مجله نوروزی سال ۱۳۹۲ داستان همشهری، مثل دلُجگر زلخیا شده.
یکم فروردین ۱۴۰۳ آنرا دست میگیرم و پشت سرهم چند روایت و داستان را میخوانم.
بعضی را انگار همین دیروز خواندهام، اینقدری که دریادم ماندهاند!
امّا دیگر از خواندنشان سَرریزِ هیجان نمیشوم، اینقدری که از هیجاناتم نوشتهام!
قیمت مجله: استثنائاً ۴ هزارتومان!
میگذارمش کنار سفره هفتسینی که دستُپاچهگری چیدهام. عکسی ثبت میکنم.
یادم میآید که آن زمان به نظرم نویسندهها، افراد خاص و عجیبی بودند و چاپ شدن داستانی در یک مجله سراسری، امتیاز بزرگی بود.
بعدها که خودم نویسنده شدم و کتابهایم چاپ شد، یک روز دوستی با شوروشوق پیامم داد که داستانت در یک مجله معتبر چاپ شده و بهخاطر دوستی با تو افتخار میکنم.
سعی کردم جواب محبتش را متناسب بدهم ولی اصلاً در دلم ذوقی نکردم.
مدتی میگذرد امّا هنوز رنگ مجله را ندیدهام.
یک جلد هم به خود نویسنده نمیدهند و باید خودش بخرد.
قطعاً به مبلغ ۴ هزار تومان نیست.
پینوشت: شاید چندسال دیگر به دغدغههای نوروز ۱۴۰۳ بخندم.
یادداشتی از: زهرا ملکثابت
https://eitaa.com/herfeyehonar
#۱۴۰۳ #نویسندگی
#شکوفایی_اقتصادی #جهش_تولید