🔺 چه کسانی مانع آزادی دیپلماتهای #اسیر ایرانی در چنگ #اسرائیل شدند👆
پشت پرده های طولانی شدن اسارت حاج احمد #متوسلیان و همراهانش👆
#عمادمغنیه #لبنان #حزب_الله #هاشمی #خیانت #شمخانی #محسن_رضایی #شهید
👉 @roshangarii 🌹
✅ واکنش شهید چمران به توهین بنی صدر به شهید رجایی
راوی: سید ابوالفضل کاظمی
"جلسه شورای عالی دفاع بود. من ایشان را رساندم و بیرون ساختمان محل جلسه در محوطه منتظر بودم تا کارش تمام شود و برگردیم. آن زمان بنی صدر رئیس جمهوری بود و اعضای شورایعالی دفاع را آقایان محسن رضایی، ظهیرنژاد، شهید رجایی، آقای خامنهای و... تشکیل میدادند. دقایقی از حضور ایشان بیشتر نگذشته بود که دیدم در حالی که برافروخته و ناراحت است از جلسه بیرون آمد وگفت برویم. بین راه از ایشان پرسیدم چی شد چرا ناراحت هستید؟ چیزی بروز نداد تا اینکه بعدها فهمیدم وقتی بنی صدر در ابتدای جلسه نسبت به آقای رجایی توهین روا میدارد، ایشان هم در عکسالعمل نسبت به آن، جلسه را ترک میکند. آقای رجایی در خاطراتش گفته است در یک مقطعی برای تأمین مایحتاج زندگی اجباراً در خیابانهای تهران کاسه بشقاب میفروخته است. بنی صدر از این موضوع بهعنوان سوژهای برای تحقیر ایشان استفاده میکند و در ابتدای جلسه خطاب به تیمسار ظهیرنژاد میگوید: چه دوره و زمانهای شده است! آقای ظهیرنژاد میپرسد چطور مگه؟ بنی صدر توضیح میدهد: کجا دیدهای یک رئیس جمهوری کنار یک کاسه بشقاب فروش بنشیند. چمران این را که میشنود بلند میشود تا جوابش را بدهد. اما آقای خامنهای دستش را میگیرد و منصرفش میکند. اما نمیتواند تحمل کند و جلسه را ترک میکند. شهید چمران نسبت به ارزش انسانها غیرت و تعصب بینظیری داشت. ویژگی دیگر ایشان طرفداری حق و حقیقت بود ودر این جانبداری هیچ ملاحظهای نداشت و پست و موقعیت افراد هم تأثیری در موضعگیری ایشان نداشت."
#خاطره
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
@HEMMATNAMEH
🌷سیره شهدا
✾بچه ها می گفتند :
" ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمی دانستیم چه کسی واکس میزند .. ؟ "
✾ بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس میزند .
✾ مشخص شد این فرد همان فرمانده ما ' شهید عبد الحسین برونسی ' بوده است.
🌷 #شهيد_سردار_عبدالحسين_برونسی
@HEMMATNAMEH
🍃🌹🌹🍃
#تلنگر⚘
#بــــســــیـــجــــی 📣
❌مبادا اسم #بسیجی روی خودت بگذاری
از #شهدا حرف بزنی .........
اما جوری رفتار کنی که بگویند #بسیجے_ها
قِر زیر #چادرند و #چشم_چران هاے کوچه و خیابان .........
اسم #بسیج را به تاراج نبرے !
فردا باید پاسخگوی همین #شهدا باشے ......
پاسخگوی #بے_معرفتے هایی که خدایی نکرده امروز کردے ...
#بسیج را بے اعتبار نکنی !
#خواهر و #برادرم ، دل #شهدا را نشکنی !!!!
@HEMMATNAMEH
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی 🌷
🌸در بازرسی تربیت بدنی مشغول بودیم.
بعد از گرفتن حقوق و پایان ساعت اداری، پرسید موتور آوردی؟ گفتم آره چطور؟
🌸گفت اگه ڪاری نداری بیا باهم بریم فروشگاه.
تقریبا همه حقوقش رو خرید ڪرد.
از برنج و گوشت، تا صابون و ... همه چیز خرید.
انگار لیستی برای خرید بهش داده بودن
🌸بعد هم با هم رفتیم سمت مجیدیه ،وارد ڪوچه شدیم. ابراهیم در خونه ای رو زد.
پیرزنی ڪه حجاب درستی هم نداشت دم در اومد.
ابراهیم همه وسائل رو تحویل داد.
🌸یڪ صلیب گردن اون پیرزن بود. خیلی تعجب ڪردم ...! توی راه برگشت گفتم :
داش ابرام این خانم ارمنی بود؟!گفت :آره چطور مگه !؟
اومدم ڪنار خیابون موتور رو نگه داشتم
و با عصبانیت گفتم : بابا این همه فقیر مسلمون هست
تو رفتی سراغ مسیحیا!
🌸همینطور ڪه پشت سرم نشسته بود گفت :
مسلمون هارو ڪسی هست ڪه ڪمڪ ڪنه،تازه ڪمیته امداد هم راه افتاده ڪمڪشون می ڪنه.
اما این بنده های خدا ڪسی رو ندارن.
با این ڪار هم مشڪلاتشون ڪم میشه
هم دلشون به امام و انقلاب گرم میشه.
📚منبع : سلام بر ابراهیم
🌷 در آرزوی شهادت 🌷
@HEMMATNAMEH
🍃🌹🌹🍃
شهــــــ همت ــــــید"
#ماه_رمضان_و_شهدا...
🔸ماه رمضان را آمده بود خانه...
بہ علی می گفت:
«امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یا #شهادت یا #زیارت.»
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه،
هر سی شب! وقتی دعا را می خواندند،
توی حال خودش نبود، ناله می زد،
داد می کشید ، استغفار می کرد ،
از حال می رفت.
از دعا که بر می گشتند، گوشه ی حیاط،
می ایستاد #نماز_شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛
نمی توانست خوب #قنوت بگیرد، با همان حال، #العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت:
« ماه رمضون که تموم بشه،
من هم تموم می شم ...»
📚 یادگاران جلد هشت
کتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵
#شھید_مصطفی_ردانی_پور
@HEMMATNAMEH