هدایت شده از شهــــــ همت ــــــید"
قرارگاه فرهنگی عمار:
✍ #خاطره ای از شهید همت ، قابل توجه نیروهای فرهنگی و انقلابی ..
🌾 متن خاطره :
مأموریتم که تموم شد ، رفتم با حاج همت دربارهی برگشتم صحبت کردم .
شهید همت بهم گفت: یه خاطره برات بگم؟
گفتم بگو؟
حاجیگفت : وقتیتوی پاوه مأموریتم تموم شد ، به شهید ناصر کاظمی گفتم : مأموریتم تموم شده و می خوام برم .
ناصر پرسید : بریدی؟
از سوالش تعجب کردم و گفتم : منظورت رو نمی فهمم ، حکمم سه ماهه بوده و حالا تموم شده ...
ناصر کاظمی گفت: مأموریت و مدت مأموریت زیاد مهم نیست! اگه بریدی بیا تسویه حساب کن و برو ، اگرم نبریدی بمون و کار کن ، اینجا کار زیاده و بهت احتیاج داریم...
منصرف شدم و دیگه باهاش درباره برگشتن حرف نزدم...
🌷خاطره ای از سردار شهید محمد ابراهیم همت 🌷
شهــــــ همت ــــــید"
دوستان_شهدا
#خاطره
پیکرش را با دو #شهید دیگر، تحویل بنیاد #شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت:
((جنازه ی من رو فعلاً تحویل خانواده ام ندید !)) از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می کردم کدام یک از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن ، خواب بوده دیگه و فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب #شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت .این بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: امیر ناصر سلیمانی. از خواب پریدم ، رفتم سراغ جنازه ها. روی سینه ی یکی شان نوشته بود
((#شهید_امیر_ناصر_سلیمانی)).
بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بوده اند ؛ #شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد.
خاطره ای از #شهید ناصر سلیمانی
✅ واکنش شهید چمران به توهین بنی صدر به شهید رجایی
راوی: سید ابوالفضل کاظمی
"جلسه شورای عالی دفاع بود. من ایشان را رساندم و بیرون ساختمان محل جلسه در محوطه منتظر بودم تا کارش تمام شود و برگردیم. آن زمان بنی صدر رئیس جمهوری بود و اعضای شورایعالی دفاع را آقایان محسن رضایی، ظهیرنژاد، شهید رجایی، آقای خامنهای و... تشکیل میدادند. دقایقی از حضور ایشان بیشتر نگذشته بود که دیدم در حالی که برافروخته و ناراحت است از جلسه بیرون آمد وگفت برویم. بین راه از ایشان پرسیدم چی شد چرا ناراحت هستید؟ چیزی بروز نداد تا اینکه بعدها فهمیدم وقتی بنی صدر در ابتدای جلسه نسبت به آقای رجایی توهین روا میدارد، ایشان هم در عکسالعمل نسبت به آن، جلسه را ترک میکند. آقای رجایی در خاطراتش گفته است در یک مقطعی برای تأمین مایحتاج زندگی اجباراً در خیابانهای تهران کاسه بشقاب میفروخته است. بنی صدر از این موضوع بهعنوان سوژهای برای تحقیر ایشان استفاده میکند و در ابتدای جلسه خطاب به تیمسار ظهیرنژاد میگوید: چه دوره و زمانهای شده است! آقای ظهیرنژاد میپرسد چطور مگه؟ بنی صدر توضیح میدهد: کجا دیدهای یک رئیس جمهوری کنار یک کاسه بشقاب فروش بنشیند. چمران این را که میشنود بلند میشود تا جوابش را بدهد. اما آقای خامنهای دستش را میگیرد و منصرفش میکند. اما نمیتواند تحمل کند و جلسه را ترک میکند. شهید چمران نسبت به ارزش انسانها غیرت و تعصب بینظیری داشت. ویژگی دیگر ایشان طرفداری حق و حقیقت بود ودر این جانبداری هیچ ملاحظهای نداشت و پست و موقعیت افراد هم تأثیری در موضعگیری ایشان نداشت."
#خاطره
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
@HEMMATNAMEH
#خاطره
حاج همت دفترچه کوچکی داشت🍃 که در آن چیزهای مختلفی نوشته بود.
یک قسمت این دفتر، مخصوص نام دوستان #شهید او بود. اسم شخص را نوشته بود و در مقابلش هم، منطقه عملیاتی که در آن شهید شده بود.
یکی، دو ماه قبل از شهادتش،
در اسلامآباد این دفترچه را دیدم. نام سیزده نفر در آن ثبت شده بود🌷🌷 و جای نفر چهاردهم، یک خط تیره کشیده شده بود.
پرسیدم: «این چهاردهمی کیه؟ چرا ننوشتهای؟»
گفت: «این را دیگر تو باید دعا کنی!»
💔💔
#خــاطره✍
ایام #فاطمیه
❣سال اول زندگیمون بود،
آقا مصطفی، اون زمان، بیش تر در گیر کارهای هیئت حضرت ابوالفضل علیه السلام بود. که به دلیل ارادت ویژه وخاصی که به حضرت ابوالفضل(ع) داشتن😍
باسختی های زیاد هیئتی رو با همین نام تاسیس کردن☺️
❣روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار بود، دسته عزاداری بیرون ببرن. 😔
دیدم آقا مصطفی قبل از اینکه برن سمت هیئت، دارن مطلبی رو برای مداحی آماده میکنن!!!
❣با حالت تعجب سوال کردم.
آقا مصطفی!!! شما که مداحی نمی کردید.😳
گفتن:
"روز شهادت بی بی فرق میکنه"😔
مخصوصا امسال!!!😓
❣گفتم: امسال مگه چه فرق می کنه؟ گفتند:
آدم تا چیزی رو درک نکنه، اون رو نمیفهمه😔
❣من امسال که شما پیشم هستی، و من به اندازه ذره ای از محبت بین حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین علیه السلام را چشیدم
"فهمیدم فاطمیه، یعنی چی"😭😭
✨هر چند ناچیز، ولی حالا درک میکنم که چه بر سر امیرالمومنین علیه السلام آوردند.😭😭😭
🎙 راوے: همسرشهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭