🔰آمرین به معروف...
🔸سعی می کردم اعتقادات را به شکل #عملی در وجود فرزندانم پرورش دهم، بچه ها می دانســـتند اگر #مادر پوشش تیره و مشکی دارد، یعنی عزا🏴 و ماتم است..
🔹شب #شهادت یکی از امامان بود و من مشکی⚫️ پوشیده بودم. آن موقع دو فرزند داشتم؛ #محمدرضا هفت و خواهرش یازده ساله👧 بود. برایشان از آن #امام تعریف کردم. به دقت👌 گوش کردند و موقعیت آن شب را فهمیدند
🔸اما همسایه بغلی ما جشن🎊 گرفته بود و #آهنگ های شاد را با صدای بلند پخش می کرد. نگران شدم😥 مبادا در تصور #کودکانه آنها دوگانگی ایجاد شود، بنابراین از قبح شکنی عمل همسایه در #شب_شهادت گفتم.
🔹مهدیه تصمیم گرفت تا #امربه_معروف کند سمت خانه همسایه🏡 رفت، #محمد که نسبت به خواهرش تعصب داشت، رفت و مراقب او بود👥 که اگر اتفاقی برایش افتاد،کمکش کند. #تذکر آن ها نتیجه داد و صدای آهنگ قطع شد🔇
نقل از: مادر بزرگوار شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹 @hemmat_hadi
🍂چند روز که صداشو نمیشنیدم دلمـ💔 میگرفت. #پرمشغله بود یعنی خودش دورشو شلوغ کرده بود. یه بار از #اداره با من تماس☎️ گرفته بود؛ صحبتمون به درازا کشید
🍂میشناختمش که #وسواس داره. با خودم گفتم یادآوری کنم بهش که از اداره زنگ میزنه📞 بهم گفت نگران نباش😊 یه #صندوق گذاشتم اینجا تلفنای شخصی رو حساب میکنم💰 #بیشتر از معمولش هم تو صندوق میذارم.
#شهید_هادی_باغبانی
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@hemmat_hadi
هدایت شده از دهکده سلامتی♥
4_5875396092765405497.mp3
3.2M
💐علی مــــــولا علی مــــــولا
🎤 #سید_رضا_نریمانی
❤️ #عید_غدیر_مبارڪ✨
❤️ @karbala313_ir
💛 اعمال روز غدیر 💛
💗برای این روز شریف اعمال زیادی وارد شده که ما به اختصار به بعضی از این اعمال اشاره می کنیم. (جهت تفصیل بیشتر به کتاب شریف مفاتیح الجنان مراجعه شود.)
🔸1- روزه.
🔸2- غسل کردن.
🔸3- زیارت حضرت علی(ع) که یکی از آنها زیارت "امین الله" است.
🔸4- خواندن دعای "ندبه".
🔸5- چون مؤمنی را ملاقات کند، این تهنیت را بگوید: «الحمد الله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایه امیر المومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام.»
و برای این امور فضیلت بسیاری ذکر شده است:
💟پوشیدن لباسهای نیکو - زینت کردن - استعمال بوی خوش - شادی کردن و شاد نمودن شیعیان امیر المومنین - گذشت از تقصیر شیعیان - برآوردن حاجت آنان - صله رحم - اطعام اهل ایمان - شکر و سپاس به خاطر نعمت بزرگ ولایت و...
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰مجید از کودکی دوست داشت #برادر داشته باشد تا همبازی و شریک شیطنت هایش باشد؛ اما خدا در ۶ سالگی به او یک #خواهر داد. «مجید خیلی داداش دوست داشت. به بچههایی هم که برادر داشتند خیلی #حسودی میکرد و میگفت چرا من برادر ندارم.
🔰دختر دومم «عطیه» نهم مهرماه به دنیا آمد. #مجید نمیدانست دختر است و علیرضا صدایش میکرد. ما هم به خاطر مجید #علیرضا صدایش می کردیم ؛ اما نمیشد که اسم پسر روی بچه بماند.
🔰شاید باورتان نشود. مجید وقتی فهمید بچه #دختر است. دیگر مدرسه نرفت. همیشه هم به شوخی میگفت «عطیه» تو را از #پرورشگاه آوردند. ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی #داداش صدایش میزد.
🔰آخرش همکلاس اول نخواند. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را #کلاس_اول بفرستیم. بشدت به من وابسته بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول #دبیرستان با او به مدرسه رفتم و در حیاط مینشستم تا درس بخواند
🔰اما از سال بعد گفتم مجید من واقعاً #خجالت میکشم به مدرسه بیایم. همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و #نرفت؛ اما ذهنش خیلی خوب بود👌. هیچ شمارهای درگوشی📱 ذخیره نکرده بود. شماره هرکی را میخواست از #حفظ میگرفت.»
#شهید_مجید_قربانخانی
@hemmat_hadi
✨مژده ےمیلاد تو،نفحه ےبادصباسٺ
🌸رایحه ى یاد تــو با دل ما آشنـاسٺ
✨آمدے و باب هر حاجٺ دلهــا شدے
🌸باب حوائج تویے، نام تو ذکرخـداسٺ
✨ #میلادامامموسیکاظم؏مبارک✨
♥️ @hemmat_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 #ويژه_ولادت_امام_كاظم(ع)
روايت آیتالله خامنهای از زندگی امام كاظم عليه السلام
وجودشمشير،لباس وقرآن دراتاق خصوصی #امام_کاظم نشانه چيست؟
@hemmat_hadi
#شبهای_جمعه_و_یاد_شهدا
دست خدا
عباس #نمازش را بسیار با آرامش و خشوع میخواند بعضی وقت ها که فراغت بیشتری داشت آیه «أِیّاکَ نَعبُدُ وَ أِیّاکَ نَستَعین» را #هفت_بار با چشمانی اشک بار تکرار میکرد. او همیشه نمازش را در #اول_وقت میخواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق میکرد.
فراموش نمیکنم آخرین بار که به خانه ما آمد، سخنانش #دلنشینتر از روزهای قبل بود. از گفتههای او در آن روز یکی این بود که: وقتی اذان #صبح میشود، پس از اینکه وضوگرفتی، به طرف قبله بایست و بگو: «ای خدا! این #دستت را روی سر من بگذار و تا صبح فردا بر ندار»
به شوخی دلیل این کار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: «اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمیتواند ما را #فریب دهد.» از آن روز تا به حال این گفتهی #عباس بیاختیار در گوش من تکرار میشود.
#شهید_عباس_بابایی
@hemmat_hadi
🍃🌸🍃
الَّذینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ...
ڪسانی هستند ڪه خدا نخواسته...
#دل هایشان را پاڪ ڪند ...
مائده/41
.
.
دل های ما ...
خانه ی ڪیست؟!
خـدا ؟ شیطان ؟!
.
.
#دل من محل رفت و آمد شیطان است!!
و آفرین می گویم به شیطان ...
برای خاطر آن سوگندی ڪه یاد ڪرد ...
و ماند پایش ...
.
و من ! چه بسیار قول داده ام ...
و چه بسیار سوگند خورده ام ...
و زده ام زیر همه یشان ...
.
می شود ، از شیطان هم آموخت !
.
.
دلی ڪه هدایت شد توسط شهدا را ...
#خرابش نڪنیم ...
💟 @hadi_hemmat
🍃🌸🍃
.🍃🌸🍃
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ...
.
»خدایت تو را رها نکرده و #تنها_نگذاشته .
ضحی 3 .
.
نه حدیث است!
نه سخن بزرگان!
این را #خدا ...
به بنده اش ...
می گوید در قرآن:
تو را ، رها نکرده ام !
.
.
#به_خدا_اعتماد_کنیم !
#شهدا_به_خدا_اعتماد_داشتن ...
#ما_هم_همچون_شهدا_بشویم؟!
.
رنگی شویم ...
رنگ شهدا...
.
❤️ @hemmat_hadi
🍃🌸🍃
✨﷽✨
😍خاطـــرات طنز شهـــدا
🌷🍃بعد از داير شدن مجتمع هاے آموزشی رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل می پرداختيم. يڪی از روزهاے تابستان برای گرفتن امتحان ما را زير سايه درختے جمع ڪردند .
🌷🍃بعد از توزيع ورقه های امتحانے مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهاے دشمن همزمان شروع ڪرده بودند. يڪ خمپاره در چند متريمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند.
🌷🍃 يڪ تركش افتاد روی ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتي از آن را سوزاند. ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت:
[برگه من زخمے شده بايد تا فردا به او مرخصی بدهے !]
همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزے نگرفتند .
💠 @hemmat_hadi
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
﷽
⚪️ شخصی در خیابان زیبا زندگی میکرد که معتاد بود. بخاطر اعتیاد، خانواده اش را خیلی اذیت می کرد. ابراهیم برای اینکه او ترک کند خیلی تلاش کرد، اما به هر حال موفق نشد.
⚫️ بعد با او صحبت کرد و گفت: چرا خانواده ات را اذیت می کنی؟ او گفت: دست خودم نیست. من هفته ای فلان قدر پول برای مواد احتیاج دارم. اگر داشته باشم کاری به اونها ندارم.
⚪️ابراهیم یک سال پول مواد این شخص را داد، به شرطی که این مرد خانواده اش را اذیت نکند!! یک سال خانواده و بستگان او در آرامش بودند.
⚫️بعد هم ابراهیم شهید شد. آنجا بود که این شخص معتاد، این ماجرا را برای ما تعریف کرد. او هم مدتی بعد از ابراهیم از دنیا رفت.
📚کتاب سلام بر ابراهیم2
💟 @hemmat_hadi
🌷﷽
● با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم. به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم. راننده به محض خروج از شهر، صدای نوار ترانه را زیاد کرد. ابراهیم چندبار ذکر صلوات داد و مسافران بلند صلوات فرستادند.
● من یک لحظه به ابراهیم نگاه کردم. دیدم بسیار عصبانی است. مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت. دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را میبست.
● حدس زدم بخاطر نوار ترانه است. گفتم: آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ...
نذاشت حرف من تموم بشه و گفت: «قربونت، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه.»
● رفتم و به راننده گفتم: اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت: نمیشه. عادت کردم. نمیتونم خاموشش کنم وگرنه خوابم میبره!
● ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد. از توی جیب خودش قرآن جیبی کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت، شروع به قرائت قرآن کرد.
● همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند. راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد.
📚سلام بر ابراهیم2
@hemmat_hadi
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌷
"راهيان نور سوريه"
#شهيد_مصطفى_صدرزاده
در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ...
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه
#شهید_رسول_خليلى است،
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که،
#شهید_مهدی_عزیزی
را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،
#شهید_حيدرى
نماز جماعت مىخواند.
#شهید_محمودرضا_بيضائى
بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.
#شهید_شهریاری
را که مىشناسيد؟
همین جا با لهجه آذری برای بچه ها مداحی مىكرد.
یا
#شهید_حامد_جوانى؛
اینجا عباسوار پر کشید.
خدا بیامرزد
#شهيد_اسكندرى را ...
همینجا سرش بالای نیزه رفت.
#شهید_جهاد_مغنيه،
در این دشت با یارانش پر کشید ...
عجب حال و هوایی مىشود کاروان راهیان نور مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایی ...
#راهیان_نور_سوریه...
🌷
💐
💠 #شهادت_با_زبان_روزه
✍شهید مدافع حرم حجتالاسلام محمدامین کریمیان در بخشی از وصیتنامهای کہ در اختیار خانوادهاش قرار داد خطاب بہ مردم ایران گفت: من از این دنیا با همہ زیبایےهایش مےروم و همہ آرزوهایم را رها مےکنم اما بہ ولایت و حقانیت علی ابن ابی طالب (ع) و خداوندی خدا یقهتان را مےگیرم اگر خامنهای را تنها بگذارید، خواهش آخر من این است کہ سلام مرا بہ امام خامنهای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکہ تکہ شدن در راه تو ابایی ندارم.
🕊شهادت : 27 خرداد 95 مصادف
با 10 رمضان 1437
🌷 #شهید_محمدامین_کریمیان
@hemmat_hadi
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🌹 درآرزوے_شہـادتـــ
#حرف_دل
میگوینــد خواستن توانستـن است ...
امــا...
امـا مـن کـه میخواهـم
پـس چـرا نمیشـود ...؟
کجــای کار من میلنگـد کـه سال هاسـت #پریشانم ...؟
.
نـه توانِ مثـل "عاشقانِ دنیا" زندگـی کـردن هست و نـه توانِ مثـل "تارکان دنیا" زیستـن ...
نــه تاب می آورم یزیـدی بودن را و نه راهی هسـت برای حسینی "مـاندن" ...
نـه زیستـن را طاقت دارم و نه مُـردن را ...
.
چند قدمـی بیشتر از راه را نرفتـه ام کـه ابن السبیل و #وامانده شـده ام ...
نه میخواهـم برگـردم و نه میتوانم ادامه دهـم!
.
نه جــرات دارم #با_خــدا بـودن را
و نه طاقت دارم #بی_خدا گشتـن را ...
آرزویم شهادت است در راه تو ...
#بندگی
#شهادت
❤️ @hemmat_hadi
❤️
محكم بغلش كردم و گفتم: اگر مارو نديدى، حلال كن دارم مى رم #مكه...
خنديد و گفت: تو هم حلال كن تو ميرى مكه منم ميرم #فكه ببينيم كدوممون زودتر به خدا ميرسه...
آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن...
پيچيدم تو كوچشون پارچه سر در خونشون ميخكوبم كرد پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار...
#شهيد_سعيد_شاهدی
شادی روحش #صلوات
🌹 @hemmat_hadi
💔
#شهید_محمودرضا_بیضائی
🌷مجاهد پرڪار
🔹بسیار پرڪار و تلاشگر بود . تا دیر وقت ڪار می ڪرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد .
🔸حتی با اصرار های او در محل ڪارش تصویب شد ڪه جمعه ها هم سر ڪار بیایند .
🔹یڪ بار درحضور حاج قاسم سلیمانی شروع ڪرد به صحبت ڪردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام ڪه خداوند شهادت را به کسانی می دهد ڪه پر ڪار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند .
🔸حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است .
🔹یڪ بار وقتی بعد از شهادتش به سر ڪارش رفتم دیدم روی ڪمدش این جمله از آقا را نصب ڪرده : در جمهوری اسلامی هرجا ڪه قرار گرفته اید همان جا را مرڪز دنیا بدانید و آگاه باشید ڪه همه ڪارها به شما متوجه است.
(راوی برادر شهید)
💠 @hemmat_hadi
💔
🌷﷽🌷
💠✨ #یڪ_داستان
🌹 ↫در سال 1369 زلزله وحشتناکی در رودبار و منجیل آمد. در روستایی مردی در زیر آوار مانده بود. که بعد از 5 روز گرسنگی و تشنگی به طرز معجزهآسایی نجات یافت.
🌹 ↫وقتی از او پرسیدند چطور امید خود را از دست نداد و زنده مانده؟
گفت: «من با آنکه زیر آوار بودم بعد از مدتی تلاش و تقلی دیدم صدای مرا کسی نمیشنود. سعی کردم اندک انرژی ماندهام را با صدا و داد از دست ندهم.»
🌹 ↫صبر کردم و منتظر شدم. از دور دست صدای کلنگ میشنیدم که کسی آوار را برمیدارد. یقین کردم همان روز، همان مردِ کلنگ به دست، سمت خانهی من هم خواهد آمد. هر لحظه به امید صدای کلنگ زنده بودم و روحیهام را از دست ندادم تا که به فضل خدا مرا هم یافتند و نجات دادند.
🌹 ↫در کورهراه مشکلات نیز هر چند مشکلات در همان لحظه حل نمیشوند، ولی بدانیم که صدای کلنگ امید به خدا همیشه هست اگر آن را بشنویم، هرگز از زندگی ناامید نخواهیم شد. شاید کسان دیگری که در زیر آوار بودند اگر به صدای آن کلنگ گوش کرده و امید میبستند، آنها هم زنده مانده و از دنیا نرفته بودند.
💟: @hemmat_hadi
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─