💢داخل اتوبوس نشسته بودیم
از دوستم پرسیدم :
#شهید_همت رو می شناسی؟
گفت: همون اتوبانه؟ آره ؛ چند بار از اونجا رد شدم.
گفتم: ازش چی می دونی؟
لبخندی زد و گفت: اینکه مسیر ما واسه رسیدن به خونه مادر بزرگمه، شهیده دیگه، اسماشونو رو همه اتوبانا و کوچه ها گذاشتن ، همه می شناسن دیگه!
سرمو پایین انداختم و ساکت شدم....
دلم سوخت. زیر لب گفتم:
اونکه مردم می شناسن ، مسیر خونه مادر بزرگه نه شهید همت و شهید همت ها....
شهید همت اسم یه راه نیست ، جهت #راهه!
🌷همت ؛
🌷زین الدین ؛
🌷باقری ؛
🌷چمران ؛
🌷باکری ؛
🌷کاظمی و...
.
اینها فقط #اتوبانی "برای رسیدن" نیستند!
.
بلکه همراهانی هستند "برای رساندن..."
آنچنان راست قامت و استواری، که بر یاد مقدست هم می توان تکیه کرد.....
🇮🇷🔺کجایند آن مردان بی ادعا🔺🇮🇷
@HEMMATNAMEH
منتظر قدوم سبزتان هستیم
پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/hemmatnameh
پیام رسان سروش
http://sapp.ir/hemmatnameh
💟 #شهید_همت
😊 #شوخی_حاجی
😕 بچـــههـــا كسل شده بــودن ُ حوصله نداشتن .
حـــاجي دَر ِ گــوش يكي داشت پچ پــچ میکرد ُ زيــر چـِشي بــقيه رُ مـــيپـــايـيد .
انگار شيطنــــتش گـــــُل كـرده بـود .
حـاجـی رفت بـیرون
با یـــه عراقی ِ بـــرگشـت تــو ... بـــچه ها دُويـــدن دور حاجـــی ُ عراقی ِ .
حاجي عراقي َ ر ُ ســپرد بــه بچه ها ُ خـــودش رفــت كنـــار .
اونام انـــگار دلشــون مــــي خواست عقهده هاشون ُ رو سر يكی دیگه خالي كنن
ريختــن ســـر عراقي ُ شــروع كردن بـــه مــشت ُ لــگد زدن بــه اون .
تا خورد زدنـــش .
حاجـــيم هيــچي نـــمي گــفت .
فـــقــط نگاه مي كرد .
يكــي رفت تــفنگش ُ آوُرد ُ گـــذاشت كنـــار ســَر عـــراقي .
عراقـــي رنــگش پـــريد
زبون بـــاز كرد كــه « بـــابـــا ، نکنید ،نــكشيدم ! مــن از خـــودتونم . »
و شروع كرد تنــدتند ، لــباسايــي رُ كه كــش رفته بــود كــندن
و غر زدن كــه
« حــاجي جــون ، تــو هـم بـا ايــن نقشه هات . نــزديك بــود ما رُ بــه كشتـــن بــدي .
حـــالا قیافم شبيه عراقياس دلــيل نمــيشه كه … »
بچه ها همه زدن زیـــر خنده .
حاجيــم مي خنديد .
🌷🌷🌷