eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر
446 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
197 ویدیو
100 فایل
واسه چی خیال میکنی اینجا مجازیه و نمیشه پیدات کرد؟ مواظب حرفهات توی پیوی باش! امنیت کانال : رقیه فرمایشی
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و رحمت ... بهاری و بارانی 💛🎼 @zisabet
می‌خواهم راجع به این موضوع حرف بزنم نویسنده: سمانه قائینی "محرم اسرار" همه‌ی آدم ها حرفی برای گفتن دارند. اما همیشه دختر ها بیشتر از همه حرفی برای گفتن دارند. ... اگر تا هفت سالگی دختر را فاکتور و نادیده بگیریم ، از روز ورودش به مدرسه تا همین لحظه، تمام حرفهایش چندین رمان عریض و طویل برای نوشتن می‌شود. یکی و شاید اساسی ترین علتِ زیاد حرف داشتن دخترها همین عواطف و احساسات زیبای دخترانه‌ی اوست. یک دختر با دیدن و بوییدن یک گل، روز ها درباره‌ی عطر و زیبایی آن حرف ها برای گفتن دارد. بعد اگر قرار باشد ازدواج کند، دل ببندد به کسی یا مادر شود و پاره تنش را در آغوش کشد..یا حتی در رقم زدن آینده‌ی کشورش نقش مهمی ایفا کند ..در سیاست و علم، قدم‌های ارزشمندی بردارد....میخواهی قرن ها برایت حرف نزند؟ اصلا دخترها که حرف نزنند جهان ساکت است و آدم ها حرفی برای گفتن ندارند. اما حقیقت این است که خیلی وقت ها جامعه می‌خواهد دخترها ساکت باشند. چون ملاک دختر خوب بودن؛ ساکت و کم حرف بودنش است. به راستی چه کسی برای اولین بار چنین ملاکی را تصویب و القا کرد؟ همه‌ی دختر ها در دل و قلب شان رازها و حرف‌هایی برای گفتن دارند که هیچ وقت جهان اجازه‌ی بیان کردنش را به آنها نداد. اما خوب که فکر میکنم همان بهتر که گاهی همه‌ی حرف های دختران شنیده نشود، چون بعضی آدم ها تاب شنیدن ندارند و انجاست که تمام احساس یک دختر خدشه‌دار می‌شود. آنوقت است که علاج قلب های پر از احساس فقط نوشتن است. وقت هایی که باید لب فرو بست و دم نزد؛ باید به صفحه و قلم پناه برد و فقط واژه‌ها محرم اسرار می‌شوند. من هم می‌نویسم چون حرفی برای گفتن دارم‌.... 💫💫💫💫💫💫💫 این اثر برای چالش حرفه‌داستان نوشته شده. کپی جایز نیست. @herfeyedastan
می‌خواهم راجع به این موضوع حرف بزنم نویسنده: طیبه سادات حسینی دلم می خواهد حرف بزنم اما نمی توانم سکوتی سنگین نجوایم را شکسته و بغضی تاریک روزنه گلویم را بسته دلم می خواهد از ناگفته هایم بگویم ازناگفته هایی که نشد بگویم از حرفهایی که نخوانده شد جز کوله بارم حالا من ماندم و تنهایی و بغض وافسردگی خاطراتم 💫💫💫💫💫💫💫 این اثر برای چالش حرفه‌داستان نوشته شده. کپی مجاز نیست. @herfeyedastan
یکی از همراهان، پیشنهاد دادند یک نمونه داستان پسامدرن را در کانال حرفه‌داستان بگذاریم. درحال انتخاب و گزینش داستان هستم. بعضی از داستان‌ها را با چند ترجمه دارم و سعی می‌کنم یکی را تا بعد از ظهر به صورت فایل در کانال قرار بدم. سپاس 🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 اگر حرفه داستان را می‌پسندید، به دیگران معرفی کنید @herfeyedastan 🍀🍀🍀🍀🍀🍀
کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم.pdf
حجم: 20.89M
🖋🍀 داستان کوتاه: کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم نویسنده: ریموند کارور مترجم: احمد اخوت به انتخاب: زهرا ملک‌ثابت گروه‌ادبی حرفه داستان @herfeyedastan
🌳 عصر بخیر پسامدرن، مبحث گسترده‌ای هست. با آموزش‌ خصوصی حرفه‌داستان می‌تونید در مورد شیوه روایت پسامدرن توانمند شوید. فعلا وبینار و آموزشی گروهی نداریم. جهت اطلاعات بیشتر به این آیدی پیام دهید: @zisabet البته نام‌خانوادگی کامل من ملک‌ثابت هست😊
معرفی کتاب دختران آفتاب برای انتقال مفاهیم از طریق کتاب، سبک‌ها و شیوه‌های گوناگونی وجود دارد. گاه نویسنده برای انتقال یک مفهوم ساده مثل خیانت، از راه مقایسه و تحلیل علمی وارد می‌شود، گاهی از طریق بررسی روان‌شناسانه‌ی یک یا چند رویداد با مخاطب در این باب سخن می‌گوید، گاهی از طریق شعر این ارتباط را با مخاطب برقرار می‌کند و منظورش را انتقال می‌دهد و گاهی هم با نوشتن یک داستان یا خلق یک رمان این منظور را حاصل می‌کند. این دو شیوه‌ی اخیر، عمق نفوذ بیشتری در میان توده‌های مردم دارد و به‌دلیل زبان محاوره و جذابی که از آن بهره می‌گیرد، پیام را در آماده‌ترین حالات روحی یک فرد به او انتقال می‌دهد. شاید توجه رهبر انقلاب به این دو روش، یعنی شعر و رمان، برای انتقال مفاهیم به‌ویژه مفاهیم انقلاب اسلامی ایران، جنگ تحمیلی و دفاع مقدس و مفاهیم دینی از همین‌رو باشد. کتاب «دختران آفتاب» با استفاده از سبک «داستان‌مقاله» به بررسی و نقد و رد و اثبات مؤلفه‌ها و مباحث و شبهات حوزه‌ی زن و خانواده و جامعه می‌پردازد و می‌توان گفت از موفقیت زیادی در این زمینه برخوردار است. مباحث در حین برگزاری یک اردوی ده‌روزه‌ی دخترانه‌ی دانشجویی از دانشگاه تهران اتفاق می‌افتد که به‌قصد زیارت امام رضا علیه‌السلام راهی مشهد شده‌اند. به مناسبت‌های مختلف و اتفاقاتی که می‌افتد، موضوعات مطرح و بررسی می‌شوند و به نتیجه می‌انجامند. راوی داستان دختری است به نام مریم که به‌دلیل بی‌توجهی مادر به محیط خانه در اثر توجه شدیدش به کار در بیرون از منزل و ایجاد گسست خانوادگی، دچار روحی رنجور و ناآرام شده است و تصمیم می‌گیرد برای تنبیه والدینش هم که شده، چند روزی آن‌ها را بی‌خبر رها کند. به ذهنش می‌رسد که فرار کند، اما خوب که فکر می‌کند می‌فهمد آدم این کار نیست. در همین موقع، یاد اطلاعیه‌ی اردوی زیارتی دانشگاه می‌افتد و بدون معطلی ساک مختصری آماده می‌کند و خود را به جمع زائرین می‌رساند. فاطمه که یکی از مسئولین برگزارکننده‌ی اردوست، با اخلاق خوش و آرامش و با وجود فقدان صندلی خالی، موجبات هم‌سفر شدن مریم با آن‌ها را فراهم می‌کند. او در طی سفر با همدلی و همراهی که با احساس بچه‌ها دارد، از بروز جدل و درگیری‌های لفظی بین آن‌ها جلوگیری می‌کند و با استفاده از مطالب مرجع و مستند، به بحث‌ها جهت مثبت می‌دهد. نویسندگان این کتاب، آن را با روحیه‌ی بچه‌های گرم هیئتی نگاشته‌اند و بی‌شمار از اصطلاحات آن‌ها در مکالمات کتاب بهره برده‌اند. البته این مکالمات، محاورات قریب به دو دهه‌ی پیش است و از این جهت، هم نوستالژی خوبی برای کسانی است که در اواخر دهه‌ی هفتاد و اوایل دهه‌ی هشتاد، در سن راهنمایی و دبیرستان بوده‌اند و هم برای جوانان امروز این امکان را فراهم می‌کند که با محاورات آن سال‌ها آشنا گردند و متوجه تغییر این محاورات در این بیست سال شوند و مثلاً بفهمند درگیری‌های روحی دختران بیست سال پیش چه بوده و بین آن‌ها چه کلماتی رواج داشته است و به این ترتیب، با دغدغه‌های آن‌ها به‌خوبی آشنا می‌شوند. کتاب از فرازوفرودهای خوبی برخوردار است. ریزداستان‌های جالبی در زمان اردو اتفاق می‌افتد و داستان زندگی بچه‌ها و تجربیاتشان دیدنی است. گم شدن عاطفه یا حضور برادرش هم‌زمان با برگزاری اردو در مشهد، داستان بمب‌گذاری در حرم امام رضا و شهادت جمع کثیری از مردم در روز عاشورا. @herfeyedastan ادامه 👇👇👇
این کتاب در چهارده فصل تنظیم شده و شخصیت اصلی و راوی داستان «مریم» است و «فاطمه» از مسئولین اردو و بزرگ و استاد بچه‌هاست. «ثریا» هم دیگر شخصیت داستان است که با این جمع تفاوت دارد. دختر محجبه‌ای نیست و به قول فاطمه، تنها نقطه‌ی اتصالش با این جمع، زیارت امام رضاست. «راحله» است و گرایش‌های فمینیستی‌اش، «فهیمه» و تجربه‌هایش از زندگی کوتاه در غرب! «سمیه» را هم داریم که یک دختر تندمزاج حزب‌اللهی است و «عاطفه» که اصفهانی است، همراه شوخی‌ها و شیطنت‌های خاص خودش. این شخصیت‌ها هستند که گفت‌وگوها را پیش می‌برند و بحث‌ها را سامان می‌دهند. بی‌شک روح داستان در شکل‌گیری و نتیجه‌بخشی بحث‌ها بسیار مؤثر است. از منابع و مراجع خوبی در بحث‌ها استفاده شده است، مثل قرآن، روایات، کتاب «نامه‌های فهیمه»، مقالات و آمارهای کتب علمی و نشریات معتبر که به‌ مناسبت‌های مختلف از سوی بچه‌ها مطرح می‌شوند و وجودشان در دست بچه‌های دانشجو کاملاً توجیه دارد و از تصنعی شدن فضا جلوگیری می‌کند و در ضمن به خواننده این اطمینان را می‌دهد که مطلب و دلیل مطرح‌شده کاملاً محکم و علمی یا عینی و تاریخی است. حتی مثال‌های عینی اتفاق‌افتاده برای خود بچه‌ها مطرح می‌شود؛ مثل روابط مریم و والدینش، راحله و مادر محروم‌شده از حقوق طبیعی‌اش، عاطفه و برادر غیرتی‌اش و یا ثریا و روابط باز اجتماعی و مشکلات خانوادگی‌اش. نهایتاً عینیت داشتن نتیجه‌ی بحث‌ها، شیوه‌ی خوبی برای انتقال کاملِ مفاهیمی است که مدنظر نویسنده‌ی کتاب قرار دارد. بی‌گمان این کتاب مخاطب عام را هم درگیر می‌کند؛ چراکه بحث‌های کتاب، جواب گفت‌وگوهای تربیتی و نقدهای اجتماعی و شوخی جمع‌های خانوادگی و محفل‌های مختلط زنانه و مردانه درباره‌ی مسائل زنان است. کتاب برای والدین رفع‌کننده‌ی برخی گره‌های ذهنی در روابط عاطفی‌شان با همسرشان است و همچنین کلیدهای خوبی از نیازهای تربیتی فرزندان را در اختیارشان قرار می‌دهد و برای فرزندان و به‌ویژه دختران، آگاهی و ترسیم فضای آینده و پیش‌رو را به دست می‌دهد. در یک کلام، این کتاب هم مانند کتاب «دکتر و پیر» شهید هاشمی‌نژاد و «دیدار اول از سه دیدار» نادر ابراهیمی و «دنیای سوفی» و کتاب‌هایی از این دست، برای کسانی که مطالعات جدی را دوست دارند و رمان‌خوان حرفه‌ای هستند، می‌تواند جذاب و شیرین باشد. کتاب «دختران آفتاب» در ۴۷۳ صفحه در قطع وزیری و توسط سه نویسنده، یعنی آقایان بهزاد دانشگر، محمدرضا رضایتمند و با محوریت امیرحسین بانکی‌پور نوشته شده و نگارش آن سه سال به طول انجامیده و توسط انتشارات سروش در سال ۸۱ برای اولین‌بار به طبع رسیده و منتشر شده است. این اثر تاکنون نُه بار تجدید چاپ شده است. @herfeyedastan منبع: معرفی کتاب دختران آفتاب https://farsi.khamenei.ir/amp-content?id=31067
حرفه‌داستان، این روزها با محوریت در حوزه حجاب و عفاف فعالیت می‌کند. البته فعالیت‌های تخصصی در گروه بانوان انجام می‌شود. در کانال عمومی شَمائی از فعالیت‌ها را بازتاب می‌دهیم. یکی از معدود کتاب‌هائی که تاکنون در این زمینه منتشر شده کتاب است. فارغ از اینکه چنین کتاب‌هایی را می‌پسندیم یا نمی‌پسندیم، می‌خواهیم در به بررسی و نقدشان بپردازیم. تا ساعت ۱۹ جمعه ۱۹ خرداد، منتظر دریافت نقد و نظرات شما به این کتاب هستیم. @zisabet 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📍📎 اعضای جدید، لطفا جهت آشنایی با فعالیت‌های حرفه‌داستان، روی پیام سنجاق شده بزنید @zisabet
♥️ آدینه بخیر ♥️ به آسمان بی کران تو نظاره می‌کنم چشمانم تو را می‌بیند و تنها تو در جهانم می درخشی بهار با چشمهای تو آغاز میشود و گلها با نگاه تو در قلبم می‌روید و همه چیز در تو خلاصه می‌شود یکتا نادری‌فام @herfeyedastan
می‌خواهم راجع به این موضوع حرف بزنم نویسنده: سید معین موسوی حـال و روزم زبـان بـاز کرده و پرحرف‌تر از همیشه همه چیز را بیان می‌کند ؛ نمی‌دانم چگونـه شنیده می‌شود، امـا صدای گـوش خراش فریاد از تـرس است، سکوتش از سردرگمی و نفس نفس هـایـش از خستگی ؛ ایـن صدای کسی است کـه تـو را گـم کرده . . . بیا مـرا در بغل بگیر، بیا تـا سـر به سینه تـو بگذارم و همچون طفلی در آغوش مـادر بلند بلند گـریـه کنم. بلـنـد بلـنـد گریه کـنم و بـ‌ریـ‌ده بـ‌ریـ‌ده و هـق‌هـق کنان از فراق بگویم ؛ مـن از فراق می‌گویم و تـو دست نوازش بـر سرم می‌کشی و مـن آرام آرام، آرام می‌شوم . . . نفسی عمیق مـی‌کشـم، چشمانم را می‌بندم و سکوت می‌کنـم . . . همین حالـا نیز چشمانـم را بسته‌ام، تخـیـ‍ل می‌کنـم آغـوش گرمت را ؛ چـه شیرین است . . . تخیل 💫💫💫💫💫💫 این اثر برای چالش حرفه داستان نوشته شده. کپی جایز نیست. @herfeyedastan