eitaa logo
هِنَاء " ¹⁸⁰ "
428 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
185 فایل
اَلسَلام‌ُعَلَیك‌یاصاحِب‌اَلعَصروَالزَمان..(:💚 _ هِنَاء؟《از القاب امام زمان: سعادت ؛ برکت》 _ #كُپی؟ حلالت‌رفيق‌باذکرِصلوات‌برافَرَج‌مولامون صاحبَ‌اَلزمان 🌱 _ناشناس؛ https://daigo.ir/secret/2459255978
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑چوپان ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽ‌ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ. ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ می‌زنم ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ می‌شوند. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا می‌زند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم.
🌹 مالك اشتر كه از اميران ارتش اسلام و فرمانده سپاه على (ع) بود روزى از بازار كوفه عبور مي كرد. پيراهن كرباسى در برو عمامه اى از كرباس بر سر داشت . يك فرد عادى و بى ادب كه او را نمى شناخت با مشاهده آن لباس كم ارزش ، مالك را حقير و خوار شمرد و از روى اهانت پاره كلوخى را به وى زد. مالك اشتر اين عمل موهن را ناديده گرفت و بدون خشم و ناراحتى ، راه خود را ادامه داد. بعضى كه ناظر جريان بودند به آن مرد گفتند : واى بر تو، آيا دانستى چه كسى را مورد اهانت قرار دادى ؟ جواب داد: نه . گفتند : اين مالك اشتر دوست صميمى على (ع) است . مرد از شنيدن نام مالك بخود لرزيد و از كرده خويش سخت پشيمان شد، نمي دانست چه كند. قدرى فكر كرد، سرانجام تصميم گرفت هر چه زودتر خود را به مالك برساند و از وى عذر بخواهد، شايد بدين وسيله عمل نارواى خويش را جبران كند و از خطر مجازات رهايى يابد. در مسيرى كه مالك رفته بود به راه افتاد تا او را در مسجد به حال نماز يافت . صبر كرد تا نمازش تمام شد، خود را روى پاهاى مالك افكند و آنها را مى بوسيد. مالك سؤ ال كرد : اين چه كار است كه مى كنى ؟ جواب داد : از عمل بدى كه كرده ام پوزش مى خواهم. مالك با گشاده رويى و محبت به وى فرمود: خوف و هراسى نداشته باش . به خدا قسم به مسجد نيامدم مگر آنكه از پيشگاه الهى براى تو طلب آمرزش ‍ نمايم . حدیث ؏‌ـشق😌♥️ ╔━━━🍓🌸━━━╗ @hadise_eshg313 ╚━━━🍓🌸━━━╝ 🍓🌿
🌱 😔 ♨️ غسالی گفت ،وقتی که جوانی🧑🏻 را برای غسل کردن بردیم ميخواستیم لباس👕 های او را از بدن خارج کنیم اما از بس که لباس هایش تنگ و اندامی بود، نتوانستیم آنها را از بدنش خارج کرده و مجبور شدیم با قیچی✂️ لباس‌هایش را برش داده و شروع به غسل کردن او کنیم. اما ماجرا از آنجا شروع شد که وقتی سربندی که هنگام مرگ بر سرش بسته بود را باز کردیم بوی بسیار بد🤢 و تهوع‌آوری🤮 که حال هر انسانی را به هم میزد تمام اتاق را فرا گرفت. ما برای اینکه راحت‌تر او را غسل بدیم مجبور شدیم که به دستمال‌های خود عطر زده و جلوی بینی👃🏻را گرفته و او را غسل دهیم اما هر کاری کردیم، نتوانستیم این بوی بد را دفع کنیم. مجبور شدیم میت را غسل بدهیم اما هر بار که او را غسل میدادیم، بوی بد او نه‌تنها کم نميشد بلکه هربار از بار دیگر شدیدتر میشد🤢. آخر مجبور شدم تمام عطرهایی که موجود بود را بر سر مرده خالی کنم تا حداقل بویش کمتر شود اما فایده‌ای نداشت.❌ یکی از خویشاوندان مرده در بیرون از اتاق و چند تن از دیگر خویشاوندان این مرده سروصدا میکردند. 🗣️ که این دیگر چه غسالی است که مرده میشوید در حالی که خودش آدمی سیگاری است و بو میدهد.❌ وقتی که من از اتاق بیرون آمدم سر و صدايش بیشتر شده من هم دستش را گرفتم و او را به اتاق بردم تا متوجه بوی بدِ میت خود شوند🤢. وقتی که او را داخل اتاق بردم یک لحظه هم طاقت نیاورده و زود بیرون آمد تا اینکه از من معذرت خواهی کرد🙏🏻 و گفت:«اجازه بدین برم تا به همه ی مردم بگم که بوی بد، بوی مرده بوده نه چیز دیگر»اما من به او اجازه ندادم❌ و گفتم که من چندین سال است که غسالم، و تا به حال آبروی هیچ کس را نبرده‌ام، این بار هم اجازه این کار را نه به خود و نه به کس دیگری نمیدهم.❌ پس از کفن کردن نوبت به قرائت نماز جماعت جنازه رسید. یکی از نزدیکان مرده آمد و گفت: نماز جنازه را داخل مسجد میخوانیم اما من گفتم: نمیتوانیم همچین کاری بکنیم چون جنازه بوی بسیار بدی میدهد و این بی‌احترامی به مسجد است❌ اما آنها قبول نمیکردند تا اینکه من گفتم برویم از امام جماعت بپرسیم او بین ما قضاوت خواهد کرد.✔️ ما از امام جماعت پرسیدیم او هم با من هم نظر بود.✔️ تا اینکه وقت نماز جنازه رسید اما به علت اینکه جنازه بوی بسیار بدی میداد کسی حاضر نشد نماز برای آن جنازه بخواند. من چند نفر که حدودا به پنج نفر رسید جمع کرده و نماز جنازه را خواندیم.✔️ پس از خواندن نماز جنازه، من به داخل قبر رفتم تا کارهای دفن میت را انجام دهم. وقتی او را داخل قبر کردیم، به چیز عجیبی برخورد کردیم. سبحان ﷲ 😳😳‼️ وقتی ما سرِ او را به سمت قبله میکردیم، به یک‌بار متوجه میشدیم که پاهای او به طرف قبله شده و سرش طرف دیگر یعنی جای سر و پاهای او عوض میشد😳 من چندین بار این کار را تکرار کردم اما هر بار که این کار را میکردم، دوباره همان اتفاق می‌افتاد. (یعنی سرش خلاف جهت قبله میشد و پاهایش به طرف قبله می رفت) برادر میت از دیدن این حالت برادرش حالش به هم خورد و غش کرد. من هم حالم زیاد خوب نبود. نتیجه گرفتم که باید به یک عالِم بزرگ زنگ بزنم تا ماجرا را برایش تعریف کنم تا مرا راهنمایی کند. وقتی که به ایشان تماس گرفتم و همه‌ی اتفاقات عجیبی که روی داده بود را تعریف کردم، آن عالم بزرگوار به خاطر کارهایی که من انجام داده بودم عصبانی شده و گفت: ای شیخ میخواهی چکار کنی! میخواهی نعوذ بالله با خدا بجنگی؟ وقتی که مُرده در حالتی که بو میداد، تو باید او را می‌شستی و اگر باز هم آن بو نرفت، تو حق نداشتی که او را غسل بدهی چون خداوند با این کارش ميخواست او را مایه دیگران قرار دهد. وقتی کسی نمیخواست بر او نماز جنازه بخواند تو حق نداشتی مردم را وادار به خواندن نماز جنازه کنی، شاید این امر خداوند بوده است. و الان هم که حکم خداوند است که او این گونه در قبر باشد تو حق نداری بیشتر از این دخالت کنی چون فایده‌ای ندارد... پس او را همان‌گونه که هست بر رویش خاک بریز. منم هم همین کار را کردم. پس از اتمام خاکسپاری، من پیش برادرش رفتم و به او گفتم که مگر برادرت چه گناهی انجام داده که اینگونه غضب خدا را برانگیخته؟🤔 برادرش اول نمیخواست چیزی بگوید ولی در آخر گفت که برادرم در زندگی هیچ‌گاه نماز نخوانده بود و صورتش را در مقابل پروردگارش به زمین نزده و حتی برای نمازهای عید و جمعه حاضر نمیشد.😞😭💔 بله این است جزای بی‌نمازی💔 پس وعده کنیم که نشر بدیم شاید حداقل یہ نفر با خوندن این متن بہ خودش بیاد و نمازخون شه🙂♥️ اون‌وقتہ کہ ثوابی واسمون نوشتہ میشہ کہ حسابش دست هیچ‌کس نیست🤩 أللَّھُـمَ عَـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج