باید نشست و حرف دل از قلم نوشت یا پشت برگه های امتحان غزل نوشت شاید کسی دلش یک چهارپاره خواست هی بین سطرهای رباعی، غزل نوشت... #حرال 🖌@heralpoem

ای مونست، انیس النفوس توس یادم بده چگونه تورا بلد شوم... #حرال 🖌@heralpoem

خودت می دانی و امروزم خودت می دانی و قدم هایم خودت می دانی و فردایم..... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #حرال 🖌@heralpoem

ای بی نهایتِ مفهوم زندگی کاری بکن که جهان زیر رو شود از عطر خوب نفس های تو از فاطمه از تک تک بلور های جان او تا مهدی ات که هنوز مانده در ظهور کاری بکن که پر از التهاب مانده ایم هی بین جاده های جمکران به توس هان ای ابوتراب! مهربان ایل! باران دعا بکن برای قوم ترک خورده ات به هجر باران دعا بکن که بروییم در بهار باران دعا بکن که بمانیم در مدار #حرال 🖌@heralpoem

و تب که می کنم درونم از شهاب واره های درد خم به ابروان خویش هم نمی کشد و هی دوباره از مسیر شب به نیمه های یک شبی دگر سلام می کند منم شبیه هر هجوم سرد و داغ صهیونیسم همان غریو لایه های هیچ همان حبیبه ای که می کشد تمام بار این زمین به دوش و بین هست های جان میهنش هزار کاش در دلش نشسته است پ.ن. چقدر جای خالی ات تیر می کشد شهید جمهور.... #صلح_تحمیلی😭 #حرال چهار صبح سوم تیر ماه ۱۴۰۴ 🖌@heralpoem

شبیه کسی که از توفان برگشته است هنوز گیج راهم و دارم حساب می کنم از انقلاب اسلامی تا آزادی چند رویش بهارِ خود را به دست زمستان سپرده اند که باغ تب نکند؟ هنوز مبهوت بغض های نترکیده ام را برداشتم و بی نماز برگشته ام که دوباره شروع کنم به اندیشیدن جوانه زدن آه از دلتنگی... کاش صدای اللهم لانعلم الا خیرای تو را می شنیدم بلند می گریستم و اندکی سبک می شدم... دلم برای تو تنگ‌ است.. تنگ تر از همه روزهای زندگی ام هرجا که هستی دردت به جانم، الهی که خوب باشی خوب خوب سلامتی رهبر بی نظیرمان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم #حرال 🖌@heralpoem

برنج ها که درو می شوند غربت غریبی مزرعه را درد می آورد. هی دنباله دانه هایش تا اردیبهشت که امید روییدنش سبز شود، گیج می‌خورد بین خودش و دستان خالی اش. انگار همین دیروز، کاشته شده بود به تازه شدن. مزرعه دلتنگ تر از پارسال، هر سالش را به امید بذرهای کشاورز و باران تا اردیبهشت هل می دهد. #حرال 🖌@heralpoem

فخر زمین!حسین شهیدم! مرا ببر حقم که نیست کربلا، ولی مرا ببر دستم نمی رسد که به آمین درآورم اما خودت، به اربعین ات مرا ببر من شرجیِ تبم،به آفت نشسته ام یابن امیر! به زینب مرا ببر باران زده تمامِ دلشورگیِ کوچه را ای صبح چشم های طاهره، مرا ببر پ.ن. حسین جانم! هرچند خریدنی نیستم نگدار روی دست زمین بمانم مرا بخر.... #حرال ۱۴۰۴.۵.۱۰ 🖌@heralpoem

به امید آمدنت آسمان را می پایم و صبح ها را. تو کجایی؟ زمانِ طلوع تو به نفس هایم قد می دهد؟ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #حرال 🖌@heralpoem

می ترسم این فراق،کار دستم دهد.... آی ماه! دعوت نمی کنی؟ ولی ... سلام سلام سلام باشد و در که می زنم تو باز نکن باشد ولی من از شروع با نگاه تو آمده ام گمم نکنی مهربان! با صدای تو آمده ام #حرال 🖌@heralpoem

ای شاهِ چشم هایِ بی قرارِ تب زده! من را بخر! ضرر کنی، چه می شود؟ بازار، سود و زیانش که در هم است. درهم بخر که روی دست زمین نمانم عشق! در هم بخر که زمانِ نفس زدن کم است. #حرال پ.ن. زائران حرمت یادم کردند الحمدلله قدم هاشان پر برکت... 🖌@heralpoem

من را بخواه به قدر عنایتت من را نبین به اندازه ی لیاقتم #حرال 🖌@heralpoem