eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
345 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸یکی از فرماندهان در #سوریه نقل می کرد هر چند حامد جوانی "25 ساله" بود، اما بسیار #شجاع و نترس و تنها نیرویی بود👌 که می توانست مثل #آچار_فرانسه عمل کند. 🔹یعنی هم می توانست در توپخانه💣 فعالیت کند و هم به صورت #زمینی. کامیون🚚 را پر از مهمات می کرد و راه می افتاد. وقتی هم می گفتیم #داعش در یک کیلومتری🗺 ماست، می گفت داعش چه کار می تواند بکند! 🔸 #فرماندهان رده بالا گفته اند حامد نیرویی بود که داعش? از دستش در امان نبود همرزمانش این طور می گفتند که اگر شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به درک واصل شده اند، بدانید که #پانصد نفر آنها را حامد کشته? است. برای همین هم حامد را با #موشک_تاو ( موشک ضدتانک ) مورد اصابت قرار دادند? #شهید_حامد_جوانی🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️👉 @hemmat_hadi
⭕️ #گناه‌های_کوچک 💢یک روز مریم آمد و گفت: به من یک روز #مرخصی بده. رفت و شب برگشت، دیدم سخت راه می رود! پرسیدم: #تصادف کردی⁉️ 💢جوابی #نداد... پاپیچش شدم تا بالاخره گفت که روی لوله‌های #نفت که خدا می‌داندتوی آفتابـ☀️داغ #خوزستان چقدر داغ می‌شدند #پابرهنه راه رفته! 💢پرسیدم: #چرا این کار رو کردی؟ گفت: #غافل شده بودم این کار رو باید می کردم تا یادم بیاید چه آتشی🔥 در آخرت منتظر من است. گفتم: تو که کاری جز #خدمتکاری نمی کنی. 💢گفت: فکر می‌کنی! بعضی اشاره‌ها، بعضی سکوت های #نابه_جا؛ همه‌ی اینها #گناهای کوچیکیه که تکرار می کنیم و برامون #عادی می‌شن😔 #شهیده_مریم_فرهانیان ❤️👉 @hemmat_hadi
وصیت #شهید_محسن_حججی به بانوان: 🔰همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید، آن زمانی که #حضرت_رقیه (سلام الله) خطاب به پدرش فرمودند: 🔸غصه ی #حجاب من را نخوری بابا جان 🔹چادرم سوخته ⚡️اما به سرم #هست هنوز ❤️👉 @hemmat_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی جذاب و متفاوت برای بیان اهمیت #حجاب. 👌 #حتما_ببینید 🌷شهدا رفتند تا چادر از سر خانمی برداشته نشود❌ #حجاب_فاطمی ❤️👉 @hemmat_hadi
#وصیت_شهید 📜 #خواهر عزیزم🌸 💢هرگاه خواستے از #حجاب خارج شوے و لباس اجنبےرا بپوشے به یاد آور که اشک #امام_زمانت را جارے میکنے به خون هاے پاکے که ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میکنے 💢به یاد آر که غرب را در تهاجم فرهنگے اش یارے میکنے و فساد? را منتشر میکنے و توجه جوانے که صبح و شب سعے کرده نگاهش? را حفظ کند جلب میکنے 💢به یاد آر حجابے که بر تو واجب شده? تا تو را در حصن #نجابت_فاطمے حفظ کند تغییر میدهے ... ⇜ #تو هم شامل آبرویے بعد از همه این ها اگر توجه نکردے (متنبه نشدے)  ⇜هویت #شیعه را از خودت بردار (دیگه اسم خودتو شیعه نزار) #شهید_علاء_حسن_نجمه  ❤️ @hemmat_hadi
༻﷽༺ ای احمدیان به نام احمد صلوات هر دم به هزار ساعت از دم صلوات از نور محمدی دلم مَسرورست پیوسته بگو تو بر مُحمّد صلوات ✨میلاد پیامبرا ڪرم(ص) و✨ ✨امام صـــادق (ع) مبارڪ ✨
💢مهریه چه بود؟ ♦️مهریه همسر شهید : ⇜بنا به درخواست همسر شهید هیچ مهریه ای در نظر گرفته نشد 🎊مهریه همسر شهید : ⇜ سید محسن صفوی ♦️مهریه همسر شهید : ⇜یک سکه طلا 🎊مهریه همسر لبنانی شهید : ⇜یک جلد قرآن کریم و یک لیره لبنانی ♦️مهریه همسر شهید : ⇜یک چک با مبلغ بسیار پایین مبلغ چک پس از ازدواج به فرمانده سپاه اصفهان تقدیم شد تا خرج رزمندگان در جبهه ها شود. 🎊مهریه همسر شهید : ⇜سلاح کلت کمری شهید و یک جلد قرآن ♦️مهریه همسر شهید : ⇜یک سکه طلا به عشق امام خمینی(ره) 🎊مهریه همسر شهید : ⇜زیارت شهرهای مکه، مدینه، مشهد، سامرا، کربلا، نجف، کاظمین که همگی انجام شده و مهریه ادا شده است. ♦️مهریه شهید : ⇜یک سفر حج 🎊مهریه شهید مدافع حرم : ⇜۱۲۴ هزار صلوات، حفظ قرآن، ۵ سکه طلا و ۱۴ شاخه گل نرگس به عشق امام زمان (عج) 𓽤♥️️ ❤ @hemmat_hadi
🔰خستگی‌ناپذیر 🔸دوکوهه مسئول پیشتیبانی بود و کارش سخت و #پرتحرک بود از هشت صبح تا هشت شب خادمی بود و از نه شب تا یازده شب هم #بازدید گردان تخریب بود, 🔹که باید با زائران خواهر همراهی می‌کردیم و پای ثابت این کار او و یکی از دوستان? بودند تازه ساعت دوازده شب تا چهار صبح کنار رادیو? 🔸 #دوکوهه باید پست می‌دادیم هیچ‌وقت نمی‌نالید و با عشق #علاقه کار می‌کرد خلوص نیت در عملش بود? و خستگی نداشت. همیشه برای انجام کارها #داوطلب بود بنیه قوی? و بدن سالمی داشت. که او را سرحال نگه‌ می‌داشت تا #وظیفه_خادمی‌اش را به نحو مطلوبی انجام دهد. #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری ❤️ @hemmat_hadi
❣ #سلام_امام_زمانم❣ چشمانم ازصبح_جمعه قدم هایت? را میجوید یابن اسد الله الغالب من به گوشه چشمی از جانب #شما امید بسته ام #السلام_علیک_یاصاحب_الزمان ❤️ @hemmat_hadi
🔰اذان #شهید ابراهیم هادی و تسلیم شدن 18 عراقی 🔹هر طرحی دادیم برای عملیات به نتیجه نرسید، باید آن موقعیت حساس را میگرفتیم؛ به ناگاه ابراهیم هادی به سمت تخته سنگی رفت و رو به #قبله شروع به اذان گفتن کرد؛ هرچه گفتیم بیا عقب میزنندت اثر نداشت. 🔸اواخر اذانش بود که تیر خورد به گردنش و مجروح شد. امدادگر به یاریش رف؛ کمی بعد یکی از رزمندگان گفت عراقی ها دارند خودشان را تسلیم میکنند؛ گفتم شاید حقه باشد ولی 18 نفر بودند که خودشان را تسلیم کرده و گفتند دیگر کسی باقی نمانده، ما هستیم و باقی به عراق برگشته اند و با گفتن (#این_موذن)؟؟؟ سراغ ابراهیم را میگرفتند. 🔹پرسیدم چه شده مگر؟ گفتند به ما گفته بودند شما #مجوس و آتش پرستید ولی با صدای اذانتان و خصوص نام مولا علی دلمان لرزید. #فساد فرماندهانمان را هم که دیده بودیم، گفتیم خودمان را تسلیم کنیم؛ نکند باز ماجرای کربلا بشود.... 🔸5 سال بعد 18 اسیر عراقی بوسیله آیت الله حکیم شفاعت میشوند و در عملیات کربلای 5 در شلمچه و لشکر بدر علیه رژیم بعث شرکت میکنند و جملگی به شهادت میرسند.🌹 #شهید_ابراهیم_هادی🌷 ❤️👉 @hemmat_hadi
🔰شهیدی که برای رفتنش به سوریه #نذر کرد لب به آب نزند 🔸اهل نماز اول وقت و امر به معروف بود، با جذبه، خوشرو🙂 و کم حرف بود و در رشته های هاپکیدو و جودو و کونگ فو فعالیت داشت و #استاد هم بود، چندین بار مقام اول کشوری را بدست آورد. 🔹از ۲۱سالگی مشتاق دفاع از حرم و اعزام به سوریه بود، ولی بدلیل اینکه #تک_پسر بود و پدرش جانباز ۸ سال دفاع مقدس بود اعزامش نمیکردندبعد از ۳ سال تلاش، در سفرش به کربلا، با #توسل و مددگرفتن از امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نذر کرده بود تا زمانی که پایش به حرم حضرت زینب (ع) نرسد #آب به لبانش نزند. 🔸نذرش هم قبول شد✅ فردای روزی که از کربلای برگشت پدرش او را همراه خود برای #آموزش به پادگان برد، بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲دی ماه ۹٤🗓 ساعت ۱۱ ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده برود، سریع #غسل_شهادت کرد و راه افتاد. 🔹سرانجام در۱۳ دی ماه ۹٤ به #سوریه اعزام شد. همیشه آرزو داشت روی شناسنامه اش مهر #شهادت🌷 بخورد که درتاریخ ۲۱دی ماه ۹۴به آرزویش رسید. #شهید_عباس_آبیاری🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
محمد دلاورانه می جنگید بچه ها را سازمان می داد و دوباره مشغول شلیک می شد؛ انگار سال هاست #تجربه جنگ دارد. نزدیک دو ساعت از آغاز حمله گذشته بود و #فشنگ های ما رو به اتمام بود. #حمید کنار من تیر به پایش خورد و زمین گیر شد. محمد با یک فاصله از ما در انتهای خاکریز و #خطرناکترین جا نشسته بود. گهگاهی بلند می شد و به طرف داعشی ها? شلیک می کرد. مدام تصویر #اسارت و برده شدن سرهایمان را می دیدم. در اوج ناامیدی رو به محمد فریاد زدم :« #حسین می گوید جناح راست با شما. جناح راست با شما.» به حالت سجده درآمده بود تا حرف هایم را بشنود? فریاد زد:«خیالت راحت. به حسین بگو تا آخرین گلوله #می_جنگم و اگر تیرهایم تمام شد، باز هم از جایم تکان نمی خوردم» این را گفت و اسلحه را برای شلیک? دوباره آماده کرد. روی زانو ایستاد، تمرکز کرد و قبل از اینکه تیری بزند #نقش_زمین شد.. #شهید_محمد_تاجبخش #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
🔰خاطره ای بسيار تاثير گذار و آموزنده 🔸محسن: #تابستان ۱۳۷۸بود و مدارس تعطیل شده بودند و من در شرکت ساختمانی دوستان کار می کردم. دستهایم از شدت كار بسیار #زبر وپوست پوست شده بود. 🔹غروب كه کارم تمام می شد، به عشق دیدن #حسین_آقا می رفتم مسجدالمهدی(عج) یک شب خیلی خسته بودم و خواستم به مسجد نروم? اما دلم #طاقت_نیاورد. 🔸بالاخره رفتم مسجد و با هم #نماز مغرب را خواندیم با کنار دستم دست دادم، بعد با حسین آقا دست دادم. دستم را محکم فشار داد، خم شد و دستم را #بوسید. خیلی ناراحت شدم? گفتم من #لیاقت این کار شما رو ندارم 🔹با آن نگاه و #تبسم زیبایش? گفت: دستی که برای #روزی_حلال زحمت میکشد بوسیدن دارد #شهید_حسین_علیخانی #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hammet_hadi
❣ #شهادت ... سن و سال نمی شناسد! زمان و مکان سرش نمی شود! کسب و کار برایش اهمیتی ندارد! زشتی و زیبایی ظاهر، ملاکش نیست! او، باطن بین است ... و نگاهش به دل دریایی توست ... که هر وقت #رنگ_آسمان در زلالی قلبت بیافتد، لایقش می شوی ... 🔸همین بغل دستت، همین حوالی، در هوایشان نفس می کشی .... و این دریاهای زلال جاری اند ... و چشم های نابینا کجا می‌بیند، دریا را ؟! 🌷سالروز شهادت #شهید_محمدامین_کریمیان 👈شهیدی که دو هفته قبل از شهادت عکس پروفایلش را عکس #شهید_امیر_حاج_امینی گذاشت و به همان صورت هم شهید شد😍👌 شادی روحش #صلوات ❤️👉 @hemmat_hadi
شیوه #همسرداری شهدا زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه نیومده بود، یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دو نفر بودند، یكیشون گفت: منزل جناب سرهنگ_شیرازی همین جاست دلم هری ریخت، گفتم، حتما برایش اتفاقی افتاده گفت: جناب سرهنگ براتون #پیغام فرستاده و بعد یه پاكتی بهم داد اومدم توی حیاط و پاكت رو بازكردم هنوز فكر می كردم خبر_شهادتش را برایم آوردند، آن را باز كردم، یه نامه توش بود با یه انگشتر عقیق در آن نامه نوشته بود: 'برای #تشكر از زحمت های تو، همیشه دعات می كنم' از #خوشحالی اشك توی چشمام جمع شد. #شهید_علی_صیادشیرازی ❤️👉 @hemmat_hadi
🌷ابراهیم ؛ مهمان نواز تر از کردها 🌿از کرمانشاه به جبهه آمده بودم و شدم. دستم از کار افتاد و ناچار شدم برای مداوا به بیایم. 🌸ابراهیم در این وضعیت مرا تنها نگذاشت و به همراهم به تهران آمد و چند روز در آن ها بودم و به خانواده ابراهیم مخصوصا مادر ایشان خیلی زحمت دادم. 💐ابراهیم با موتور من را به همه جا می برد و پی گیر درمانم بود. بعد از این به دوستانم گفتم که من در تهران فردی را دیدم که از ما کردها هم مهمان نوازتر است. 📚سلام بر ابراهیم 🌻راوی: سردار امیر نوحی 🌷 ❤️ @hemmat_hadi
🍃✨🍃✨🍃✨ تا پیش از خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو در جیبش بود، خالکوبی هم داشت. وقتی از سفر کربلا برگشت مادرش ازش پرسیده بود چه چیزی از امام حسین ع خواستی؟! مجید گفته بود یه نگاه به گنبد امام حسین ع کردم و یه نگاه به گنبد حضرت عباس ع انداختم و گفتم سه چهار ماه قبل رفتن به سوریه به کلی متحول شد، بعد از اون همیشه در حال دعا و گریه بود. نمازهایش را اول وقت میخواند خودش همیشه میگفت نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و در حال عبادت باشم. 🌷 ❤️ @hemmat_hadi
🔰شجاعت در اوج حرکت و مشی رفتاری او بود وبا اقتدار و اخلاص کارهای زمین مانده را انجام می داد بدون آنکه کار انجام شده را به نام خود ثبت کند 🔰دیگر شاخصه های جواد خنده_رو بودن بود ولی به هیچ عنوان به کسی باج نمی داد و همه او را به عنوان یک جوان رشید با صلابت می شناختند ولی در عین حال خم می شد و دست پدر و مادرش را باافتخار می بوسید و ارتباط بسیار بالایی با پدر و مادر خود داشت. ❤️ @hemmat_hadi
🌷شهید مبارزه با اشرار و آشوبگران 🔹پاسدار شهید #مرتضی_ابراهیمی، از نیروهای سپاه حضرت سیدالشهدا (ع) استان تهران در درگیری روز گذشته با منافقین و آشوب‌گران در ملارد به شهادت رسید./فارس
🔻#مادر_شهید 🌷همیشه برای مهدی دعای شهادت می‌کردم و می‌گفتم که ان‌شاءالله #شهید شوی، اما آنقدر خدمت کنی تا خدا و امام زمان (عج) از تو #راضی باشند و بعد شهادت نصیبت شود. 🌷می‌گفتم وقتی سن و سالت بالا رفت به این آرزویت برسی. حیف بود با مرگ از این دنیا برود خوشحالم که خواست و رضایت خدا در شهادتش بود.🌸 #شهید_مهدی_لطفی🌺 #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
✍ #خاطرات_شهدا 🔰وقتی مرتبه اول رفتیم برای صحبت کردن گفت: خیلی عصبی و زودجوش است، اما وقتی وارد زندگی شدیم برخلاف آنچه که قبلاً از خودش گفته بود، آرام و مهربان به نظر می‌رسید.  🔰 #روح‌الله آنقدر پخته و سنجیده بود که من در کنارش کامل شدن و بزرگ شدن را خیلی خوب حس می کردم. صبر زیادی داشت و این صبر زیادش فرصت برای رشد من فراهم می کرد تا جایی که اطرافیان این بزرگ شدن من را خیلی خوب حس می‌کردند و حتی به من گوش‌زد هم می‌کردند که رفتارهای من با قبل از ازدواج خیلی متفاوت شده است. 🔰اختلاف نظر در هر زندگی مشترکی هست، اما چیزی که اصلاً بلد نبودیم قهر کردن بود. شاید باور نکنید بیشترین زمان ممکن که با هم حرف نمی‌زدیم از پنج دقیقه بیشتر نمی‌شد. خیلی زود خنده‌مان می‌گرفت و می‌زدیم زیر #خنده و هرچی بود همان‌جا تمام می‌شد. #شهید_روح_الله_کافی_زاده #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
در ازدواج بسیار سختگیر بود؛ خواهرش، همسرش را به او معرفی کرد و بعد از صحبت کردن متوجه شد که همسرش کسی است که می تواند با زندگی ساده و پر از سختی او سازگار باشد مهدی مدام به دنبال فعالیت های سخت و در مسافرت بود و همسرش هم این راپذیرفته بود. درهمان روز خواستگاری نخستین صحبت مهدی در مورد شهادت بودو اینکه راهی که ایشان پیش گرفته اند در نهایت به شهادت ختم می شود و کسی نباید مانع ایشان شود☝ نسبت به حجاب خیلی اهمیت می داد، به طوری که روز خواستگاری عنوان کرد که با وجود اینکه مهمان حبیب خداست اما کسی که وارد منزل ما می شود باید با پوشش #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) وارد شود. #شهید_مهدی_نوروزی🌷 ❤️ @hemmat_hadi
🌸باران #شدیدی ... در تهـران باریده بود ؛ خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود 🌸چند #پیرمرد می‌خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند ! 🌸همان موقع #ابراهـیم از راه رسید، پاچه‌ی شلوار را بالا زد با کول ڪردن پیرمردهــا، آن‌ها را به طرف دیگر خیابان برد! 🌸ابراهـیم ... از این کارها #زیاد انجام می‌داد ! هدفی هم جز #شڪستن_نفسِ خودش نداشت! مخصوصا زمانی که خیلـی بینِ بچه هـا #مطرح بود ... #علمــدار_ڪمیل #شهید_ابراهیم_هادی🌷 ❤️ @hemmat_hadi
برشی از کتاب #یادت_باشد: 🌷کناره سفره #عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو #میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ 🌷به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با #تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم، 🌷حمید #خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم #نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه #طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه 🌷بعد از خواندن #خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! 🌷حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده #دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق #صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر #سلامتی آقای من! 🔺 کتاب سراسر عاشقانه #یادت_باشد رو حتما مطالعه بفرمایید. #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #شهید_مدافع_حرم🌺 ❤️ @hemmat_hadi
✍ #خاطرات حدودا سال 82 بود که داشتیم با محمدرضا زارع میرفتیم بانک، #اولین_حقوق سپاه حاج رضا رو بگیریم. 🌷رفتیم بانک دیدم حقوق چند ماه حاج رضا شد ۱۵۲هزار تومن وقتی که از بانک حقوقشو گرفت ۵۰هزار تومن از حقوقشو واریز کرد به حساب #زلزله‌زده‌های_بم 🌷بهش گفتم رضا زیاده اگه میخوای کمک کنی کمتر کمک کن. اقا رضا گفت اون موقع که تو نانوایی کار میکردم روزی ۱۴۰۰ تومن #مزد میگرفتم که هر روز ۴۰۰تومنش رو مینداختم تو صندوق صدقات حالا که چند برابرشو حقوق گرفتم چرا کمک نکنم. #شهید_محمدرضا_زارع_الوانی #شهید_مدافع_حرم🌷 ❤️ @hemmat_hadi
#شهید_احمد_کاظمی مى گفت: 🌸شهیدحسین خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات #شهید مى شوم. گفتم: از کجا مى دانى؟ مگر علم غیب داری؟! گفت: نه، ولی مطمئنم. 🌸چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد، به #آسمان رفتم. فرشته ای دیدم که #اسم_های_شهدا را مى نويسد. تمام اسم ها را مى خواند و مى گفت وارد شوید. 🌸به من رسید، گفت: #حاضری شهید بشی و بهشت بری؟ یه لحظه زمین را دیدم گفتم: یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب مى شود. تا این در ذهنم آمد #زمین خوردم. چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده، بیمارستانم. اما دیگر #وابستگی ندارم. اگر بالا بروم به زمین نگاه نمى كنم....! #شهید_حسین_خرازی🌷 ❤️ @hemmat_hadi
🍃✨🍃✨🍃 🔹 سید میلاد رابطه ی بسیار قوی با #شهدا داشت و همیشه از شهید همت و شهید زین الدین یاد میکرد. 🔹 تمام خوبی های که یک انسان میتوانست دارا باشد این جوان متواضع و با اخلاقِ ما دارا بود 🔹سید عزیز به فریضه نماز #اول_وقت اهمیت زیادی قائل بود و همیشه نوجوانان و جوانان را در مسیر معنودیت و عبادت سوق میداد. 🔹پیکر سید میلاد پس از شهادت به دست #داعشی های حرامی می افته، دست و پا و سر مطهر رو از تن #جدا می کنند و با خودشون می برند. پیکرشون چند روز زیر #آفتاب می مونه و کسی از محل پیکر #خبر نداشته 🔹به خاطر بیقراری های #پدر و خواهرشون، شهید به #خواب یکی از دوستانشون میان و در خواب #محل پیکرشون رو نشون میدن و میگن می خواستم #گمنام بمونم ولی به خاطر #بیقراری پدرم بیایید من رو ببرید. #شهید_مدافع_حرم #شهید_سیدمیلاد_مصطفوی🌷 #یادش_باصلوات ❤️ @hemmat_hadi
💠رهبر انقلاب: ⚜عفت زن مایه احترام و شخصیت اوست. 💢این مسأله حجاب، محرم و نامحرم، نگاه کردن و نگاه نکردن، همه به خاطر این است که قضیه در این بین سالم بماند. 💢اسلام به مسأله عفاف_زن اهمیت میدهد. البته عفاف مرد هم مهم است عفاف مخصوص زنان نیست مردان هم باید عفیف باشند. 💥منتها چون درجامعه، مرد به خاطر قدرت جسمانی می تواند به زن ظلم کند و برخلاف تمایل زن رفتار نماید، روی عفت زن بیشتر تکیه شده است. ❤️ @hemmat_hadi
#لبخندهای_خاڪی 🍃در سال‌های دفاع مقدس ... #چای مرهمِ #خستگی جسمیِ رزمندگان اسلام بود. در میان لشکرها رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا اُنس و الفت بیشتری با چـای داشتند. 🍃روزی در محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ) بودیم که در آن صحبت از #کنترل مناطق عملیاتی بود. 🍃حاج همت به آقا مهدی گفت : نگهبانان لشکر شما برای نیروهـای سایر لشکرها #سخت می‌گیرند و اجازه نمی‌دهند راحت عبور و مرور کنند مگر #ترکی بلد باشند 🍃آقای مهدی در پاسخ گفت: شما #یقین دارید که آنها نگهبانان لشکر ما هستند؟! حاج همت گفت: من نه تنها نگهبانان لشکر شما را می‌شناسم حتی حدّ خط #لشڪر_عاشورا را هم می‌شناسم! 🍃آقا مهدی با تعجب پرسید چطور چگونه می‌شناسید؟ حاج همت در جواب گفت : شناختن حد و حدود لشکر شما کاری ندارد، اصلاً #مشڪلی نیست! 🍃هر خطی ڪہ از آن دود به هوا بلند شده باشد آن خطِ لشکر عاشوراست چون همیشه #کتری‌های_چای_لشکر شما روی آتش می‌جوشد ... همگی خندیدیم .. #سرداران_دفاع_مقدس #شهید_‌ابراهیم_همت🌷 #شهید_مهدی_باکری🌷 ❤️ @hemmat_hadi
💠اوج_عصبانیت_شهید_چمران 🌸دکتر بعد از این که تیر خورد و عملش کردند دیگر نمی‌توانست خط برود.🍃 سربازی به نام عسگری او را با ماشین ستاد می‌آورد. 🌸عسگری همیشه در آن جاده‌های پر از چاله با سرعت ۱۷۰ می‌رفت. بالاخره همین سرعت زیاد کار دستش داد و یکبار #تصادف کرد و ماشین را درب و داغان کرد و به همین دلیل سه روز #فراری بود. 🌸بچه‌ها که بخاطر تذکرهای پی در پی به او برای سرعت زیادش #عصبانی بودند بالاخره او را پیدا کردند و کشان کشان پیش دکتر آوردند. حسابی ترسیده بود. 🌸دکتر تا او را دید گفت: «خودت طوری نشدی عزیز؟» او که انتظار هر عکس العملی جز احوالپرسی را داشت جواب داد: «نه؛ طوریم نشده.» دکتر به او گفت: «پس ببر ماشینو تعمیر کنند، دیگه هم تند نرو لطفاً. این اوج عصبانیت و خشم او بود! #شهید_‌دکتر_مصطفی_چمران شادی روحش صلوات ❤️ @hemmat_hadi