🌿🌺
🌷 #خاطرات_شهدا
🔻☜شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه #ابراهیم_هادی بود👇👇
#شهید_داوود_عابدی🌷
💠 الگویی بنام ابراهیم:
💟⇦•مرحوم سعید مجلسی خاطرات زیبایی از یک #رزمنده در واحد اطلاعات برای ما نقل میکرد.می گفت: آن رزمنده، یک #ورزشکار حرفه ای، #مداح خوش صدا و سیما و یک #نیروی_شجاع در کار اطلاعاتی است و ....
💟⇦•آن مرد بزرگ #ابراهیم_هادی بود که خیلی از فرماندهان ما از مردانگی و #اخلاص او برای ما حرف می زدند. بعد از #والفجر مقدماتی بود که مرحوم مجلسی تصویر ابراهیم را برای ما آورد.
💟⇦•وقتی تصویر ابراهیم را دیدیم، شگفت زده شدیم انگار #داوود بود! خود داوود هم با تعجب به تصویر #خیره شد.... مجذوب چهره و جمال او بودیم که سعید مجلسی گفت: ابراهیم در #کانال_کمیل، همراه با برادر داوود (شهید حمید عابدی) حضور داشته و مفقود شده، خلاصه خیلی حال ما گرفته شد.
💟⇦•داوود او را #الگوی خودش قرار داد. و دلش می خواست راه و #مرام ابراهیم را ادامه دهد.
اواخر سال 1361 بود که با داوود #تهران بودیم. سعید مجلسی خبر داد که امروز مراسمی برای ابراهیم در مسجد محمدی در خیابان زیبا برقراره، من هم به داوود زنگ زدم و گفتم اگه می تونی با #موتور بیا دنبال من با هم بریم مراسم شهید ابراهیم هادی.
💟⇦•عصر بود که داوود اومد و با موتور رفتیم خیابان زیبا. همین که وارد #مسجد شدیم، تمام نگاه ها به سوی ما برگشت. از کنار هر کسی رد شدیم با تعجب گفت: #ابراهیم_زنده_شده!! یکی از دوستان ابراهیم جلو اومد و در حالی که با چشمان گرد شده از #تعجب به داوود نگاه میکرد، گفت آقا شما کی هستی؟انگار خود #ابراهیم اومده!
💟⇦•داوود هم با #لحن_لوتی خودش گفت: نه آقا جون چی میگی؟ ما کجا، آقا ابراهیم کجا، ما #انگشت_کوچیکه کل ابرامم نمیشیم.
💟⇦•بعد جلسه همه با داوود کلی #عکس یادگاری گرفتند وقتی سوار شدیم برگردیم، داوود گفت : تو منو آوردی اینجا که داغ اینا رو #تازه کنی؟؟؟
من کجا، کل ابرام کجا؟؟؟ دیگه چیزی نگفت ولی تا روزای آخر تو #خلوتاش با ابراهیم #رازها داشت....
#شهید_داوود_عابدی🌷
شادی روحش #صلوات
➣ @hemmat_hadi🌷